گفتگوی اختصاصی کیهان با سردار غلامرضا کرمی مسئول گزینش سابق سپاه کرمان
حاج قاسم با بسیج مردم، مشکلات را حل میکرد
گفتوگو از ایرج نظافتی
اشاره: حالا دیگر بیش از یک سال از شهادت سردار دلها حاج قاسم سلیمانی میگذرد اما هربار که خاطرات و نام و یاد او در دل دوستانش زنده میشود بیاختیار اشک داغ و حسرت از چشمانشان جاری میشود.
یکی از همین یاران همیشه همراه سردار سلیمانی، سردار غلامرضا کرمی است که در سال 1359 و در ایام شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مسئول گزینش سپاه پادگان قدس کرمان و مدتی هم فرمانده این پادگان بوده و گزینش حاج قاسم به وسیله ایشان در همان زمان برای پذیرش در سپاه انجام گرفته است.
سردار کرمی داغهای فراوانی از شهادت اقوامش دیده از جمله داغ شهادت دو برادر، چهار خواهرزاده و یک برادرزاده در دوران دفاع مقدس را تجربه کرده اما همچنانکه خودش میگوید داغ از دست دادن سردار سلیمانی بسیار بر دوش ایشان سنگینی میکند، چرا که از همان سپاه کرمان تا ستاد بازسازی عتبات عالیات با هم، در کنار هم و همرزم یکدیگر بودند.
سردار کرمی که اینک مسئول مرکز پژوهش و نشر آثار ستاد بازسازی عتبات عالیات را برعهده دارد، بعد از جنگ تحمیلی همیشه گوش به فرمان و یار همیشه همراه سردار سلیمانی بوده است و خاطرات فراوانی با سردار دلها دارد. در ظهر آخرین روزهای پاییز سال جاری به دیدار سردار کرمی این جانباز سرافراز دفاع مقدس و دوست دیرینه سردار سلیمانی رفتیم تا از حاج قاسم سلیمانی بگوید. آنچه میخوانید ماحصل بیش از یک ساعت گفتوگوی صمیمانه با ایشان است.
* سردارکرمی شما با حاج قاسم سلیمانی خاطرات فراوانی دارید، در این گفتوگو میخواهیم کمی از ویژگیهای شخصیتی ایشان برایمان بگویید؟
بسم الله الرحمن الرحیم، ابتدا شادی روح بلند حاج قاسم عزیز فاتحهای قرائت کنیم. خب همچنانکه میدانید شخصیت سردار حاج قاسم سلیمانی از زاویههای مختلفی قابل بحث و بررسی است. در بُعد نظامی یا مردمی و غیر نظامی و حتی عاطفی یا پایبندی او به دوستی و رفاقت با دوستانش میتوان درباره ایشان ساعتها بحث کرد.
آشنایی من با ایشان فقط به ستاد بازسازی عتبات خلاصه نمیشود بلکه ما با خانواده سلیمانی از سال ۱۳۵۹ در کرمان آشنا هستیم. ابتدا برادر بزرگتر حاج قاسم به نام «حسین» در سپاه بود و سپس خود حاج قاسم به سپاه پیوستند.
* خود شما در چه سالی فرمانده سپاه کرمان بودید؟
بنده مسئولیتهای مختلفی داشتم، از مسئول گزینش تا فرماندهی که در تیر ماه سال ۱۳۵۹ فرمانده پادگان قدس رابر کرمان بودم. همچنانکه میدانید شهر رابر در کرمان شهر پدری و محل سکونت خانوادگی حاج قاسم سلیمانی بود و در واقع ایشان متولد آنجا بودند. از زمانی که بنده فرمانده سپاه رابر کرمان شدم برادر بزرگ ایشان «حسین سلیمانی» یکی از پاسداران همین پادگان بودند. به دلیل آشنایی ما با ایشان که نیروی ما بود، خود به خود با خانوادة آنها آشنا شدیم.
