ترک منطـقه غـرب آسـیا تنـها گزینـۀ روی میز جو بایـدن
سبحان محقق
«دونالد ترامپ» کاخ سفید را در حالی ترک کرده است که هنوز رویکردهای خبری، موضعگیریهای سیاسی و تحلیلهای کارشناسان به نوعی متاثر از دیپلماسی و به عبارت دیگر، هر چند ترامپ رفته است، ولی سایهاش همچنان بر همه چیز سنگینی میکند. این رویکردها و تفسیرها بهگونهای شرایط را دوقطبی کرده که انگار ترامپ مظهر همه شیطنتها و پلیدیها بوده است و طرف مقابل او هم به همین اندازه، انسانی نجیب و خوب است و اگر در آمریکا به قدرت برسد، مشکلات آمریکا و منطقه غرب آسیا را یکجا حل میکند.
این فضاسازی کاذب، چه عمدی باشد و چه غیرعمدی، پیامدهای خاص خودش را دارد و در چنین شرایطی، رسالت کارشناسان و رسانهها این است که فضای موجود را بشکنند و واقعیتها را برملا کنند. چیزی که واقعیت دارد، این است که نه «جو بایدن» انسان خوبی است و نه آمریکا قرار است پس از رفتن ترامپ، اولویتهای سیاست خارجی خود را تلطیف کند. بایدن و ترامپ در اجرای همه آن سیاستهایی که مورد اعتراض کشورهای اسلامی و غرب آسیا است، کاملا یکی هستند؛ بایدن به اندازه ترامپ، یک سیاستمدار صهیونیست بوده و از شهرکسازی اسرائیل و تجاوزات این رژیم، حمایت میکند. رئیسجمهور جدید هم مانند قبلی عاشق نفت است و میخواهد نظم آمریکایی را بر منطقه حاکم کند و علاوهبر آن، در حمایت از تروریسم و مداخله در امور داخلی کشورهای منطقه، سابقه سیاهی دارد. ترامپ سرداران مقاومت را به شهادت رسانده است، و بایدن هم کسی است که اعلام کرد در آمریکا کسی از کشته شدن این سرداران، متاسف نشده است. خلاصه کلام اینکه راهبردهای سیاست خارجی دموکراتها و جمهوری خواهان، یکی است و فقط، تاکتیکهای این دو ممکن است با هم فرق کنند. با توجه به این مقدمات، میخواهیم بدانیم که بایدن در قبال برخی کشورهای منطقه، چه گزینههایی را روی میز خود دارد.
عراق
جایگاه آمریکا در عراق بسیار متزلزل است؛ مردم با راهپیماییهای خود، نشان دادهاند که از حضور نظامیان آمریکایی در کشورشان، بسیار ناخرسند هستند و برای خروج آنها، لحظهشماری میکنند. حال با توجه به این جو سنگین ضدآمریکایی، بایدن چه میتواند بکند، جز اینکه هرچه سریعتر نیروهای این کشور را از خاک عراق عقب بکشد. اما، آیا رئیسجمهور جدید این سیاست را عملیاتی میکند؟ بسیار بعید به نظر میرسد که او دست به چنین کاری بزند. زیرا سیاست راهبردی آمریکا، حضور در عراق است و این قضیه را از اندازه سفارت واشنگتن در بغداد نیز میتوان فهمید. آمریکا تنها در صورتی رضایت میدهد از عراق برود که ساختار سیاسی، نظامی و اقتصادی این کشور را به شدت وابسته کند و یک نظام سیاسی مطیع و حرفشنو را روی کار بیاورد. مسلما چنین دولتی نظم آمریکایی در منطقه را خواهد پذیرفت، با رژیم صهیونیستی روابط برقرار میکند و مقابل جبهه مقاومت میایستد. اما، از آنجا که چنین دولتی هرگز شکل نخواهد گرفت، بعید نیست که در دوره سیاسی جدید، حملات علیه آمریکاییها در عراق افزایش یابد.
در یک جمعبندی، بایدن در عراق گزینه زیادی ندارد؛ او باید این کشور را ترک کند، و یا افزایش حملات را بپذیرد.
سوریه
سیاست ترامپ در سوریه، طی سه سال اخیر، کاملا ایستا بوده و او هیچ راه خروجی مقابل خود نمیدیده است؛ حمایت از شبهنظامیان کرد، دزدی نفت از چاههای دو استان شرقی «حسکه» و «دیرالزور» و رفت و آمد از سوریه به عراق و عراق به سوریه، سیاست تکراری سالهای اخیر ترامپ بوده است. بایدن با توجه به شخصیت متزلزل و ضعیفی که از او سراغ داریم، جز تداوم همین سیاست، چاره دیگری ندارد؛ رئیسجمهور جدید آمریکا نمیتواند در خاک سوریه، متحدان سابق را به هم نزدیک بکند، از تروریستهای تکفیری و غیرتکفیری مثل قبل حمایت نماید، و مناطق جدیدی را در سوریه فتح کند. در صورتی که بایدن بخواهد سیاستهای ترامپ را ادامه دهد، باید بداند که حملات به نیروهای آمریکایی در عراق، شدیدا روی تفنگداران آمریکایی در سوریه تاثیر خواهد گذاشت و لذا، تداوم شرایط جاری طولانی نخواهد بود. اما، به نظر میرسد که در دوره بایدن، مناسبات میان آمریکا و کردها، چه در اربیل و چه در سوریه، تقویت شود و دولت جدید واشنگتن احتمالا از این طریق، تلاش خواهد کرد حضورش را در شمال عراق و سوریه حفظ کند.
