این آمریکا دیگر بزکشدنی نیست!(یادداشت روز)
آنچه روز چهارشنبه در «واشنگتندیسی» و ساختمان کنگره این کشور اتفاق افتاد، شاید برای خیلیها «غافلگیرکننده» بود اما برای عدهای که ما آنها را «کارشناسان تیزبین» مینامیم، اصلا غافلگیرکننده نبود. برای عدهای از این کارشناسان همان روز پیروزی «دونالد ترامپ» در دور اول ریاستجمهوری با حدود
63 میلیون رای! چنین روزهایی قابل پیشبینی بود و 4 سال زودتر از امثال «ریچارد هاس»، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا گفته بودند که «دوره افول آمریکا شروع شد». به این نکته ظریف هم باید توجه کرد که، نفسِ انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور، دلیل این پیشبینی دقیق نبود بلکه دلیل، شرایطی بود که از دل آن، فردی در مختصات ترامپ در آمریکا به قدرت میرسد! درباره رسوایی تاریخی چهارشنبه آمریکا یا به قول «جو بایدن»، «سیاهترین روز تاریخ آمریکا» میشود به اندازه یک کتاب مطلب نوشت اما اینجا بهدلیل برخی محدودیتها، صرفا به چند نکته بسنده کرده و در پایان با چند سؤال مهم، مطلب را به پایان میرسانیم. بخوانید:
1- «شرمآور»، «ننگین»، «رسوایی تمامعیار» «سیاهترین روز تاریخ آمریکا»، «جنگ داخلی»، «پایان آمریکای بزرگ»، «بازگشت انقلاب رنگی به صاحبش»، «پایان دموکراسی آمریکایی»، «بیسابقه» و... از جمله واژگان و تعابیری هستند که در همین 24 ساعت گذشته از سوی طیف وسیعی از رسانهها و رهبران سیاسی جهان برای توصیف حوادث چهارشنبه 6 ژانویه(17 دیماه) به کار رفته و همچنان بهطور انبوه به کار میرود. این یعنی آنچه روز چهارشنبه در پایتخت آمریکا اتفاق افتاد، اگرچه از قبل برای برخی قابل پیشبینی بود اما، آنقدر مهم بود که بسیاری را به این نتیجه قطعی رسانده که دوران تازهای آغاز شده است که در آن، احتمالا دنیا برای آمریکا تره هم خرد نخواهند کرد:
«ما شاهد تصاویری بودیم که هرگز تصور نمیکردم اینجا در پایتخت ببینم ولی در پایتخت دیگر کشورها چرا. هیچکس در جهان احتمالا دیگر شاهد احترام، ترس یا وابستگی به ما همچون گذشته نخواهد بود. اگر دوران پساآمریکای تاریخ شروع شده باشد، بهطور قطع آن همین امروز است... زمان زیادی طول میکشد تا ما متحدانمان را برای تکیه به خودمان متقاعد کنیم... این یک بحران داخلی با تبعات هنگفت است... ما از قبل آنچه را که لازم بود درباره این رئیسجمهور بدانیم، میدانستیم؛ سؤال اینجاست که ما چطور به جایی رسیدیم که این همه آمریکایی تا این حد مشتاق هستند تا دموکراسی را دور بیندازند؟».
(ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی آمریکا ساعاتی پس از تسخیر ساختمان کنگره توسط مردم آمریکا)
2- در توضیح «کارایی دموکراسی» میگویند، «مانع از رسیدن یک دیکتاتور به قدرت میشود و از سوی دیگر، دیکتاتوری را که به قدرت رسیده، به زیر میکشد». آنچه در آمریکا و در 4 سال گذشته شاهد بودهایم، روی کار آمدن سوپردیکتاتوری به نام «دونالد ترامپ» از طریق همین ساز و کار بود که لااقل تا همین چهارشنبه گذشته، کسی قادر نبود از صندلی قدرت به زیر بکشاندش. اینجا قصد نداریم ساز و کار «رجوع به آرای مردمی» را زیر سؤال ببریم. صرفا خواستیم بگوییم، چه خوشمان بیاید چه نه، تحولات آمریکا تناقضات وحشتناک دموکراسی غربی را خیلی واضح به نمایش گذاشت و این دقیقاً علت تعجب کارشناسی در ترازِ «ریچارد هاس» است که در جمله پایانی که در بالا بهصورت سؤالی مطرح میکند. این نکته را هم فراموش نکنید که ترامپ «نئودیکتاتوری» است که در همین دور دوم انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، 70 میلیون رای مردمی داشت! هیچ بعید نیست تحولات آمریکا کارشناسان علوم سیاسی را بیش از گذشته به تکاپو بیندازد تا شاید بتوانند برای این ضعفها و تناقضات چارهای بیابند.
