گفتاری درباره بلایای محبوبان درگاه الهی
جام بلای مقـربان
یکی از پرسشهایی که مردم بارها میپرسند این است که چرا هر چه به خدا نزدیکتر میشویم و پایبند به اسلام و احکام آن میشویم، انواع و اقسام مشکلات و بلایا در زندگی ما رخ میدهد، در حالی که آنانی که لامبالات و بیدین یا بیقید و بند بندگی هستند، حتی نیاز به دارو و پزشک پیدا نمیکنند و از نظر تن و روان و مال و جان در آرامش و آسایش هستند؟ حقیقت این همه بلا و شقاوت برای مومنان و مسلمانان و آسایش و آرامش و سعادت برای دیگران چیست؟
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآن، به این پرسش
پاسخ میدهد.
***
محبت، حقیقت ایمان
محبت، حقیقت ایمان است؛ چرا که جوهر و گوهر اصلی ایمان را محبت به خدا تشکیل میدهد و مومنان حقیقی و اسوههای ایمان چون معصومان(ع) تنها از روی محبت عبادت میکنند و نه چون بردگان از ترس شلاق دوزخ و نه چون بازرگانان به طمع و سودای بهشت؛ چرا که بر این سخن استوارند:
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمتِ فردوس شما را
از همین رو مومنان سر و جان را فدای محبوب کنند و بیسر و با تن خونین به بارگاه محبوب در آیند، و از همه خود بگذرند و از تن و جان به محبوب ایثار کنند و به دیگران هشدار دهند:
ای که در کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
از نظر آموزههای قرآن، حقیقت ایمان چیزی جز محبت نیست. چنانکه محبت نسبت به محبوب، مقتضی توجه به علاقهمندیهایش و نفرت و انزجار نسبت به مکروهات و ناخوشایندهایش است. از همین روست که با «بغض و نفرت و کراهت» نسبت به برخی از امور نیز آمیخته است.
فضيل بن يسار گويد: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (ع) عَنِ الْحُبِّ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَانِ هُوَ فَقَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ از امام صادق(ع)از حب و بغض پرسیدم كه آیا از نشانههای ایمان است؟ فرمود: مگر ايمان چيزى غير از حُبّ و بغض است؟ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خدا ايمان را محبوب شما كرد و آن را در دل شما بياراست و كفر و فسوق و عصيان را ناپسند شما كرد، كه آنان راشدون و صاحبان خرد هستند.(الكافی، ج ۲، ص ۱۲؛ المحاسن برقى، ج۱، ص۲۶۲؛ تفسيرفراتالكوفی،ص ۴۲۸؛حجرات، آیه 7)
انسانی که محبت محبوب را در دل دارد، خود را برای هرگونه بلایا آماده کرده است؛ زیرا میداند که «البلاء للولاء»؛ یعنی
هركه در اين بزم مقربتر است
جام بلا بيشترش میدهند
یا
و آن كه زدلبر نظر خاص يافت
داغ عَنا بر جگرش مینهند
البته داغ عنا، همان رنج و مشقت است؛
یا
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشكست لیلی
پس کسی که داعی محبت دارد، بر پایه خوف و طمع عمل نمیکند؛ بلکه گرفتار نوعی تهور و بیباکی از یک سو و ایثار و خودگذشتگی از سوی دیگر است. پس نه چون بردگان از ترس و خوف پا پس میکشد و نه چون بازرگانان سودای سود دارد؛ بلکه به عشق میسوزد و میتازد و شهره آفاق میشود؛ چنانکه حافظ میسراید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
آزمون سخت و بیپایان محبوبان
براساس تعالیم قرآن، هر که مدعی چیزی است میبایست آن را در علم و عمل به اثبات برساند، زیرا برای جدا کردن صادقان از کاذبان، دوستان از دشمنان، عاشقان از منافقان، محبان از مدعیان چارهای جز آزمونهای سخت و بیپایان نیست؛ از همین رو خدا در قرآن میفرماید: برخى از باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم. بگو: ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد: اسلام آورديم؛ چرا که هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است؛ و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از ارزش كردههايتان چيزى كم نمىكند. خدا آمرزنده مهربان است. در حقيقت مؤمنان كسانىاند كه به خدا و پيامبر او گرويده و ديگر شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند. اينان همان صادقان هستند. (حجرات، آیات ۱۴ و۱۵)
در این آیات بهصراحت بیان شده که کسی که ادعای چیزی میکند میبایست در علم و عمل نشان دهد که صادق است؛ زیرا ایمان درجهای فراتر از اسلام است و مومنان کسانی هستند که با اعتقاد راسخ بدون شک وعزم جهادی در عمل نشان میدهند که مدعیان راستین هستند و قول و فعلشان با هم تطبیق میکند و راست است.