خُب این آشنایی در واقع به طور خاص بود، اما اگر به طور عام بخواهیم صحبت کنیم زندگی حاج قاسم در یک طایفه و روستای بزرگی بودند در شهرستان رابر کرمان که این روستا یکی از زیرمجموعههای پادگان ما محسوب میشد و این باعث شد که آشنایی ما با این خانواده بیشتر شود. یعنی سردار سلیمانی ترکیبی از زندگی عشایری و روستایی داشتند.
* زندگی عشایری حاج قاسم را چگونه میبینید؟
به نظر بنده زندگی عشایری دو ویژگی پررنگ دارد، یکی اینکه شجاعتی که افراد در زندگی عشایری نسبت به سایر افراد پیدا میکنند شاید در اقشار دیگر اینقدر پررنگ نباشد، چون در زندگی کشاورزی و عشایری، آنها مستقیم با طبیعت سر و کار دارند، این سر و کار داشتن مستقیم با طبیعت شجاعتی را به افراد میدهد، یعنی در واقع شما با حیوانات اهلی و وحشی و کوه و بیابان و دشت و با همه اینها آشنا هستید و اینجاست که مطمئن باشید بچهای که در چنین محیطی پرورش پیدا میکند شجاعتش بیشتر از بقیه است وخیلی شجاعتر بار میآید و خیلی فرصتها را میشناسد و خیلی راحت میتواند به آب و آتش بزند. به نظر من حاج قاسم به واسطه همین زندگی عشایری که خدمتتان عرض کردم یک شخصیت بیباک و شجاع از زمان طفولیت و بچگی با خودش به همراه داشت. مهماننوازی هم از محورهای مهم زندگی عشایری است. مجموعه این خصلتها در زندگی عشایری در وجود شخصیت حاجقاسم بسیار نمود عینی بیشتری داشت و این را ما بعینه بارها دیدهایم. همین مهماننواز بودن ایشان، ارتباط برقرار کردن با دوستان، قطع نکردن ارتباط، همه اینها برمیگردد به آن
ذات زندگی عشایری.
* در واقع میخواهید بفرمایید که حاج قاسم در بٌعد اخلاقی و روابط اجتماعی هم به نوعی سرآمد بودند؟
بله دقیقاً، حتی زمانی که حاج قاسم فرمانده تیپ ۳ لشکر ثارالله کرمان شد، جاذبه حاج قاسم بسیار قوی بود و خیلیها به واسطه اخلاق ایشان جذب شدند. در واقع میخواهم این را بگویم که دو ویژگی شجاعت و جاذبه حاج قاسم در ایشان بسیار نمود داشت و همین باعث شد که حاج قاسم را به حاج قاسم امروزی، از مهمان نوازی تا بُعد رابطه برقرار کردن با دیگر افراد و جذب افراد و مهربانی و محبت و مهر دوستی تبدیل کند. این در حالی است که ایشان یک شخصیت کاملاً نظامی داشت.
* حاج قاسم در چه سالی وارد سپاه شدند؟
در خرداد ۱۳۵۹ که پس از گزینش، جذب سپاه کرمان شدند و کمکم به یاری خدا راههای پیشرفت را طی کردند و دوران آموزشی را در پادگان قدس شهر رابر کرمان گذراندند. در شهریور ماه سال ۵۹ ایشان معرفی شد برای کارهای آموزشی و آموزش نظامی، چون ورزشکار بودند و تربیت بدنی کار میکردند، به عنوان مربی تربیت بدنی آموزش نیروها را از شهریور ۵۹ درهمان پادگان قدس آغاز کردند.