3- یکی از صدها خبر «مهمی» که در پوشش تحولات 6 ژانویه آمریکا منتشر شد، متحد شدن شبکههای مجازی و رسانههای آمریکایی برای «سانسور» رئیسجمهور این کشور بود. بله درست شنیدید، بزرگترین مدعی دموکراسی و آزادی بیان در جهان، که به کشورهای زیادی به بهانه «نداشتن دموکراسی و آزادی بیان» حمله یا تحریمشان کرده بود، یک شبه تبدیل شد به بزرگترین سانسورچی و دیکتاتور جهان تا مواضع رئیسجمهورشان را هم فیلتر کنند! فیسبوک و توییتر رسما اعلام کردهاند، پیامهای رئیسجمهور آمریکا را به شدت محدود کرده و هر فیلم و عکسی را هم که از حمله به ساختمان کنگره منتشر شود حذف میکنند! این را بگذارید کنار رفتاری که همین شبکههای مجازی در برخورد با فتنه آمریکایی 88 در ایران داشتند. همان رفتاری که هیلاری کلینتون جلوی دوربینهای تلویزیونی به آن اذعان کرد!
4- از فتنه 88 ایران گفتیم. ایامی که در آمریکا سپری میشود، از برخی زوایا شباهتهای عجیبی به ایامی دارد که حدود 11 سال پیش در ایران رقم خورد. خلاصه داستان این دو این بود که، انتخاباتی برگزار و یکی از طرفین، نتیجه انتخابات را نپذیرفت. طرفِ جِرزنِ ماجرا در هر دو کشور، پیش از اعلام رسمی نتایج انتخابات، خود را پیروز اعلام و از هوادارانشان خواستند به خیابانها بریزند. کاری که ترامپ و طرفدارانش روز چهارشنبه در آمریکا و به شکل اردوکشی خیابانی کردند، 11 سال پیش سران فتنه در ایران کرده بودند. شاید هیچگاه مثل امروز نمیشد اینقدر شفاف به قرابت فکری این دو طیف پی برد. البته این دو طیف در کنار همه تشابهاتشان، یک تفاوت اساسی با هم داشتند. ترامپ بالاخره نتیجه را پذیرفت اما سران فتنه 11 سال است به خیانتی که در حق قانون و آرای مردم کردهاند، افتخار میکنند و حاضر به عذرخواهی هم نشدهاند.
5- آیا شورشهای چهارشنبه آمریکا که صدها کشته، زخمی و بازداشتی بر جای گذاشته، با عقبنشینی ترامپ تمام شد؟ اکثر کارشناسانی که در ابتدای این یادداشت به آنها اشاره کردیم، میگویند «خیر». آنها معتقدند، «ترامپ» شاید از قدرت حذف شود اما حذف «ترامپیسم» و هواداران دوآتشه او، تقریبا محال است و کنترل و مهار آنها نیز احتمالا مدتها زمان خواهد برد. رئیسجمهور آمریکا، همانطور که اشاره شد در انتخابات جاری، چیزی نزدیک به 70 میلیون رای دارد و این یعنی
70 میلیون طرفدار. حتی یک صدم این جمعیت اگر پای کار بمانند،
یعنی 700 هزار آمریکایی آماده شورشاند! جمعیتی که چهارشنبه با تسخیر کنگره حیثیت آمریکا را بر باد داد و این کشور را به جنگ داخلی ولو چند ساعته کشاند، به مراتب کمتر از این جمعیت بود؛ نبود؟!
6- در پایان به پاسخ سؤالها کمیفکر کنید. اگر اتفاقاتی که در آمریکا رخ میدهد (از ادعای وقوع تقلب در انتخابات تا سانسور گسترده اخبار و کشتار شورشیان!)، در یک کشور مستقل یا مثلا آفریقایی رخ داده بود، واکنش همین آمریکا و کشورهای اروپایی به آن چگونه بود؟ اگر سیاه پوستان به کنگره حمله کرده بودند چطور؟ تعداد کشتهها آیا سر به فلک نمیکشید؟ آیا غربگرایان در ایران، از این تحولات عبرت میگیرند یا با جادوی رسانه، از دلِ این «سیاهترین روز تاریخ آمریکا» هم چیزی خارج کرده و سعی در تطهیر این کشور بیآبرو خواهند کرد؟ پاسخ چند سؤال اول، واضح است. پاسخ سؤال آخر اما، از همین امروز معلوم میشود. آنها احتمالا با تمرکز روی «ترامپ» تلاش خواهند کرد، «آمریکا» را دوباره بزک و از این ورشکستگی تبرئه کنند، غافل از اینکه، ترامپ خود، «بحران» نیست بلکه خروجی یک «بحران» است. این را ما نمیگوییم، نیکلا سارکوزی، رئیسجمهور پیشین فرانسه میگوید: «جهان با بحران مواجه است... حضور مردی مانند ترامپ در کاخ سفید دلیل این بحران جهانی نیست بلکه نشانه آن است»!
جعفر بلوری