برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در ایران– بخش16 (پایانی)
توطئه عبـری-عـربی برای برانـدازی نظام نوپا
قیام ضد انقلاب1
مشکلات داخلی که سالهای اول بعد از انقلاب در ایران به وجود آمدند و مشکلات مسیر مبارزه رهبران انقلاب، امید سقوط حکومت اسلامی را نزد شاه معزول ایران و پسرش «کوروش رضا»2 و بسیاری از افسران قدیمی ارتش سلطنتی، باقی گذاشتند.
بعد از این، اتفاقات ایران را پیگیری کردم و متوجه صداهایی که از سوی رؤسای رژیم سرنگون شده میآمدند، بودم. باور کردم که تلاش برای برگرداندن این چرخ به عقب، به طور کلی برای غرب و به طور خاص برای اسرائیل اهمیت راهبردی بالایی دارد. در کتاب «رابطه ایرانی»(1988) ساموئل سگو، تلاشهایی که در اسرائیل برای کمک به شورشیان ایرانی انجام شدند، شرح داده شدهاند.
اواخر سپتامبر 1982، چند روز بعد از قتل عامی که نیروهای لبنانی در صبرا و شتیلا انجام دادند3، دو ژنرال سابق ارتش ایران به اسرائیل آمدند. آن دو برای ماموریتی محرمانه از طرف پسر تبعیدی شاه معزول آمدند و از اسرائیل برای فعالیت علیه حکومت اسلامی درخواست کمک کردند. این میهمانان با وزیر دفاع آریل شارون ملاقات کردند و به او گفتند که توانایی جمعآوری دو میلیارد دلار را دارند. با این پول درخواست خریداری تسلیحات و سپس آموزش نظامی از اسرائیل را کردند.
ژنرال رضوانی افزود که این تسلیحات از اسرائیل به سودان انتقال داده خواهد شد و رئیسجمهور «جعفر نمیری» آماده خواهد بود که پایگاه ویژهای را در اختیار نیروهای شورشی، برای نگهداری ما و آموزش افرادی که در کودتا شرکت خواهند کرد، قرار دهد.
این پیشرفت دراماتیک در پی ایدهای صورت گرفت که من فوریه آن سال در برنامه تلویزیونی «پانوراما»[ی] انگلیس4 پیشنهاد دادم، برنامهای که به موضوع ایران میپرداخت. درباره اهمیت راهبردی ایران صحبت کردم، رهبری شاه را تحسین کردم و به ملت او گفتم که [امام] خمینی را خلع کنند. از غرب تقاضا کردم که تلاش در زمینه اطلاعاتی و آغاز آموزش واحدهای آینده برای شرکت در کودتا را افزایش دهند. چند روز بعد پسر شاه، کوروش رضا، از مراکش با من تماس گرفت و به خاطر صحبتهایم از من تشکر کرد.
ارتباط با مخالفان حکومت اسلامی در ایران ادامه یافت. ساموئل سگو نوشت که در تابستان 1982 یعقوب نیمرودی و آل شویمر با هواپیمای شخصی عدنان خاشقجی به مراکش پرواز کردند.
در فرودگاه رباط ژنرال رضوانی و نمایندهای از طرف دولت مراکش از آنها استقبال کردند. این دیدار در مراکش سه روز ادامه داشت و در جریان آن، این دو با پسر شاه و مشاوران او ملاقات کردند.
اولین گفتوگو ساعتهای طولانی ادامه داشت و تجزیه و تحلیل شرایط داخلی ایران در دستور کار قرار گرفت. ولیعهد جوان در احاطه ژنرالها و مشاوران زیادی از جمله ژنرال جَم و دیگران قرار داشت.
ایده کمک به مخالفان حکومت اسلامی از سوی من بینقص بود. لازم دیدم ملحق شوم و به دوست قدیمیام کمک کنم. با ایمان کامل اعتقاد داشتم که سرنگونی حکومت اسلامی افراطی امکانپذیر است و بنابراین باید حداکثر نیروها برای آن بسیج شوند. در ادامه آخرین اطلاعات را درباره برنامهای که آغاز آن شکل گرفته بود به دوستم «عدنان خاشقجی» دادم. برای او برنامهام را شرح داده و به او پیشنهاد پیوستن به این مأموریت را دادم. خاشقجی فوراً مشغول به کار شد. او اهمیت این زمان را درک و به ریاض پرواز کرد و قول «ملک فهد» برای پشتیبانی آرام از تلاشها برای خلع [امام] خمینی را به دست آورد.