* شما مسئول گزینش حاج قاسم سلیمانی در همان پادگان رابر کرمان بودید و آنطور که در فیلمی از سردار سلیمانی مشاهده کردیم، خود سردار سلیمانی اشارهای داشتند به اینکه اولین بار در گزینش سپاه توسط شما رد صلاحیت شدند، شنیدن این خاطره از زبان حضرتعالی قطعاً جذابیت خاص خود را دارد، چه شد که حاج قاسم را رد صلاحیت کردید؟
بنده در سال ۵۹ یکی از مجموعههای گزینش سپاه در پادگان قدس رابر کرمان بودم و شناختی هم از حاج قاسم نداشتم و اولین باری بود که ایشان را میدیدم. چون قبل از آن هیچ آشنایی با شخص ایشان نداشتم. مشکلی که ما داشتیم به قیافه ظاهریشان برمیگشت. ایشان در خرداد سال 59 به من مراجعه کردند برای گزینش، دیدم جوانی ورزشکار و رزمیکار آمده با یک لباس آستین کوتاه و کمربند پهن. قیافهای که آن زمان از ایشان به خاطر دارم ایشان یک پیراهن آستین کوتاه بسیار چسبانی پوشیده بودند و بازوهای ورزشکاریاش کاملاً زده بود بیرون، کمربند خیلی پهنی که داشتند. من این قیافه را که دیدم و نگاه اولیه من به ایشان با آن لباس و تیپ این بود که این قیافه و وضع، با سپاه سنخیتی ندارد و اصلاً همخوانی ندارد! (خنده سردار کرمی همراه با تأسف از شهادت سردار سلیمانی) به هر حال این یک نظر شخصی بود و از نظر من صلاحیت ایشان تأیید نشد، چون گفتم آخر این قیافه چه ربطی به سپاه دارد؟! (خنده سردار کرمی) البته بعداً مقامات بالاتر ایشان را تأیید کردند و از آن تاریخ به بعد وارد سپاه شدند. و این خاطره ماندگار از ما با حاجقاسم ماند. بعدها که همکار و رفیق شدیم هر وقت که هر جایی مینشست خلاصه سر شوخی را باز میکرد و اشارهای به این موضوع میکرد و میگفت: آقای کرمی من را رد صلاحیت کردند!
* بعد از استخدام و جذب حاج قاسم در سپاه کرمان روند فعالیت ایشان در همان سپاه کرمان بود؟
شهریور 59 بود که حاج قاسم رسماً به عنوان یک پاسدار مشغول به فعالیت شد و چون ورزش میکرد و رزمیکار بود در بحث آموزش نیروها در تربیت بدنی و آموزشهای رزمی به عنوان مربی پرورش اندام و مربی آموزشهای رزمی در سپاه پادگان رابر کرمان مشغول به کار شد و از آنجا به بعد زمینه رشد ایشان آغاز شد.
* از این مسائل که بگذریم، حاج قاسم در دوران ما سوای چهره نظامی، وارد بحث بازسازی عتبات عالیات و موکبها و راهپیمایی اربعین شد. در موضوع اربعین حاج قاسم چه نقشی داشت و چگونه توانست امنیت مناطق عراق را تأمین کنند و این همه جمعیت را دعوت کنند به راهپیمایی اربعین و در واقع درباره اینکه حاج قاسم در این راه چه کارهایی انجام داد که از دید مردم پنهان مانده توضیح بفرمایید.
بحث اربعین به نوعی با شخصیت نظامی حاج قاسم سلیمانی گره خورده است. در زمانی که داعش در عراق خیلی میداندار بود و چندین شهر عراق در تصرف داعش بود اما دیدیم که به جز یکی دو مورد خیلی جزئی، داعش هیچگونه حرکتی نتوانست انجام دهد و زائران صحیح و سلامت رفتند و سلامت هم برگشتند. یکی از وظایف مهم حاجقاسم که تقریباً میتوان گفت از نگاه عامه مردم پنهان مانده بسیج خود نیروهای عراقی در مبارزه با داعش برای تأمین امنیت زائران اربعین و کلاً زائران اعتاب مقدسه عراق بود. و بسیج مردمی عراق را حاج قاسم راهاندازی کرد و توانست امنیت عراق را به این شکل که شما مشاهده کردید به بهترین شیوه ممکن
برقرار کند.
