برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی ۴-
به من نگویید «دلال اسلحه»
خیلی زود برای من روشن شد در این میان کسانی هستند که به هر طریقی انتظار دارند کار را به صورت داوطلبانه انجام دهم. به این ترتیب در آغاز مسیر دنیای تجارت، خود را در دستهای با مدیریت کنسرسیوم «کور» و مئیر عامیت از دوستان عزیزم و فرمانده سابق فرماندهی جنوب در اطلاعات ارتش و «موساد» یافتم. برای کارخانه «کور» که تولیدکننده ماسکهای گاز است، قراردادی بزرگ با وزارت دفاع ایران گرفتم.
زمانی که صورتحساب دستمزدم را به «کور» دادم، مدیرکل مئیر عامیت، بهصورت جدی مداخله کرد و از پرداخت آن امتناع کرد. درک مکانیزمهای پشت پرده چنین معاملاتی و نقش حیاتی که توسط واسطههایی همچون من پر میشوند، واسطههایی که روابط شخصی را به کار میگیرند و کمک میکنند به اینکه آنها در مناقصات بزرگ در رقابت سخت با فعالان و شرکتهای برتر صنایع دفاعی در جهان به دفعات به موفقیت دست یابند، برای «مئیر» دوست واقعیام که برایش خیلی ارزش قائل بودم سخت بود. در ازای قراردادی که برای «کور» منعقد کردم، آنها میبایست تقریباً صد هزار دلار به من میپرداختند. هنگامی که عامیت این را شنید، از این موضوع خشمگین شد و معترضانه گفت: «دیوانه شدی؟ برای چنین مبلغی تمام زندگیام را کار کردم!»
با شنیدن این حرفش من هم جوش آوردم و با عصبانیت زیادی جوابش را دادم:
«این چه معنی میدهد؟ پرداخت نمیکنی؟ من دیگر وابسته نظامی ارتش نیستم! من الآن یک تاجر خصوصیام.
معامله بزرگی را برای شما ترتیب دادم که توانایی دستیابی به آن را با قدرت خودتان نداشتید، پس باید بپردازید.»
در نهایت موافقت کردیم این اختلاف را پیش داوری مورد قبول [طرفین]، وکیل یهوشع روطنشطریخ که در آن روزها نماینده موساد نیز بود ببریم.
پس از گذشت مدتی داور به نفع من حکم داد. مجموعه «کور» مجبور به پرداخت کامل میزانی که درخواست کرده بودم بهعلاوه هزینههای دادرسی شد. من که از کل این موضوع رنجیدهخاطر شده بودم، نیمی از این مبلغ را به نیازمندان کمک کردم. زمان گذشت تا روابط بین من و مئیر عامیت به روال عادیاش برگردد و او متوجه این حقیقت شود که دیگر یک نظامی نیستم و اینکه دنیای تجارت قوانین بازی دیگری دارد.
این داستان شاید فضایی را که در آن مجبور به فعالیت بودم، بیشتر توضیح دهد. برخی از همکاران سابق من در ارتش اسرائیل از روی حسادت لقب «فروشنده(دلال) اسلحه» را به من دادند در حالیکه بسیاری از آنها سعی کردند شانس خود را در فروش سلاح امتحان کنند و شکست خوردند.
این لقب که مفهوم بدی داشت، من را خشمگین میکرد و لکه سیاهی بر روی نامم بود.
حتی اگر دورهای در زندگیام را به تجارت محصولات دفاعی نیز مشغول بودم، بهراستی این موضوع معرف تجارت و حوزه مورد علاقه من نبود. بخش قابلتوجهی از فعالیتهای من، در دهه هفتاد، به طور واضح غیرنظامی بود1، از جمله فروش دهها عدد دستگاه تصفیه آب دریا، فروش تریلرهای حملونقل کانتینر و فروش هزاران آشپزخانه صحرایی قابل حمل که در کیبوتص ناصر سیرانی تولید شده بودند.
