خیال بافی ، عامل دنیاطلبی
خداوند در آیات قرآنی واژه تخیل از باب تفعّل را به کار نبرده و به جای آن باب افتعال را به کار گرفته و واژه اختال و اختیال را استعمال کرده است.
خداوند می فرماید: إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ همانا خداوند هر خیال باف و فخرفروش را دوست نمی دارد.(لقمان، آیه 18) «مختال» اسم فاعل باب «افتعال» از «اختال، يَختال، مُختال» است. مختال ، انسان خيالباف و خيالزده است. او كسي است كه دارد در خيال زندگي ميكند.
انسانِ خيالزده دراصطلاح منطق، انسانِ شعري است و انسانِ عقلي نيست. او بخش انديشهاش را به خيال و وهم ميدهد و بخش انگيزه و نيروي اجرايي را به شهوت و غضب مي سپارد. برای چنین انسانی بالاتر از وهم و خيال چيزي به نام قلب و عقل نيست؛ چرا که عقل و قلبش به تعبیر امیرمومنان علی(ع) تعطیل و در سبات (خواب) است.( نهجالبلاغه، خطبه 224)
خیال زده و خیال باف ، همانند شاعر که شعر می گوید قضیه دارد، ولی تصدیق و حکم ندارد. قضیه ای که درست می کند موضوع و محمول و نسبت دارد، ولی تصور موضوع و تصور محمول و تصور نسبت و نیز تصدیق و حکم ندارد.
به سخن دیگر قضیه ای که خیال باف درست می کند قضیهای بیحکم و تصدیق است. به عنوان نمونه اگر كسي گرسنه است و غذاي خوب و لذيذي آوردند و او مشغول خوردن است. در همان حال اگر كسي آمده و شعري خوانده كه اين غذا را به قاذورات تشبيه كرده است، اين ديگر دست به غذا نميزند، با اینکه خورنده ميداند اين، قاذوره و پليد و بدبو نيست ؛ اما همينكه اين شعر را خوانده ، در او اثر گذاشته و دست از غذا می کشد. اين یک قضيه شعري است با اينكه حكم و تصدیق در آن نيست ولی اثرش را ميگذارد.
انسان خیال باف گرفتار تکاثر و دنیاطلبی می شود. با آنکه عاقل بالقوه است ولی عاقل بالفعل نیست بلکه مختال بالفعل است و در همان خیال بافی کودکانه اش می ماند و حتی می میرد. در حالی که از نظر قرآن درخت دنیا همیشه شکوفه بی میوه است و هرگز شکوفه هایش به میوه تبدیل نمیشود، با این همه مردم دنبال این شکوفه ها و گلها میروند و خیال میکنند که به میوه میرسند و زحمت بیهوده میکشند.( كهف، آيه 46)
انسانِ خيالزده دراصطلاح منطق، انسانِ شعري است و انسانِ عقلي نيست. او بخش انديشهاش را به خيال و وهم ميدهد و بخش انگيزه و نيروي اجرايي را به شهوت و غضب مي سپارد. برای چنین انسانی بالاتر از وهم و خيال چيزي به نام قلب و عقل نيست؛ چرا که عقل و قلبش به تعبیر امیرمومنان علی(ع) تعطیل و در سبات (خواب) است.( نهجالبلاغه، خطبه 224)
خیال زده و خیال باف ، همانند شاعر که شعر می گوید قضیه دارد، ولی تصدیق و حکم ندارد. قضیه ای که درست می کند موضوع و محمول و نسبت دارد، ولی تصور موضوع و تصور محمول و تصور نسبت و نیز تصدیق و حکم ندارد.
به سخن دیگر قضیه ای که خیال باف درست می کند قضیهای بیحکم و تصدیق است. به عنوان نمونه اگر كسي گرسنه است و غذاي خوب و لذيذي آوردند و او مشغول خوردن است. در همان حال اگر كسي آمده و شعري خوانده كه اين غذا را به قاذورات تشبيه كرده است، اين ديگر دست به غذا نميزند، با اینکه خورنده ميداند اين، قاذوره و پليد و بدبو نيست ؛ اما همينكه اين شعر را خوانده ، در او اثر گذاشته و دست از غذا می کشد. اين یک قضيه شعري است با اينكه حكم و تصدیق در آن نيست ولی اثرش را ميگذارد.
انسان خیال باف گرفتار تکاثر و دنیاطلبی می شود. با آنکه عاقل بالقوه است ولی عاقل بالفعل نیست بلکه مختال بالفعل است و در همان خیال بافی کودکانه اش می ماند و حتی می میرد. در حالی که از نظر قرآن درخت دنیا همیشه شکوفه بی میوه است و هرگز شکوفه هایش به میوه تبدیل نمیشود، با این همه مردم دنبال این شکوفه ها و گلها میروند و خیال میکنند که به میوه میرسند و زحمت بیهوده میکشند.( كهف، آيه 46)