یک شهید، یک خاطره
سجده در خون
مریم عرفانیان
در حال عکس گرفتن از منطقه بودم که دیدم یک نفر با همه تجهیزات نظامی همراهش به حالت سجده پیشانی به خاک نهاده است!
اولش فکر کردم نماز میخواند؛ ولی هوا کاملاً روشن بود و وقت نماز گذشته بود!
جلوتر رفتم تا عکسی از حال و هوایش بگیرم. دست روی شانهاش گذاشتم که یکباره به پهلو روی خاک افتاد! جای گلولهای که از پشت به او اصابت کرده و انگار از قلبش گذشته بود، سرخِ سرخ بود!
صورتش را که دیدم، پاهایم سست شد و زانو زدم!
توی دلم گفتم: «اینکه یوسف شریف هست!»
یادم آمد یوسف همیشه میگفت دوست دارد شهادتش در حالی باشد که سجده است...
خاطرهای از شهید یوسف شریف
راوی: همرزم شهید