11 نکته درباره انتخابات ۱۴۰۰
نیاز انقلاب اسلامی کدام گفتمان است؟
مصباح الهدی باقری
این که گفتمان پیروز در انتخابات کدام است، مسئلهای مهم و حیاتی برای کاندیداها و ستادهای انتخاباتی و مشاوران تبلیغاتی نامزدها و تحلیلگران سیاسی و اجتماعی و بازاریابان سیاسی است و این گروه بر اساس اولویت نیازهای مخاطبان- که همان رایدهندگانند- و شکافهای اجتماعی موجود، دال مرکزی و طرح و برنامه رقابتی و استراتژی مبارزاتی خود در دوره انتخابات را میچینند. این نگاه و صورتبندی در جریان رقابتهای انتخاباتی کنونی دنیا امری متعارف و مرسوم است، لذا در انتخابات ایران هم هر کاندیدا با سردست گرفتن یک گفتمان که میتواند آزادی، عدالت، توسعه یا کارآمدی و شبیه آن باشد، به جنگ رقبا میرود.
از آنجا که تحزب و دارا بودن یک ایدئولوژی روشن و مرزدار فکری و سیاستی (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاست داخلی و خارجی و... هر گروه) در انتخابات ایران کمرنگ است، لذا یک نامزد انتخاباتی هم میتواند دائم رنگ و گفتمان عوض کند و هم میتواند عقبه و سابقهاش نسبتی با گفتمان انتخابیاش نداشته باشد و با خیال راحت و بدون ترس از مؤاخذه و حسابکشی و پاسخگویی و ایجاد تصویر نامطلوب، هر چه برایش رای میآورد را حقنه اذهان رایدهندگان کند.
تا سال 1372 فضای انتخابات ریاستجمهوری در ایران کمتر رقابتی بود. دوره آغاز انقلاب و التهابات اولیه یک نظام برای شکلگیری و تثبیت، بروز جنگ تحمیلی و رحلت امام، شرایط را به گونهای رقم زد که جز در انتخابات دوره اول، در 4 دوره دیگر، شرایط جامعه و انگشتاشاره امام، برای مردم تعیینکننده و راهنما بود. اما در دورههای بعدی و بنابه اقتضائات جدید جامعه پس از جنگ و فروکش کردن التهابات داخلی، هر نامزدی با توجه به شرایط و اقتضائات، انتخاب گفتمان میکرد.
هاشمیرفسنجانی با گفتمان توسعه (مبتنی بر تکنوکراسی و عملگرایی)، خاتمی با گفتمان آزادی، احمدینژاد با گفتمان عدالت و روحانی با گفتمان کارآمدی و توسعه (مبتنی بر بروکراسی و گفتوگو) در انتخابات وارد شدند و با ملغمهای از این گفتمانها همراه با استفاده حداکثری از گفتمان ضدوضع موجود (با رادیکالترین شکلش و بعضا تا سر حد آپوز جلوه کردن) به پیروزی رسیدند.
حال سؤال این است: الان انقلاب اسلامی به چه گفتمانی بیشتر نیاز دارد تا آرمانهای بلندش در محاق سهگانه زر و زور و تزویر قرار نگیرد؟ کدام گفتمان است که رایدهنده ایرانی دوست دارد آن را انتخاب کند تا علاوهبر اینکه مسیر رشد و پیشرفت کشورش را مهیا کند، بتواند از تعدیها و تنگنظریها هم در امان بماند؟ کدام گفتمان است که هزینههای آن را مردم یا صندوق ذخیره یا فروش آینده متحمل نمیشوند؟ کدام گفتمان است که فقط خرج پیروزی در انتخابات نمیشود؟ کدام گفتمان است که انقلاب را زنده و شاداب و امیدآفرین تجلی میدهد؟
اول- بدانیم مطلوب گفتمانی انقلاب اسلامی اگر در دورهای منطبق بر نیاز مردم نیست، یعنی مسیر رااشتباه آمدهایم. قرار بوده رابطه مردم و انقلاب یک رابطه تطابقی باشد که هر چه نیاز هر کدام است، نیاز دیگری هم باشد. یعنی انقلاب ما انقلابی مردمی بوده که خواست مردم در آن متجلی است. لذا نمیتوان انتظار داشت مردم در حوزه آزادی مطالبهگر باشند ولی اولویت انقلاب رفع تبعیض و فساد است. این هر دو (خواست مردم و آرمانهای انقلاب) اگر حرکت درستی در مسیر انقلاب داشته باشیم، نباید متفاوت باشد.
