حق و باطل در جامعه و تاریخ(پرسش و پاسخ)
پرسش:
حق و باطل چگونه در عرصه جامعه و تاریخ روابط و مناسبات انسانی تجلی میکند و چه دیدگاههایی در این رابطه وجود دارد؟
پاسخ:
حق و باطل گاهی در عرصه نظام خلقت و هستی مطرح میشود و گاهی در عرصه جامعه و تاریخ روابط و مناسبات انسانی مورد بحث قرار میگیرد. در اینجا بحث ما در مورد خلقت خود بشر است که این چه موجودی است؟ آیا یک موجود شرور و بدخواه، مفسد، خونریز و ظالم و... است؟ یا یک موجود حقجو، عدالتخواه، ارزشخواه، و نورطلب و خیرطلب و... است؟ یا آنکه انسانها برخی طرفدار جریان حقاند، برخی طرفدار باطل و اینها با هم در جوامع بشری و در طول تاریخ روابط و مناسبات انسانی با یکدیگر در ستیز بودهاند؟
طرح انواع دیدگاهها
دیدگاه اول: انسان موجودی ذاتاً شرور و باطل است
از منظر این گروه انسان به حسب جنس موجودی شرور، بدخواه و ظالم است که جز قتل و غارت و دزدی و حیله و دروغ از او سر نمیزند. طبیعت او شرارت و فساد و استثمار و ظلم است. اگر هم در تاریخ بشر خیر و اخلاق و ارزشهای انسانی دیده میشود. اینها اموری جبر است که طبیعت او را وادار میکند که قدری چنین باشد. ذات و درون انسان، او را به بدی میکشاند و گاهی جبر انسان را به خوبی دعوت میکند. مثلاً وقتی که انسانها در مقابل طبیعت و حیوانات درنده قرار گرفتند، متوجه شدند که اگر با هم قرارداد صلح اجباری نبندند نمیتوانند از خودشان دفاع کنند. لذا اجباراً بر خودشان تحمیل کردند که یک زندگی اجتماعی داشته باشند و با هم براساس عدالت رفتار کنند، چون نفع همه در آن است. بنابراین نفع عمومی و جبر بیرونی انسانها را وادار کرد که عادل و خوب باشند. مانند دولتهای ضعیفی که در مقابل یک دولت قوی پیمان صلح و دوستی میبندند تا از شر او محفوظ بمانند، و اگر روزی دشمن مشترک آنها از بین رفت بین خودشان جنگ در میگیرد! هر جمعی به آن دلیل جمع است که در مقابل یک ضد و دشمن قرار گرفتهاند، یعنی اگر او نباشد اینها با هم خوب و متحد نیستند و اگر جمعی دشمنش را از دست بدهد به تفرقه و تخاصم بدل میشود و دو گروه متضاد هم میشوند، و باز اگر یکی از این دو گروه از بین رفت آن گروه پیروز مجدداً دو دسته میشود و همین طور اگر ادامه پیدا کرد و دو نفر باقی ماندند باز هم با یکدیگر میجنگند و در نهایت قویتر میماند. این دیدگاه در واقع از نظریه تنازع بقای داروین در عالم طبیعت الهام گرفته و به غلط آن را در مورد جامعه بشری تعمیم دادهاند. از نظر اینها تز اصلاحی برای بشر مثل این است که کسی برای عقرب نظام و قانون وضع کند تا خوب شود و کسی را نگزد! بسیاری از فیلسوفان ماتریالیست دنیای قدیم و شمار کمتری از ماتریالیستهای دنیای جدید چنین نظری داشتند. از میان ایرانیان صادق هدایت با الهام از این تفکر غربیها در نوشتههایش همواره چهره زشت و فسادآفرین انسان را مطرح میکرد، و عاقبت هم تحت تأثیر حرفهای خودش خودکشی کرد. عدهای خواستهاند از آیه: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء» میخواهی در روی زمین کسی را قرار دهی که فساد میکند و خون میریزد؟(بقره-30) استفاده کنند که ذات و سرشت انسان جز فساد و خونریزی نیست! خداوند در جواب آنها فرمود: «انی اعلم ما لاتعلمون» یعنی شما یک طرف سکه را خواندهاید و روی دیگر انسان برتر و بالاتر است که شما نمیدانید!
دیدگاه دوم: انسان موجودی اخلاقی، صلحجو و خیرخواه و حقگرا است
از منظر گروه دوم طبیعت و سرشت انسان بر خیر، درستی، راستی و حق است. انسان موجودی اخلاقی، صلحجو، خیرخواه و حقگرا است. اصل در طبیعت و ذات بشر نور، عدالت، امانت و تقوا است. پس فساد و شرارت انسان ناشی از چیست؟ میگویند: انحراف انسان علت خارجی دارد و از بیرون ذات و طبیعت او به انسان تحمیل میشود و این جامعه است که انسان را فاسد میکند. هرچه انسان از طبیعت اولیه خود دورتر شود فاسدتر میگردد و هرچه به آن نزدیکتر باشد، به انسانیت و درستی و پاکی نزدیکتر است. «ژان ژاک روسو» فیلسوف فرانسوی قرن 18 چنین عقیدهای دارد و در کتاب معروف خود «امیل» مینویسد: «انسان طبیعی موجودی است سالم و درست و پاک و همه فسادها و ناپاکیها از جامعه به او تحمیل میشود» نظریه «روسو» که فردی مذهبی است از یک نظر شبیه نظریه فطرت و سخن پیامبر(ص) است که فرمود: هر بچهای از مادر بر فطرت پاک اسلامیت متولد میشود، بعد پدر و مادر او را یهودی یا نصرانی یا مجوس میکنند.(مجمعالبیان، ج8، ص303)
دیدگاه سوم: انسانها در صحنه جامع و تاریخ دو گروه حقگرا و باطلگرا هستند
از منظر گروه سوم انسانها در جامعه و تاریخ خود، برخی طرفدار حق و عدهای بهدنبال باطل هستند. خداوند از طریق فرشتگان و فطرت انسانها به حق و خیر الهام و شیطان به شر و فساد وسوسه میکند. بنابراین انسانها دو گونه میشوند: عدهای راه خیر و حق و ایمان و انبیاء را میروند، و بعضی دیگر راه شیطان را میپیمایند و به دعوت انبیاء و ایمان به خدا و حق کفر و نفاق میورزند. در نتیجه جامعه ممزوجی است از خیر و شر و حق و باطل، و این تنازع و درگیری حق و باطل همیشه در صحنه وجود فردی و اجتماعی و تاریخ انسانها حکفرماست! حال غلبه با کدام است؟ بحث دیگری است که ما معتقدیم غلبه نهایی با حق و حقیقت است عدل بر ظلم غلبه خواهد کرد و خیر بر شر پیروز خواهد شد، و دین و ایمان بر کفر و شرک پیروز خواهد شد.(توبه - 33 و نور-55)