* حاج قاسم چه دغدغهای را در ستاد بازسازی عتبات دنبال میکرد؟
مأموریت ما این بود که ابتدا حرمین شریفین را غبارروبی کنیم و سپس هم آن را از مظلومیت و مهجوریت بیرون بیاوریم. اما در طی این مسیر یکی از مشکلات سر راه ما در بخش توسعه حرمین و چگونگی آن بود، یعنی حاج قاسم همان دغدغهای که برای بیرون راندن آمریکاییها و بیگانگان از نجف داشت یا همان دغدغهای که برای مبارزه با داعش داشت، همان دغدغه را هم برای بازسازی و توسعه حرمین شریفین داشت و همچنین بعداز توسعه حرمین شریفین یکی از اهداف مهم حاج قاسم این بود که بستر حضور زائرین را در عراق و شهرهای نجف و کربلا و سامرا و کاظمین برقرار کند و زائران ایرانی و عراقی به راحتی بتوانند وارد کشورهای یکدیگر شوند و به زیارت بروند.
* برای بازسازی حرمین شریفین و حتی در بحث اربعین هم حاج قاسم فقط به نیروهای ایرانی اکتفا نکرد و ظاهراً از شیعیان دیگر کشورها مثل افغانستان استفاده کرد.
بله کاملاً درست است. با اشاره به زیارت اعتاب مقدسه برای توسعه و بازسازی حرمین از همه نیروهای ایرانی و عراقی و افغانستانی استفاده کرد و این حرکت یک انگیزهای به عراقیها داد که وارد بازسازی حرمین شریفین شدند، نگاه حاج قاسم این بود که حرمین شریفین عراق هم بازسازی شوند و هم توسعه پیدا کنند و هم زمینه حضور زائرین ایرانی و غیرایرانی و تمام شیعیان در هر نقطه از جهان را فراهم کنندکه این کار بزرگ با توجه به ناامنیهای عراق و تصرف چندین شهر آن به وسیله داعش مشکل به نظر میرسید اما به لطف الهی و تلاش و مدیریت کارآمد حاج قاسم، زائران در امنیت کامل به زیارت آمدند و همچنین از دیگر برنامههای مهم حاج قاسم این بود که این زائرانی که وارد شهرهای مقدس عراق میشوند به خوبی اسکان داده شوند و در تغذیه آنان مشکل یا کمبودی پیش نیاید. این موضوعات برای حاج قاسم خیلی مهم بود که این زائرین باید به بهترین شکل ممکن اسکان داده شوند و به بهترین شکل ممکن پذیرایی شوند و تاکید داشتند همه این مسائل با کمکهای مردمی انجام شود نه دخالت دولتها، در واقع هر نوع وسایل رفاهی برای زائرین باید فراهم شود و در بحث امنیتی هم طوری باشد که راههای منتهی به حرمین شریفین از تیررس تکفیریها کاملاً دور باشد و به هیچ عنوان هیچگونه دسترسی به حرمین شریفین نداشته باشندو حاج قاسم به این موضوع به عنوان یک پروژة طراحی شده بسیار مهم نگاه میکرد. صد البته دیدیم که خیلی هم موفق عمل کرد و ایشان با همین نگاه مقدس و راهبردی مهم این ستاد بازسازی عتبات عالیات را راهاندازی کرد و پرسنلهای خوبی هم وارد ستاد کرد و خودشان هم ناظر بر تمام کارهای ستاد بودند و همین موضوع سبب شد که در کشور خودمان در هر استانی و در هر شهری خلاصه مردم با عشق و شوری وصف ناپذیر وارد کمکرسانی به بازسازی اعتاب مقدسه و دایر کردن موکبها شدند.