عربستان سعودی برای تقبل بخش بودجه عملیات موافقت کرد و با پولهایی که اعضای خانواده شاه و دیگر ایرانیان تبعیدی وعده دادند، جمعآوری دو میلیارد دلار برای این برنامه ممکن بود. همچنین رئیسجمهور سودان برای کمک به انجام کودتا در ایران آماده بود. به ازای مبلغ صد میلیون دلار نمیری تعهد داد که پایگاهی نظامی برای نگهداری تسلیحات و آموزش مبارزان، در اختیار شورشیان قرار دهد.
موفقیت این برنامه به آمادگی اسرائیل برای کمک به این تلاشها مشروط بود. دیدار دو ژنرال از اسرائیل برای روشن کردن این موضوع طراحی شده بود. اسرائیل چراغ سبز به این برنامه نشان داد. وزیر دفاع آریل شارون این روند را رهبری کرد.
در کتاب «جاسوسان ناقص»(1990)، یوسی مِلمَن و دن رَویو جزئیات ملاقات محرمانه وزیر دفاع آریل شارون با رئیسجمهور سودان نمیری در کنیا را که برای پیشبرد برنامه کمک به شورشیان ایرانی طراحی شده بود، توصیف میکنند. شارون و افراد همراهش، آبراهام تامیر، دیب کیمحی و محافظان او از شاباک، با هواپیمای ویژهای که در اختیار آنها قرارداده شده بود در پروازی به نایروبی پایتخت کنیا رفتند. آنجا هواپیمای شخصی خاشقجی منتظر آنها بود. خدمه هواپیمای اسرائیلی بدون آنکه بدانند همراهان شارون به کجا خواهند رفت، در فرودگاه ماندند.
بعد از کمتر از یک ساعت همراهان به مکان مسقف و پوشیده از چمن به نام «کلوب سیاحتی کوه کنیا» برده شدند، جاییکه در فاصله حدود دویست کیلومتری از پایتخت کنیا در نزدیکی مرزتانزانیا قرار داشت و مالک آن میلیاردری سعودی بود. نیمرودی، شویمر و خاشقجی از قبل، آنجا منتظر هیات اسرائیلی بودند. اما نه فقط آنها.
این اقامتگاه تفریحی در اکثر روزهای سال برای تورهای سیاحتی از ذخایر طبیعت وحشی واقع در نزدیکی آنجا، مورد استفاده قرار میگرفت. چند دوست سودانی رسیدند: رئیسجمهور نمیری، رئیسسرویس امنیتی او ابو طیب و دو دستیارش. خاشقجی معاملات بزرگی(عمدتاً شرکتهای کشاورزی) در سودان داشت و ژنرال نمیری یکی از دوستان این میلیاردر سعودی به حساب میآمد و گاه گاهی از پولهای او منفعت میبرد.
در ابتدا پیشنهاد شده بود این جلسه در خاک سودان برگزار شود، اما ژنرال نمیری که از قبل بر سر یهودیان اتیوپی، درگیر روابط ملتهب با اسرائیل بود، در این باره نگرانی داشت و پیشنهاد کرد که محل برگزاری آن به کنیا منتقل شود.
این جلسه قرار بود مخفیانه نگه داشته شود. هوا بسیار دل انگیز بود و یکی از شرکت کنندگان به خودش اجازه داد چند عکس با دوربین جیبی خود بگیرد. در عکسها لیلی همسر وزیر دفاع نیز مشاهده میشد که اغلب، حتی در سفرهای بسیار محرمانه او را همراهی میکرد. اما آرام و بیسروصدا فقط به عنوان دکور برای بحثهای جدی و بسیار سنگین از او استفاده میکردند.
هدف، متقاعد سازی سودانیها برای توسعه همکاری با اسرائیل بود، همکاریای که تا آن زمان بر چشم پوشی و پذیرش رشوه در عوض مهاجرت یهودیان اتیوپی به اسرائیل متمرکز شده بود. وزیر دفاع، تبدیل سودان به زرادخانهای عظیم به منظور استفاده در پروژههای ویژه را پیشنهاد داد.
طبق این برنامه قرار بود عربستان سعودی بودجه را تأمین کند.
خاشقجی برای میهمانانش تعریف کرد که قبلاً موافقت ملک فهد برای امضای چکی به مبلغ هشتصد میلیون دلار را گرفته است، و با لبخند افزود ”و اگر نیاز باشد حتی یک میلیارد دلار." با این کمک مالی، اسرائیل سلاح را تأمین خواهد کرد، سلاحهایی از تولیدات خود و همینطور غنایم ساخت شوروی که در جنگهایش با اعراب گرفته بود.