خدا برای جدا کردن مومنان واقعی که همان محبان واقعی هستند، انواع بلایا و ابتلائات را پیش روی ایشان میگذارد تا این گونه مومنان از غیر مومنان جدا و بازشناخته شوند(انفال، آیات 30 و 37)؛ زیرا با انواع بلایا چون جنگ و قحطی و دشمنی و قتل و از دست رفتن ثروت و مانند آنها است که شخص نشان میدهد که اهل ایمان است و برای محبوب خویش هر کاری را میکند؛ اگر کسی مدعی محبت است باید خود را برای سرشکستنها آماده کند که گذر از گذرگاه محبت جز به بلایا و مصیبتها شدنی نیست. از نظر قرآن محبوبان واقعی از مدعیان زمانی شناخته میشوند که هنگام مصیبتها استرجاع میکنند و با صبر و استقامت نسبت به بلایا که از سوی محبوب الهی میرسد، با بلایا عشق ورزی میکنند و آن را نشانه «تقرب» در نزد محبوب خویش میدانند. (بقره، آیات 155 تا 157)
حتی کسانی که در درگاه الهی از قرب و محبت بیشتری به خدا برخوردارند در دنیا بلایای بیشتری را میچشند تا جوهر ایمانشان خالصتر و نابتر گردد.
شکی نیست که محبت زیاد نسبت به کسی ممکن است آثار گوناگونی به دنبال داشته باشد، هر چند که حضرت یوسف(ع) در تعبیری، به ظاهر بلایا توجه میدهد و علت گرفتاری خویش را به بلایا محبت دیگران نسبت به خود میداند؛ چنانکه آن حضرت درباره بلایایی که در طول زندگی با آن مواجه شده بود این گونه میگوید: لَمّا قالَ لَه السَّجّانُ إنّي لاُحِبُّكَ ـ: ما أصابَني بَلاءٌ إلاّ مِن الحُبِّ، إنْ كانتْ عَمَّتي (خالَتي) أحَبَّتْني فسَرَّقَتْني،
و إنْ كانَ أبي أحَبَّني فحَسَدَني إخْوَتي ، و إنْ كانتِ امْرَأةُ العزيزِ أحَبَّتْني فَحَبَسَتْني! هنگامی که زندانبان به يوسف (ع)گفت: من دوستت دارم. آن حضرت(ع) فرمود: هر بلايى كه به سرم آمده از محبّت است. عمّهام (یا خالهام) دوستم داشت، مرا از مادرم دزدید (یا مرا به دزدى متهم ساخت)؛ پدرم دوستم مىداشت، برادرانم بدخواه من شدند و در حقم حسادت ورزیدند؛ و زن عزيز مصر دوستدارم شد، پس مرا به زندان افكند و محبوسم کرد.(تفسیر قمی، ج 1، ص 354)
اما باید توجه داشت که ریشه این بلایا نه محبت دیگران در حق ایشان، بلکه محبت خدا در حق او بوده است؛ زیرا خدا چون حضرت یوسف(ع) را دوست میداشت او را به انواع بلایا
دچار کرده است.
البته حضرت یوسف(ع) با آنکه علم تاویل میدانست، گاه بر خلاف آن علمش، به تاویل ظواهر نپرداخته و ظاهر را به باطن و ملک را به ملکوت پیوند نزده است؛ از اینرو، با آنکه از خدا خواسته تا او را به زندان افکند تا این گونه از مکر زنان در امان باشد(یوسف، آیه 33)؛ اما برای نجات خویش از زندان دست به دامن همبند زندان خویش میشود و اینگونه در اثر شیطنت شیطان، پروردگارش را فراموش میکند و خدا نیز کیفرش داده و بیش از هفت سال او را در زندان نگه میدارد.(یوسف، آیه 42)
از نظر قرآن، محبت دو سویه که میان خدا و مومنان بر قرار میشود: يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ(مائده، آیه 54) به رضایت دوسویه میانجامد، به طوری که هر دو از کار یکدیگر راضی و خشنود میشوند: رَاضِيَهًْ مَرْضِيّهًْ.(فجر، آیه 28) از همین رو امامان معصوم(ع) بر مبنای «هر چه از دوست رسد نیکوست» عمل میکنند.