* نگاه حاج قاسم به توسعه مسائل مربوط به اربعین و راهاندازی موکبها بیشتر معطوف به چه مسایلی بود؟
نگاه ایشان این بود که این ارتباطات بین ایران و عراق آنقدر قوی شود که ایرانیها به راحتی بتوانند وارد عراق شوند و به زیارت اعتاب مقدسه بپردازند و عراقیها هم به راحتی بتوانند وارد ایران شوند و به زیارت حرم امام رضا علیهالسلام و حرم حضرت معصومه سلامالله علیها شوند و این رابطه بین دو کشور به خوبی پابرجا باشد و این نگاه بسیار جدی شهید سلیمانی در بحث عتبات عالیات بود.
* درباره اهداف داعش در عراق هم برایمان توضیح دهید، آیا هدفشان فقط تخریب سامراء بود؟
خیر، فقط نگاهشان این نبود که سامرا را تخریب کنند بلکه هدف اصلی آنها این بود که تمام حرمین شریفین را تخریب کنند و همان برنامه انفجار را که تکفیریها در سامراء پیاده کردند، قرار بود همان برنامه در نجف و کربلا و کاظمین و دیگر اعتاب مقدسه شیعه در عراق اجرا شود، اما خب میبینیم که به هیچ عنوان موفق نبودند و الحمدلله شکست خوردند و سردار سلیمانی در واقع در کنار توسعه حرمها، مبارزه جدی برای نابودی کامل این تکفیریها و حرامیان داعش را هم در دستور جدی کار خود دنبال میکردند و آزادسازی شهرهای عراق از دست داعش به نوعی مدیون حاج قاسم و برنامههای راهبردی ایشان بود و همچنین این دغدغه را برای زائران داشتند که امنیت آنها باید تأمین شود، اینجاست که ما میرسیم به بحث اربعین!
* اربعین شاید رکن اصلی محور تلاشها و برنامههای حاج قاسم در عراق بود؟
بله همینطور است، راهپیمایی اربعین از برنامههای اصلی حاج قاسم بود. مثلاً اگر نجف امنیت نداشت یا مسیر نجف به کربلا امنیت نداشت، یا همچنین کاظمین و سامراء فاقد امنیت لازم بودند زائری هم جرأت نمیکرد به زیارت بیاید. حاج قاسم توانست با بسیج مردمی نیروهای «حشد شعبی» خود عراقیها و با کمک «سپاه قدس» خودمان و «فاطمیون» افغانستان در بحث امنیت عراق خصوصاً برای زائران اربعین کمک کند. یعنی حاج قاسم این نیروها را به کار میگرفت تا در خدمت امنیت زائران اربعین در مقابله با تکفیریها باشند که شاه کلید اصلی این موضوع در ستاد بازسازی عتبات عالیات خود حاج قاسم بودند. یعنی این بحث اربعین که شما میبینید مردم راحت به صورت میلیونی، سواره و پیاده به زیارت کربلا میآمدند به همین سادگی که ملاحظه میکنید نبود و یک پروسه بسیار مهم و خیلی پیچیده بود و سد راه دشمن خود حاج قاسم بود.
* نقشهای مهم و کلیدی که سردار سلیمانی در بحث اربعین و ساماندهی موکبها داشتند که شاید از عهده هر کسی برنیاید چه بود؟
حاج قاسم چند تا نقش مهم داشتند که شاید واقعاً از عهده هر کسی بر نمیآمد. از یک طرف برای توسعه و پیشبرد کار ما ارتباط حاج قاسم با مسئولین عراقی و ایرانی خیلی مهم و ضروری بود، و از طرف دیگر هماهنگی با مسئولان دو کشور برای استقرار موکبهای ایرانی در عراق و سپس حضور زوار و نحوه عبور آنها از خطوط مرزی هم نقش محوری و مهم وکلیدی دیگری بود که بسیار مهم بود، چون ایشان هم با سران قبایل و مردم عراق و هم مسئولان بلند پایه ایرانی و عراقی ارتباط مستقیم و خاصی داشتند و همچنین با تولیت حرمهای شریف در عراق هم کاملاً در ارتباط مستقیم بودند و این در تسهیل کار ما برای ساماندهی موکبها و حرکت زوار و اسکان آنها و سپس برگشت زوار به کشور بسیار مؤثر بود.