در دولت اخیر دیدیم، آنچه به عنوان گفتمان کارآمدی و توسعه انتخاب شد و از آن راهبرد گفتوگو و مذاکره درآمد، تا جایی که منافع ملی ما را بدون خدشه به استقلالمان تامین میکرد، ممدوح بود اما از جایی به بعد این دو با هم نامطابق شدند و شد آنچه نباید میشد و در نهایت به نقطهای رسیدیم که از بیرون مرزها با جسارت در سیاست داخلی و خارجی ما وارد شده و در برهههایی عزت ملی و استقلالمان تحتالشعاع قرار گرفت. این همان جایی است که بهاشتباه مرزهای گفتمان درست مطابق آرمانهایمان رعایت نشد و به حیثیت ملیمان آسیب زد.
دوم- هر کدام از گفتمانهای موجود، برای روی زمین آمدن و عملیاتی شدن در زمین انقلاب اسلامی نیازمند نظریه مبنا هستند. به عنوان نمونه، اگر نظریه توسعه و کارآمدی در زمین لیبرال - دموکراسی ریشه داشته باشد، میوهاش برای انقلاب تلخ و مریضکننده و حتی سرطانزاست؛ یعنی فاصله طبقاتی بیشتر، ویژهخواری، ایجاد طبقه مترف و.... بدیهی است اگر این نظریه به صورت گرتهبرداری شده اجرا شود، مسئلههای تولیدیاش، مسئلههایی ساختگی است. یعنی فساد و تبعیض و فقر برآمده از آن، ما را به سمت گفتمان عدالت پیش میبرد، در حالی که اگر نظریه اسلامی و بومی پیشرفت خودمان ملاک باشد، نباید به بازتولید فقر و شکافهای اقتصادی منتج شود. در واقع استفاده از هر گفتمان به صورت سطحی و قشری و بدون ابتنا بر نظریه بومی، ما را با مسائل جدید و احتمالا حادی مواجه میکند - و کرده است - که میتواند ما را با بحران ناکارآمدی مواجه کند.
سوم- سلسله دولتهای منتخب از سال 72 تا امروز، نه تنها نظریه مبنایی برای حرکت خود نداشتهاند، بلکه با فهم بسیار ناقص از یک گفتمان، آن را به صورت سرهمبندی شده و مونتاژی اجرا کردهاند به طوری که بسیاری از مسائل امروزمان ناشی از راهکارهای غیرجامع و بخشی دیروزمان است. به عنوان نمونه دولت آقای احمدینژاد با شعار رفع فقر و فساد و تبعیض، رای اکثریت را تصاحب کرد اما در ادامه بدون سیاستگذاری مشخصی به توزیع درآمدهای ملی و پولپاشی مشغول شد. آنها بدرستی رسیدگی به مناطق محروم و کمتر برخوردار و روستاها را یکی از مهمترین نقاط هدف خود تعیین کردند ولی بدون آمایش سرزمینی، فقط امکاناتی را به روستاها بردند و طرحی جدی برای نشست درست این امکانات متناسب با اقتضائات، کم شدن مهاجرت از روستاها به شهرها، استفاده از مزیت رقابتی نسبی و بعضا مطلق بخش کشاورزی و دامپروری و روستایی و مدیریت آن در هر نقطه و... نداشتند.