این زرادخانه علاوهبر تفنگ، مهمات و سلاح سبک شامل خمپاره، موشک،تانک و شاید حتی هواپیما هم خواهد بود. آنها انتظار داشتند موافقت نمیری با این طرح را از طریق کمیسیونهای درست و حسابی که بعداً به جیب نمیری و دستیارش سرازیر میشدند، بهدست بیاورند.
ملمن و رویو نوشتند، شارون اعتقاد داشت که اینچنین برنامهای نه تنها قراردادهای صادراتی قابل توجهی برای اسرائیل فراهم خواهد کرد، بلکه اهداف راهبردی او در خاورمیانه و خارج از آن را پیش خواهد برد. او همچنین امیدوار بود [این طرح] با تشریح اینکه چه افراد دیگری به جز [شورشیان] ایران از این زرادخانه بهرهمند خواهند شد، مورد استقبال آمریکا قرار گیرد.
کوروش رضا که «بیبی شاه» [Baby Shah] لقب گرفته بود و ژنرالهایش، این تسلیحات را از انبار سودان دریافت میکردند، چیزی که برای آنها سرنگونی حکومت [امام]خمینی و بازگشت ایران به آغوش غرب را ممکن میساخت. همچنین این تسلیحات به چریکهای خاورمیانه و آفریقا، مبارزان علیه حکومتهای تندرو ضد اسرائیل و غرب، عرضه میشد.
ملمن و رویو نوشتند که این برنامه بلند پروازانهای بوده که مانند آن نیست، برنامهای که با جهانبینی استراتژیک شارون سازگار بود.
البته مایه گرفتاری شد. موساد در خفا با این برنامه سازش نکرد، و نمایندگان آن در جلسه در «کوه کنیا» شرکت نکردند. هنگامی که واقعیت آن برای رئیسموساد، سرتیپ ذخیره اسحاق خوفی طرح شد، او خواستار دریافت گزارش کاملی شد. دیب کیمحی برای ارائه این گزارش داوطلب شد. او گزارش داد که رئیسجمهور نمیری با کمک به موساد برای افتتاح پایگاه ثابت در خارطوم موافقت کرده است.
بر اساس نشریات خارجی هم گزارش داده شد که شارون موفق به جلب موافقت رئیسجمهور سودان برای ادامه همکاری به خروج یهودیان اتیوپی شد. رئیسموساد به خاطر این اخبار خوش بسیارخوشحال بود که این امکان برای سازمان او فراهم میشد تا پایگاهش را در یک پایتخت عربی دیگر تأسیس کند، اما خود این برنامه برای او مشخص نبود. در موساد ارزیابی کردند که «بیبی شاه» و دستیارانش برای سرنگونی حکومت بنیادگرایان در ایران، قدرت و تأثیرگذاری کمی دارند و توصیه کردند که به آنها اعتماد نشود. خوفی هم از اینکه موساد در این توطئه محرمانه مشارکت کند، راضی نبود. ملمن و رویو نوشتند: فعالیت بیش از حد نیمرودی و شویمر تجاوز و نفوذ به حوزه فعالیت موساد بود.
مورد دیگر اینکه موساد علاقهمند نبود با خاشقجی سعودی ادامه دهد و به او اعتماد کند. با توجه به برنامههای استراتژیک جهانی، در موساد تصور میکردند که شارون ارگانهای کوچک و منابع محدود اسرائیل را بیش از حد گسترش میدهد.
نخبگان اسرائیل از جمله تصمیم گیرندگان و جامعه اطلاعاتی دوباره خود را در حال مجادله یافتند.
وزیر امور خارجه آن زمان، اسحاق شامیر، شاید به این دلیل که در گذشته عضو موساد بود و یا شاید به دلیل احتیاط اطلاعاتی، به پذیرش موضع خوفی تمایل داشت. با این وجود، نخستوزیر مناخم بگین، تردید داشت. او حقیقتاً بیدرنگ برنامه شارون را رد نکرد، اما از او و دوستانش تقاضا کرد که به او مدارک قانعکننده بیشتری ارائه کنند منوط بر اینکه شانس ایجاد کودتا در ایران، به عنوان اولین گام برای پیادهسازی برنامه بزرگتر وجود دارد.
