دشمنشناسی و دشمنستیزی امام(ره)
بنا بر آنچه گذشت، آیتالله خمینی
(رحمه الله علیه)، فقیهی بود بافراست و خودساخته و آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه كه بر خود فرض میدانست در هر حال برای خدا و اعلای كلمه حق قیام كند، و از آنجا كه سلطنت پهلوی را مصداق طاغوت و حكومت باطل میشمرد از همان ابتدا به مبارزه با آن پرداخته بود و فرصتی میجُست تا آن را براندازد. سالهای نخستِ پس از شهریور 1320، یكی از این فرصتهای مناسب بود. با اشغال ایران به دست متفقین و وضعیت نابسامان ارتش ایران، و نیز فقدان سازمانهای قوی امنیتیِ داخلی، حضرت امام به فكر قیام علیه حكومت افتاد؛ اما از آنجا كه این مهم، نیازمند دو بازوی قدرتمند «حوزه» و «مردم» بود، ایشان میبایست ابتدا به تقویت این دو بازو میپرداخت. بر این اساس كوشید تا از یك سوی حوزة علمیه و نهاد روحانیت را انسجام و وحدت بخشد و آنان را به مسئولیت سنگین شان توجه دهد، و از سوی دیگر سطح آگاهی مردم را در زمینة معارف دین و مسائل زمانه ارتقا بخشد، تا بدین طریق آنان خود تكلیف خویش را در قبال دینِ خدا و حكومتِ زمانه
درك كنند.
شگردهای كلان دشمنان
در منظر امام(ره)
یكی از ویژگیهایِ مؤمنان حقیقی و بهخصوص رهبران دینی، تیزبینی و ژرفنگری است. یك رهبر دینی باید به كمك اطلاعات بسیار گسترده دربارة آنچه در گذشته رخ داده، و نیز آنچه در روزگار او میگذرد، دوستان و دشمنان دین را شناسایی كند، و همچنین همة اقدامات دشمنان را زیر نظر داشته باشد و از هر حركتِ آنان مقصود نهایی و نهانی ایشان را بازخوانَد و برای مقابله با نقشهها و پیشگیری از توطئههایشان تدبیر كند.
امام خمینی(رحمه الله علیه) به منزلة مؤمنی واقعی و رهبری هوشیار، از این ویژگیها به طور كامل برخوردار بود. او افزون بر آگاهی و اشراف بر حقایق و اصول و فروع و آرمانهای اسلام، و آشنایی با تاریخ گذشته مسلمین و درك مصالح و مفاسد جامعه اسلامی، به مدد فراست خدادادیاش از تحولات و اوضاع روزِ جهان و ایران با خبر بود، و با شناسایی دشمنان دین و نقشههایشان و شناساندن آنان به امّت مسلمان، توطئههای ایشان را بر ملا و بیاثر
میساخت.
شگردهای گونهگون دشمنان را از منظر امام خمینی(ره) میتوان در دو رویكرد كلان
بررسی كرد.
روی كار آوردن دولتهای وابسته
قدرتهای استعمارگر به تجربه دریافته بودند كه لشكركشی و اشغال نظامی، برای استثمار ملّتها و غارت منابع سرزمینهایشان، شیوة مقرون به صرفهای نیست؛ چراكه این شیوه هزینهها و مشكلات فراوانی پیش روی آنان مینهاد. از این روی، آنان با مطالعات فراوان و با استفاده از تجربیات گذشته به این نتیجه رسیدند كه با نفوذ در دستگاه حكومتی كشورها و اِعمال فشارهای داخلی و خارجی، افرادی خودفروخته، قدرتطلب، مال دوست و ضعیف النفس را بر سر كار آورند، و به این ترتیب، خود، زمام قدرت را در این كشورها به دست گیرند و آنگاه از طریق اهرمهای حكومتی، مطامع خود را بر ملّتها تحمیل كنند و نیروها و ثروتهای آنان
را به تاراج برند.
بر این اساس، قدرتهای سلطهطلبِ بیگانه، فردی قدرتطلب، بیسواد و گمنام، همچون رضاخانِ میرپنج را از محیطی غیر فرهنگی انتخاب كردند
و به قدرت رساندند،1 تا از سویی خواستهها و دستورات آنان را بیچون و چرا به اجرا درآورد، و از سوی دیگر
با قهر و قساوت، حركتها و قیامهای ضد استعماری را سركوب كند.
اینچنین بود كه رضاشاه، پس از به قدرت رسیدن، آیینها و مراسم مذهبی را ممنوع كرد و كوشید تا احكام نورانی قرآن و آثار رسالت را محو و نابود گرداند.2 اما امام خمینی(ره) با آگاهی كامل از این توطئة استعماری، به شیوههای گوناگون،
پرده از چهرة سلطنت و صاحبان آن
بر میداشت.3
پانوشتها:
1- صحیفه نور، ج 1، ص 2، 243، 247، 268.
2- همان، ص 200، 247، 249، 250، 261، 269.
3- مفتاح صحیفه، ص 168.