به عبارت دیگر به رفع ظاهری فقر و کم کردن فاصله رسیدند اما به واسطه نبود نظریه پیشرفت، خیلی زود همان وضعیت و فاصله دوباره رخ نمود. لذا هزینه بسیار شد ولی اثربخشی آن حداقل ممکن بود. با اینکه نتیجه انتخابات بعدی (سال 92) همه ریشه در عملکرد دولت نهم و دهم نداشت اما نمیتوان توجیه کرد اگر بودجههای هزینه شده در همین سطح روستاها کارآمد بود، چرا مردم به ادامه آن گفتمان در همان روستاها هم رای ندادند و گفتمان ضد برنده شد.
چهارم- دال مرکزی گفتمانها که در برنامههای نامزدها و ارائه آنها دیده میشود همه دلیل اقبال به آنها در هیچ انتخاباتی در دنیای معاصر، نبوده و نیست. در واقع، بخشی از آرای مردم، گفتمانی است و بخش دیگری از آن، از ادراکات مردم نسبت به جامعه، انقلاب، کاندیداهای رقیب وکاندیدای موردنظر خودشان حاصل میشود. سیادت خاتمی، مردمی بودن احمدینژاد و آخوند بودن روحانی در رایآوری ایشان در بخشی از جامعه که حتی با گفتمانشان ارتباطی برقرار نکرده بودند(!) به صورت جدی موثر بود.
پنجم- گفتمان ضد، اغلب رایآور بوده است، خاصه وقتی گفتمان موجود در ادراک مردم به ناکارآمدی رسیده است. لذا در انتخابات ایرانی، یکی از بهترین حربهها برای برنده شدن اتخاذ گفتمان ضد است، بیخبر از آنکه این نوع نگاه شاید برای فردی رایآوری کند ولی در نهایت موجب زائل شدن و ریزش و کاهش سرمایه اجتماعی نظام است. در انتخاباتهای قبلی، خاصه در ۲ انتخابات اخیر، این نوع ورود برای پیروزی به صورت حداکثری استفاده شد به طوری که در دوره رقابتهای انتخاباتی، مشاوران رئیسجمهور مستقر با توصیههایشان زمینهای فراهم کردند که بعضا با بیان ادعاها و وارد کردن اتهامهای نادرست به نظام و انقلاب، رقیب را از صحنه خارج کنند.
بد ماجرا اینجاست که در قبال این ادعاها و اتهامات هزینهای نیز پرداخت نمیشود و عملکرد مجموعههای نظارتی و ضعف قوانین خاصه در بخش حقوق عمومی، راه را برای تجری بیشتر برخی هموار کرده است.
ششم- هر گفتمانی لزوما باید در خود و با خود ایده اداره داشته باشد. یعنی نمیتوان گفتمانی را به صورت تصادفی و شانسی در دست گرفت و با ۴ برساخت و مفهوم، بازی با کلمات راه انداخت. بسیاری (تاکید میکنم بسیاری) از کاندیداها شاید ایده پیروزی در انتخابات و ورود در بازاریابی سیاسی فتح قدرت را داشته باشند اما برای بعد از پیروزی و گرفتن سکان قدرت، هیچ برنامه مشخصی ندارند. در حقیقت میتوان با هدفگذاریهای مختلف و استفاده از منابع، برنامههایی را محقق کرد اما اینکه چگونه گفتمان پیروز باید ایده اداره جامع مملکت بر اساس آن گفتمان را داشته باشد به نحوی که سایر ارکان و آرمانها دچار خدشه جدی نشوند، امری ضروری و حیاتی است.
هفتم- هر گفتمانی، با هر انتخاباتی بعد از ۴ یا ۸ سال ارزیابی میشود. ظاهریترین معیار توفیق، رای مردم به ادامه آن گفتمان است. اما غیر از این، باید بتوان آن را ارزشیابی نیز کرد. در اینجا باز برمیگردم به نظریه مبنا. اگر گفتمان بر اساس نظریهای مشخص و چارچوبدار، تنقیح مناط نشود، نمیتوان برای توفیق و عدم توفیقش حجت آورد. یا به عبارت دیگر هر کس یا گروهی، از ظن خودش میتواند به نتیجه دلخواه خود برسد.
