مقاومت در فضای مجازی
محل کار شهید بیضایی مرکز دنیا بود
نشریه مجازی «حق» در یادداشتی به قلم اعظم محمدی، درباره شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی نوشت:
کاش میشد دنیای کلمات را ملموس کرد و از دل انتزاعات، واقعیت را به نمایش گذاشت. گاهی کلمات برای اینکه مثلا قهرمانیهای یک انسان را به تصویر بکشند، کوچکند. «محمودرضا بیضایی» یکی از همین قهرمانانی است که کلمات در ماراتونی نفسگیر هم قادر نیستند همه چیز را دربارهاش بگویند. شاید گاهی بگوییم شهدا از دنیایی دیگر آمدهاند. ولی نه! شهدا همین ماییم، همین ما با همین جسم و جوارح با این تفاوت که شهدا جدیجدی برای خدا زندگی میکنند، جدیجدی برای خدا میجنگند و جدیجدی برای خدا شهید میشوند. وقتی به زندگی محمودرضا نگاه میاندازیم، میبینیم برای جزئیات زندگیاش هم برنامه داشت. همیشه منظمها موفقترند و محمودرضا راز و رمز این وصیت امیرالمؤمنین به امام حسن یعنی «اوصیکم بنظم امرکم» را بهخوبی درک کرده بود. شهادت برای اهلش از مدتها قبل از اینکه جسمشان را تقدیم معبودشان کنند شروع میشود. از همان روزی که تصمیم میگیرند بزرگ شوند تا جایی که به نفسشان دستور بدهند و کنترل نفسشان را به دست بگیرند و از کنار هیچ چیز به سادگی نگذرند. محمودرضا یکی از همانها بود. یکی از همانهایی که از کودکی، این نظم و توجه به خود و دیگران را در زندگیاش داشت. او مصداق مؤمنی بود که برای تمام اوقات روزش برنامه دارد و علاوهبر کار، به تفریح و عبادت هم میپردازد. نمازشب و دعایکمیل و کلاسهای عرفاناش یکطرف، ورزش و علاقهاش به فوتبال و بسکتبال و کاراته از طرف دیگر از او یک یل عارف ترک ساخته بود. دیار آذربایجان کم ندارد از این یلها که هرکدام افتخاری برای همه ما ایرانیان محسوب میشوند؛ از حمید و مهدی باکری تا جواد فکوری و حتی ستارخان و باقرخان، همه نشان از آن دارد که این خاک، پرورشدهنده شیربچههای دلاور شیعه است، مخصوصا اینکه تاب جسارت به حرم خواهر حضرت ابوفاضل را ندارند. علاقه محمودرضا به ورزش، از او یک طرفدار چند آتشه فوتبال و بسکتبال ساخته بود. اینقدر که تمام لیگها و بازیکنان این دو ورزش را میشناخت اما همین علاقهاش هم تعریف خودش را داشت. مثلا با وجود همه علاقهاش به «مایکل جردن»، «شکیل اونیل» بازیکن مسلمان بسکتبالیست را ترجیح میداد و توجیهاش این بود که او هر هفته به نمازجمعه میرود. شاید اگر اونیل میدانست یک شهید نامآور ایرانی به نام محمودرضا بیضایی، روزی او را به این دلیل که به نمازجمعه میرفته دوست میداشته، حتما بعد از نمازش به قاتلین او مرگ میفرستاد. محمودرضا در تلاش برای ساختن «نهضت جهانی اسلام» لحظهای دست از تلاش برنمیداشت و جنگیدن در سوریه را دریچهای برای رسیدن به این هدف میدانست و معتقد بود #شهادت اجر است، نه هدف. شهادت روزی آن کسانی میشود که برای تحقق اهداف این نهضت و برای ساختن جامعه در آستانه ظهور، پرکاری و تلاش داشته باشند. با همه اینها بود که اعتقاد داشت؛ «آماده شهادت بودن» با «آرزوی شهادت داشتن» فرق دارد. برای جانش اما ارزش قائل بود و این نشان میدهد که محمودرضا بیضایی از جو و شعارزدگی و تندروی عبور کرده و برای هدفش حاضر نیست از قوانین حتی در جایی مثل میدان جنگ تخطی کند. در میدان جنگ هم مثل زندگی عادی هر بار سوار ماشین میشد، کمربند میبست و میگفت: «خیلی زحمت کشیدهام، حیف است با تصادف بمیرم!» او سربازی واقعی برای انقلاب و رهبر انقلاب بود که از هر اتفاق و مسئلهای ساده نمیگذشت و هرجا بود به تأسی از کلام حضرتآقا که میفرمایند: «در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتید، همانجا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است»، همانجا برایش مرکز دنیا بود. مرکز عالم برای محمودرضا و شهدا و همرزمانش همانجایی بود که حکومت اسلامی به آنها نیاز داشت تا با ایستادگی در مقابل جبهه کفر، رذالت و خباثت تکفیریان و سلفیها را به دنیا نشان بدهند. صیانت از حرم بانوی صبر زینب سلامالله همان مرکز دنیا بود و این جمله درخشان از محمودرضا بیضایی که گفته بود «اذکان المنادی زینب، فاهلا بالشهاده» یعنی «اگر زینب دعوت کننده است، پس سلام بر شهادت» نشاندهنده اولویتهای این شهید بزرگوار در پیشبرد اهداف شیعه در جهان اسلام است. باشد که ما هم به پیروی شهدا و بهویژه شهید والامقام محمودرضا بیضایی به دعوت مولایمان حضرت حجت لبیک بگوییم و زمینهسازی برای ظهور حضرتش را نه فقط با کلام بلکه در زندگیمان اجرایی کنیم، شاید روزی هم ما به شهادت سلام کردیم...