افغانستان
آخرین خبرها از افغانستان حاکی است که سفارت آمریکا در این کشور از شهروندان آمریکایی خواسته است، کشور افغانستان را ترک کنند. پیش از این و طی ماههای گذشته هم، آمریکا علاوهبر اینکه نیروهایش را در افغانستان کاهش داده، بسیاری از پایگاههای خود را نیز تخریب کرده است. نتیجه طبیعی چنین تحرکاتی، خروج فوری و کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان است. اما، آیا بایدن این سیاست را عملی میکند؟
در قبال افغانستان، رئیسجمهور جدید آمریکا مقابل عمل انجام گرفته قرار دارد؛ دی سال گذشته، توافق آمریکا و طالبان در دوحه امضاء شده است. از آن زمان به بعد، افغانیها برای نخستین بار مذاکرات میان خود را تجربه کردهاند. همزمان با این مذاکرات، جنگ میان افغانیها شدت بیشتری گرفته است و صدها شهروند افغان جان باختهاند. اما در این گیرودار، نکته جالب توجه، این است که حملات طالبان علیه نیروهای آمریکایی کاملا متوقف شده است.
بایدن در افغانستان با چنین شرایطی مواجه است و نمیتواند این اوضاع را نادیده بگیرد و یک دیپلماسی نو بنیادی را در قبال افغانستان اجرایی کند. او در افغانستان نمیتواند به جنگ ادامه دهد و از این کشور نیز نمیتواند خارج بشود، چون این اقدام، منافع نامشروع آمریکا را به خطر میاندازد.
در عرصه میدانی افغانستان، نه طالبان میتواند بر دولت کابل غلبه کند و نه ارتش افغانستان میتواند بر همه مناطق این کشور مسلط شود. شرایط این کشور در مقایسه با عراق و سوریه، مبهمتر به نظر میرسد، زیرا چه آمریکا در افغانستان بماند و برود، مردم نمیتوانند به صلح و آرامش برسند. ولی اگر نیروهای آمریکایی از عراق و سوریه خارج شوند، یک پیروزی بزرگ برای مردم این کشورها رقم خواهد خورد و از هم اکنون میتوان دورهای از آرامش و ثبات نسبی را در عراق و سوریه پیشبینی کرد. افغانستان در مجموع، هر چند جنگ فرسایشی 42 ساله را تاکنون، تجربه کرده است، ولی نمیتوان یک صلح پایدار را برای این کشور
پیشبینی نمود.
نتیجهگیری
بایدن در کشورهای عراق، سوریه و افغانستان، هیچ گزینهای جز رفتن ندارد. او نه پول کافی برای تطمیع سیاستمداران و جریانهای همسوی خود در این کشورها دارد، نه میتواند بجنگد و نه راه خروج آبرومندانهای را پیش روی خود میبیند.
روش دموکراتهای آمریکا، استفاده از قدرت نرم به جای قدرت سخت است. اما، این کشور منابع قدرت نرم خود را نیز از دست داده است. استفاده از قدرت سخت، به این معنی است که آمریکا با بهرهگیری از نیروی نظامی، از دروازه وارد کشوری بشود، و این کار را تاکنون بارها انجام داده است. اما، استفاده از قدرت نرم به معنای ورود از راه پنجره است. این شیوه کم هزینه را نیز واشنگتن بارها تجربه کرده است. همانطور که اشاره شد، آمریکا اکنون توان بهرهگیری از قدرت سخت و نرم را ندارد. با این حال، چیزی که از الان قابل پیشبینی است، اقبال مجدد آمریکا به سمت قدرت نرم است. به عبارت دیگر، بایدن چارهای جز تکیه بر قدرت نرم و بهرهگیری از آن را ندارد، هر چند در این حوزه نیز منابع بسیار اندکی دارد.
روزگاری «کاندو لیزا رایس» وزیر خارجه اسبق آمریکا، گفته بود که منطقه خاورمیانه اکنون درد زایمان دارد و مولود این زایمان، یک خاورمیانه بزرگ و یا جدید خواهد بود. اکنون جمله رایس را میتوان اینگونه اصلاح کرد که منطقه غرب آسیا درد زایمان دارد، و مولود این زایمان، هر چه باشد، نظم آمریکایی نخواهد بود و در این میان، از دست بایدن هم کاری ساخته نیست.