مثلا به همین دولت نگاه کنید. بخشی از زمان آن با یک نظریه اقتصاد لیبرالی اداره شد و بخش دیگری از آن (با پیاده کردن صاحبان آن نظریه از کرسی مشاوره)، با تلفیقی از اندیشههای سوسیالیستی و حمایتی به ملغمهای مندرآوردی تبدیل شده و تقریبا سکان اداره اقتصاد کشور از اختیار دولتمردان خارج شده و بازیهای بازار آنها را به دنبال خود میکشاند و دولت حتی با تغییرات پیاپی هم نتوانسته از عهده اداره یا نظارت بر آن برآید. با این حال دولت ادعای توفیق دارد(!)
نکته جالب ماجرا در نبود نظریه مبنا، این است که هر دولتی در پایان کار خود ادعای کارآمدی و توفیق میکند و دولت بعدی با گفتمان ضد آن رای میآورد!
هشتم- مبتنی بر اندیشه انقلاب اسلامی، با اینکه همه گفتمانهای موجود، کلاسیکند و قابلیت یارگیری مستقل دارند ولی به نظر میرسد گفتمان عدالت، یک گفتمان زیربنایی در هر انقلابی است و تا وقتی جریان آن انقلاب شاداب و زنده است، گفتمان عدالت نیز خاصیت مادری نسبت به سایر گفتمانها دارد. بهتر بگویم اگر انقلاب و نهضت به ساختار و نظام تبدیل شود، گفتمان عدالت هم تبدیل به یکی از گفتمانها (بدون نقش مادری) میشود و برتری ندارد.
همینطور اگر گفتمان عدالت ناکارآمد استفاده شود و به ضد خود تبدیل شود، آرمانهای انقلاب در معرض خطر جدی قرار میگیرد.
بنابراین گفتمانهای آزادی و توسعه اگر تولید عدالت نکنند و تبعیض و رانت و فساد و ولنگاری را دامن بزنند، به همان قدری که به ارزشهای انقلابی لطمه میزنند، به همان میزان به عدالت هم لطمه جدی وارد میکنند. نکته اینجاست که سر برآوردن عدالت از این نارضایتی (نسبت به گفتمان توسعه و آزادی)، قطعا امر مبارکی نیست؛ چرا؟ چون آزادی و توسعه، به بیعدالتی یا تبعیض و فساد منجر شدهاند، پس باید آنها را به نفع عدالت ذبح کرد. این مفهوم و نتیجه، خوشایند نیست و این عدالت برآمده از ناکارآمدی گفتمانهای رقیب، پایا نیست.
دقیقتر آنکه اگر سایر گفتمانها خود را با مبنای زیرساختی گفتمان عدالت تنظیم نکنند، مطمئنا در دام افراط و تفریط میافتند (همانطور که تاکنون افتادهاند).
نهم- مواظب خرجکردنهای بیمحابا از کیسه انقلاب باشیم. بعضی وقتها برای اثبات خودمان، آرمانهای متعالی انقلاب مظلوم اسلامیمان را مخدوش میکنیم تا خودمان برای چند روزی سوار اسب ناآرام قدرت شویم. یادمان باشد انقلاب ما یک انقلاب بیسر نبوده تا هر تشنه قدرتی را به جای شیفته خدمت عوضی بگیرد و تا آخر همراهیاش کند. فلذا در کوتاهترین زمان ممکن، مردم- این صاحبان اصلی انقلاب- کارگزاران جعلی و بدلی را از اصل تشخیص داده و مسیر درست و کاندیدای اصل را انتخاب میکنند. درست است بعضی انتخابها و تجربههای نادرست راه را دور میکند ولی پختهتر میشویم و محکمتر و دوست و دشمن را بهتر از قبل میشناسیم.
دهم- باید قبول کرد کاندیدای درست، قبل از آنکه پا به عرصه قدرت برای خدمت بگذارد:
اولا، باید از مردم باشد، با مردم باشد، از مردم بشنود، با مردم- بدون لکنت- حرف بزند و بتواند خود را برای آرمانهای انقلاب و سعادت مردم فدا کند. ادا و اطوار مردمی بودن در دوره انتخابات، تشت رسوایی را خیلی زود از بام به پایین میاندازد و فقط او میماند و هزینههایی که مردم باید پرداخت کنند و البته عافیت و عاقبتبخیری که فدای ۲ روز اسبسواری ناشیانه میکند.