اما موساد حاضر نبود به سادگی از مخالفت قاطعش صرف نظر کند. خوفی معتقد بود که این برنامه بدی است و باید تا در نطفه است، متوقف شود. به همین منظور یکی از معاونان خود را در مأموریتی محرمانه به مراکش فرستاد. نماینده موساد برای گفتوگو با «بیبی شاه» ملاقات کرد و با زبانی صریح برای او توضیح داد: «از سوی مقامات بسیار عالی رتبه در اسرائیل، وکیل شدم به شما بگویم با کسانی ملاقات کردید که نماینده دولت اسرائیل نبوده و برای مدیریت مذاکرات با شما معتبر نیستند. آنها ممکن است شما را به دردسر بیندازند. هر زمانی که خواستید با اسرائیل ارتباط برقرار کنید باید به صورت مستقیم با ما هماهنگ کنید. این برنامه عوامل سودانی، مورد علاقه ما نیست.»
«بیبی شاه» این نکته را درک کرد. نماینده موساد در بازگشت به اسرائیل ابراز رضایت کرد که ماموریتش موفقیتآمیز بوده است. این پروژه عظیم که شارون، نیمرودی، کیمحی و دوستانشان تدبیر کرده بودند، در حال احتضار بود.
چیزی که به آن کمک کرد نفسهای آخر را بکشد این واقعیت بود که منافع شارون در آن زمان، اواخر مه 1982، دوباره وابسته به لبنان بود. تا اینجا توصیفات مِلَمن و رویو درباره انقلاب متقابلی بود که وجود نداشت.
ارتباط بین خاشقجی و شارون ماندگار نبود. به یاد دارم که در میان جنگ لبنان تماس تلفنی فوری از خاشقجی دریافت کردم. او برای من تعریف کرد که دوستی با او تماس گرفته و به او اطلاع داده که شارون قصد دارد هزاران فلسطینی از اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین را، برای اینکه دیگر نتوانند تهدیدی برای مرز شمال اسرائیل باشند، از لبنان به عربستان سعودی اخراج کند. خاشقجی گفت که این اخبار به اطلاع خاندان سلطنتی در ریاض رسیده و موجب اضطراب واقعی در آنجا شده است.
آنها از خاشقجی درخواست کردند هر کاری برای خنثی سازی این برنامه انجام دهد و او پشت تلفن به من گفت: «یعقوب، تو باید کاری برای توقف این برنامه انجام دهی. با آریل صحبت کن.»
برای کمک به او قول دادم و واقعاً با شارون صحبت کردم. سپس با خاشقجی ارتباط برقرار کردم و او و بعد، از طریق او خاندان سلطنتی را آرام کردم. گفتم: «فلسطینیها به سرزمین پادشاهی عربستان رانده نخواهند شد، این گفته ژنرال شارون است.» آنچه که در منطقه اتفاق افتاد،
همانطور که همه میدانند، این است که اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین از لبنان به تونس رفتند و عربستان سعودی توانست نفس راحتی بکشد.
پانوشتها:
۱. م: این قسمت بخشی از فصل هشتم کتاب خاطرات نیمرودی است که با توجه به ارتباط موضوعی آن با مطالب گذشته در ادامه آن آوردهایم.
2. م: نیمرودی در خاطراتش از رضا پهلوی فرزند محمدرضا پهلوی با نام «کورش رضا» یاد میکند.
3. م: پنجشنبه 16 سپتامبر 1982 (25 شهریور1361) ارتش رژیم صهیونیستی در حالی که کشور لبنان را اشغال کرده بود، اردوگاه آوارگان فلسطینی را در صبرا و شتیلا به محاصره خود درآورد و با همکاری نیروهای متحد لبنانی خود یعنی فالانژیستهای تحت فرمان سمیر جعجع و ایلی جیقه به ساکنان بیپناه اردوگاه حملهور شدند. در این عملیات که تا دو روز بعد ادامه یافت فالانژیستها و نیروهای نظامی صهیونیست، نیمههای شب با ورود به خانههای مردم 3297 فلسطینی و لبنانی را قتل عام کردند. برخلاف آنچه که نیمرودی وانمود میکند، دستور این جنایت سبعانه را دوست همیشگی او یعنی «آریل شارون» (وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی) به نظامیان اسرائیلی به فرماندهی عاموس یارون و نیز متحدان لبنانی آنان داده بود.
4. م: «پانوراما» یکی از برنامههای مشهور تلویزیون سلطنتی انگلستان(BBC) است که از سال 1953 تا کنون با م,ضوع رویدادهای روز جهان پخش میشود.