مادر؛ سنگینوزنترین برای رسیدن به خدا (حکایت اهل راز)
شیخ مرتضی انصاری، فقیه بزرگ و نامدار شیعه، مادرش را بر روی شانه میگذاشت و به حمام میبرد تا زنها او را بشویند و مجدد بر روی شانه میگذاشت و به منزل میآورد.
مردم از او میپرسیدند: در منزل قاطر یا الاغی نداری که او را روی آن بگذاری؟
فرمود: دارم. نمیدانید از وقتی مادرم را بر دوش گرفتم، زیر این بار به ظاهر سنگین چه گرههایی برایم باز شد.
وقتی مادر ایشان از دنیا رفت، به پهنای صورت گریه میکرد.
چون سن و سالی از مادرش گذشته بود، از گریه سختِ او اشکال کردند.
در جواب فرمود:گریه ام برای این است که از امروز به بعد، به چه شخصی خدمت کنم
که خدا این همه گرههایم را باز کند؟
مگر در عالم از مادر، سنگینوزنتر برای رسیدن به خدا داریم؟!
از: سایت شیعهنیوز