ثانیا، شرط دیگر فهم کشورداری و ایده برای ساختن است. عمده کاندیداها بلدند خرج کنند و هزینه بتراشند حتی تا سرحد جارو کردن صندوق توسعه. اینکه همه صندوق، مال مردم است، حرف درست اما ناقصی است و دلیل بر آن نمیشود هر کارنابلدی هزینه بر کرسی قدرت نشستن خود و سوءمدیریتش را از آن تامین کند. صندوق توسعه، صندوق سرمایهگذاری است نه سرمایهبرداری؛ مگر در شرایطی خاص.
ثالثا، با گفتمانی که انتخاب کرده، زندگی کرده باشد. نمیتوان عدالت یا کارآمدی یا آزادی را بازی کرد، بلکه باید در زندگی شخصی و سابقه مدیریتی خود با آن حشر و نشر داشته و از مجهز بودن به آن تجربه، انباشته باشد. این رکن سوم در صورت نبود احزاب، خود را بیشتر و پررنگتر نشان میدهد. بعضا دیدهایم نامزد انتخاباتی دور از گرفتاریهای روزمره زندگی و معیشت مردم، فقط میخواهد به صورت نمایشی ادای مردمی بودن، عدالتپیشگی و... را در بیاورد. این فرد شاید در تبلیغات تهاجمی دوره رقابتهای انتخاباتی (که باید زودتر در آن تجدیدنظر شود) برنده شود ولی هیچوقت نمیتواند در گفتمان بر دست گرفته توفیق چندانی حاصل کند.
یازدهم- در 42 سال گذشته، انقلاب اسلامی توفیقات فراوانی کسب کرده است. در رأس آنها، آرمان استقلال و زیر بار سلطه نرفتن و مبارزه با استکبار آن هم با همه فشار جهانی که دستاوردی است غیرقابل انکار تا جایی که دشمنان خونی این مرز و بوم نیز به آن اقرار میکنند. در حوزه رفع فقر و محرومیت و امکان استفاده برابر از امکانات و سرمایه ملی نیز وضعیت الانمان با دوره پهلوی به هیچوجه قابل مقایسه نیست (بگذریم از اینکه در رساندن آنچه انقلاب برای مردم انجام داده ناتوان و کمکاریم). شاخصهای ملی و جهانی عدالت، رشد اقتصادی، توسعه انسانی و... این فاصله و بهبود وضعیت زندگی را بخوبی نشان میدهد و اذعان میکند.
اما راه طولانی است تا هم عقبافتادگیهای عمیق دوره طاغوت ستمشاهی جبران شود و هم فشار و تحریم استکبار، عقیم شود. ساخت ایران قوی، از دل ظرفیتهای همین آب و خاک بر میآید، اگرنه صرف وقت هنگفت برای راضی کردن دشمن، فقط هزینه (بعضا غیرقابل جبران) ایجاد میکند.
حرف آخر- ایده ساخت ایران قوی از مسیر بهکارگیری درست نظریه اسلامی عدالت میگذرد. ایران قوی هم یک مفهوم سختافزاری است و هم یک برساخت نرمافزاری. این هر دو نیازمند کار متقن و بر پایه ارزشهای اخلاقی فردی و اجتماعی است. یعنی ما هم جامعهای اخلاقپایه میخواهیم برای قوی شدن و هم پیشرفت مادی و فناورانه میخواهیم برای حفظ استقلالمان. لذا کاندیدایی میتواند برای ایران مؤثر و مثمر باشد که اول «من یتقالله» باشد تا «یجعل له مخرجا» و «یرزقه من حیث لا یحتسب» برایش مقدر شود و ثانیا جزو طایفه «الذین جاهدوا فینا» باشد تا «لنهدینهم سبلنا» رزقش شود.