تسلیم و رضا در برابر خدا
جابربن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص) درون بستر بیماری افتاده و آخرین لحظات زندگانی خود را مـیگذراند. امام باقر(ع) بـه عیـادت او رفت و با مـهربانی کنارش نشست و فرمود: ای جابر، حالت چطور است؟ جابر، پیرمردی کـه عمری را در رکاب پیشوایـان معصوم گذرانیده بود، عرض کرد: حال پیرمردی را دارم کـه پیری را بر جوانی مـیپسندد و مرگ را نسبت بـه زندگانی بیشتر دوست دارد و به بیماری نسبت بـه تندرستی علاقه بیشتری دارد. او مـیخواست اینگونـه بر ناملایمات شکر گزارد و بگوید کـه بر هیچیک از آنها نابردباری نمـیکند.
اما امام باقر(ع) سخنی فراتر از آن گفت و فرمود: «اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم. اگر جوانی را بخواهد بـه آن علاقهمندم؛ و اگر بیماری را بر تندرستی من بپسندد، من هم همان را مـیخواهم؛ و اگر زندگی را بر مرگ در مورد من ترجیح دهد، همان را برمـیگزینم.»(ارشاد مفيد، ج 1، ص 165)
در حقیقت آنچه امام معصوم(ع) در مقام «یحبهم و یحبونه» و مقام «راضیه مرضیه» میگوید، پذیرش قضای الهی است. چنانکه در جایی دیگر نیز میفرماید: ما دوست داريم كه در مورد دوستانمان در عافيت باشيم، ولي وقتي كه قضاي الهي فرارسيد، آنچه را خدا دوست دارد همان را ميپسنديم و تسليم آن هستيم.(فروع كافي، ج 6، ص226)
باباطاهر همدانی چه زیبا این اندیشه اسلامی ناب را سروده است:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
امام صادق(ع) درباره سیره حضرت رسولالله(ص) در این گونه موارد میفرماید: «لم یَکُنْ رسولُ الله(ص) یَقُول لشیءٍ قد مَضی: لَو کان غَیْرَه؛ پیامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمیگفت: کاش غیر از این میشد!».(میزانالحکمه، ج6، ص2568، ح8875.)
در حقیقت انسان باید در همه حال راضی باشد، چرا که هر چه به انسان میرسد بر اساس مشیت حکمیانه الهی است؛ چنان که خدا میفرماید: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ الله؛ یعنی هر چه از خوب و بد به ما میرسد جز به اذنالله نیست. (تغابن، آیه 11)
به سخن دیگر، خدا بر اساس مشیت حکیمانه خویش چنین برای ما مقدر کرده است تا به چیزی برسیم یا از چیزی بازبمانیم. هرچه میدهد یا میگیرد همه به حکمت و هدف تعالی و کمال الهی است(حدید، آیات 22 و23)؛ زیرا خدا ما را برای این خلق کرده تا به ما رحم کند.(هود، آیه 119) پس انسان مومن بر اساس محبت میبایست راضی به رضای الهی باشد؛ زیرا محبوب چنین خواسته است و انسان باید نه تنها نسبت به وضع حال یا آینده بلکه حتی نسبت به گذشته خویش راضی و خشنود باشد و بداند «الخیر فی ما وقع؛ خیر در همان چیزی است که واقع شد.»
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
همچنین در روایت است که خداوند خطاب به حضرت داود(ع) فرمود: یا داود! ترید و ارید، و انّما یکون ما ارید. فان سلّمتَ لما اُرید کفیتک ما ترید، و اِنْ لم تسلّم لما اُرید، اتعبتُکَ فیما ترید، ثم لا یکون الاّ ما ارید؛ ای داود! تو هم میخواهی، من هم میخواهم و همان میشود که من میخواهم؛ اگر در برابر خواسته من تسلیم باشی، آنچه را تو میخواهی، من کفایت میکنم؛ ولی اگر به اراده من تسلیم نشوی، در خواستهات تو را به رنج میافکنم و در نهایت نیز، جز آنچه من خواستهام، نمیشود.( محجّهًْ البیضاء، فیض کاشانی ، ج8، ص90).
امام صادق(ع) این حالت را ریشه اصلی اطاعت خدا میداند و میفرماید: «رأسُ طاعهًْ اللهِ الصّبرُ و الرِّضا عَنِ اللهِ فیما اَحَبَّ العبدُ اوکَرِهَ؛ سرآغاز و اساس طاعت خدا دو چیز است: صبر و رضا از خدا در آنچه بنده دوست بدارد یا کراهت داشته باشد».(کافی، ج2، ص60)