همانطور که قبلاً گفته شد بخش قابلتوجهی از زمان و انرژی خود را صرف بازاریابی دستگاههای تصفیه آب کردم که در اسرائیل توسط شرکت «مهندسی آب شیرین کن
(با فسفر) با مسئولیت محدود»
تولید میشدند. تا سال ۱۹۷۹ پس از سقوط شاه و گرفتن حکومت توسط آیتالله خمینی که مجبور به ترک ایران شدیم، بیش از ۶۰ دستگاه تصفیه آب را در منطقه خلیجفارس فروخته و نصب کرده بودیم.
در آغاز مسیرم در دنیای تجارت رویای تأسیس کارخانه تولید دستگاههای آبشیرینکن را در سرم میپروراندم و برای انجام آن، مذاکراتی را با مجموعه شرکتهای آیزنبرگ که در مالکیت تاجری بنام شائول آیزنبرگ بود هدایت کردم. در پایان، آیزنبرگ از تعهدش سر باز زد و هنگامیکه از وی طلب پشتیبانی و حمایت مالی کردیم ناپدید شد.
تصمیم گرفتم به تنهایی ادامه دهم، و شرکتی را در اسرائیل با نام «تجارت خارجی نیمرودی»
تأسیس کردم و افرایم لیفشیتص را به ایران فرستادم؛ دفتر اسرائیل را دوست دوران کودکیام یهودا البوهر مدیریت میکرد و من بین تلآویو، تهران و لندن که در آنجا نیز آپارتمانی را اجاره کرده بودم و به عنوان دفتر از آن استفاده میکردم، در رفت و آمد بودم. در زمینه تصفیه آب دریا در زمانی که به عنوان وابسته در ارتش اسرائیل خدمت میکردم، معامله دیگری هم انجام دادم. اوایل دهه ۶۰ ایران دو دستگاه تصفیه آب از شرکت آمریکایی «فیلکو» خریداری کرد. شرایط خرید تجهیزات این آب شیرینکنهای پیشرفته از این قرار بودند: «کلید روشن»، یعنی تحویل محصول و راهاندازی آن کاملا برعهده فروشنده بود. تکنیسینهای آمریکایی که برای راهاندازی این دستگاهها فرستاده شده بودند توانایی تحمل شرایط آب و هوایی و باقی شرایط خدمت در ایران را نداشتند؛ اما برای ما اسرائیلیها مشکلی وجود نداشت.
ما مثل آمریکاییها نازپرورده نبودیم و این به ما برتری معناداری میداد.
در نهایت تکنیسینهای «فیلکو» شکست خوردند و ماموریتشان را رها کردند. تکنیسینهای ایرانی توانایی اینکه جایگزین آنها شوند را نداشتند و تجهیزات گرانقیمت رها شده بودند.
پینوشت:
1. م: یعقوب نیمرودی همانطور که خودش اشاره میکند دوست ندارد به عنوان
«دلال اسلحه» معرفی شود اما حقیقت این است که بخش قابل توجهی از فعالیت وی شامل خرید و فروش اسلحه میشد. بیشترین اعضای شبکه ارتباطی او از شخصیتهای نظامی و افسران عالیرتبه ارتش بودند.
وی اگرچه ادعا میکند پس از دوران بازنشستگی فعالیتهای غیرنظامی انجام داده و سعی میکند
خود را یک تاجر نشان دهد، اما با مطالعه خاطراتش به وضوح مشخص میشود که نیمرودی پس از بازنشستگی همچنان از نفوذ و اعتبار ویژهای در تشکیلات امنیتی و بلکه رأس هرم قدرت رژیم صهیونیستی برخوردار است و قراردادهای تجاری وی چندان بیارتباط با اهداف سیاسی و امنیتی صهیونیستها
نیست. 26 اسفند 1348 اداره کل هفتم ساواک طی نامهای به اداره کل ششم در همین زمینه مینویسد: «سرهنگ نیمرودی مدت 13 سال در ایران ظاهراً به عنوان وابسته نظامی اسرائیل خدمت مینموده و اشتغال جدید وی در ایران اعم از اینکه از ارتش کنارهگیری نماید یا ننماید به احتمال زیاد پوششی برای فعالیت اطلاعاتی در خلیجفارس و شیخنشینها
خواهد بود.» (ساواک. شاهدی، مظفر. تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386. ص234).