kayhan.ir

کد خبر: ۲۱۳۶۴۵
تاریخ انتشار : ۱۴ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۷

مـن درس هسـتـی و سیاه مشق زندگی می‌خوانم! (فانوس)



 شهید نواب صفوی برای لغو حکم اعدام یکی از همرزمانش نزد شاه رفت. در همان روزی که قرار بود این ملاقات انجام شود ، در یکی از روزنامه‌ها مطلبی چاپ شده بود که یک نفر ادعا کرده من مسلمانم ، ولی در اسلام چیزی به نام حجاب نیست ایشان می‌گوید: وقتی به دربار رفتم، آقای جم، وزیر دربار به من گوشزد کرد ملاقات با اعلیحضرت عرفی دارد؛ از جمله تعظیم به وی، رعایت زمان ملاقات و...، ولی من گوشم بدهکار این حرف‌ها نبود. به نزد شاه که رسیدم، تعظیم نکردم، بلکه سلام دادم و سر جایم ایستادم. به ناچار شاه دستش را دراز کرد و با من دست داد و پرسید: آقای نواب صفوی چه می‌خوانید؟ من شنیده ام شما طلبه هستید و درس می‌خوانید. ما آمادگی داریم هزینه تحصیل شما را تأمین کنیم. نواب می‌گوید: دستم را محکم بر روی میز کوبیدم و گفتم: «من درس هستی و سیاه مشق زندگی می‌خوانم...، مگه شما مسلمان نیستی؟! چرا اجازه میدین این‌گونه مطالب چاپ بشه؟! و در آن روز اعتراضات زیادی به شاه و نحوه اداره مملکت کرد. پس از پایان وقت ملاقات، شاه به وزیر دربار می‌گوید: «این سید مثل یک افسر که با سرباز زیر دستش صحبت می‌کند با من صحبت کرد، و اصلاً انگار نه انگار شاهی وجود دارد.»
بر ستیغ ایمان، نشریه گلبرگ، دی 84، شماره 70 / کتاب خاطراتی از شهید نواب صفوی