نکته دیگری هم که لازم است عرض کنم اعتماد کاملی بود که هم مردم و سران قبایل عراقی و ایرانی و هم مسئولان و تولیتهای حرمین شریفین به حاج قاسم داشتند و وقتی مثلاً ایشان تماسی میگرفتند و هر خواستهای که داشتند از طرف مقابل بلا درنگ اجابت میشد و این همه از وظایف مهمی بود که حاج قاسم یک تنه و به تنهایی انجام میدادند و ما هم توفیق داشتیم که مجری برنامهها و کارها در بحث اسکان موکبها باشیم. بعد در کنار این ارتباطات قوی که حاج قاسم با نیروهای عراقی و ایرانی و مسئولین دو کشور و تولیت حرمین شریفین داشتند، تمام امنیت این شهرها و مناطق را هم برقرار میکردند. در یک کلام باید گفت حاج قاسم در بحث اربعین یک فضای بسیج عمومی بسیار گستردهای را تشکیل دادند که بتوان ۲۰ میلیون زائر را اسکان و تغذیه داد و امنیت آنها را به طور همهجانبه تأمین کرد و این واقعاً چیز کمی نیست، شما این را مقایسه کنید با عربستان و موسم حج ابراهیمی که یک جمعیت دو الی سه میلیونی را نمیتوانند به خوبی مدیریت کنند و هر ساله تلفات میدهند ولی این در واقع در مقایسه با کشور عربستان ضریبش دهها برابر است.
* در واقع میفرمایید حاج قاسم در کنار برقراری امنیت برای زائران اربعین، به دنبال توسعه حرمین شریفین هم بودند؟
بله دقیقاً، در کنار این ارتباطات دنبال امنیت بود، بعد توسعه حرمها، دستور توسعه حرمها را با رایزنیهایی که با متولیان حرمین شریفین داشتند به ما سپردند و در بحث امنیت خود عراقیها را آوردند وسط میدان و شاه کلید اصلی توسعه و امنیت خود حاج قاسم و این ارتباطات مهمش در عراق و ایران بودند. حاج قاسم کاری کرد که بین ایرانیها و عراقیها صمیمیتی ایجاد شود، ایرانیها رفتند و در عراق موکب زدند و این صمیمیت باعث شد که کارها به خوبی پیش برود و در این بسیج عمومی که حاج قاسم میداد میبینید که واقعاً خود عراقیها در استقبال از زائران ایرانی در اربعین سنگ تمام میگذاشتند، همچنانکه اطلاع دارید خود عراقیها هر آنچه که داشتند با تمام توان وظرفیت به میدان میآمدند و کمک میکردند، از جا و مکان و غذا و خورد و خوراک، هرچه که در توان داشتند برای زائر امام حسین علیهالسلام به میدان میآوردند. مهمترین دغدغه حاج قاسم در آن ایام این بود که یک وقت تکفیریها حرکتی انجام ندهند.
* در برپایی موکبها فقط ایرانیها در عراق به کمک عراقیها آمدند؟
نخیر، در کمک به عراقیها از کشورهای دیگر از جمله افغانستان هم آمدند و حتی برای زیارت هم افغانستانیها و پاکستانیها از مرز میرجاوه میآمدند کرمان و سپس به خطوط مرزی ایران هدایت میشدند و موکبهای داخل ایران هم برای پذیرایی از آنها آماده بود.
* در ایام اربعین داعشیها تهدیدی هم میکردند؟
بله ولی فقط در حد تهدید بود و جرات عملی کردن هیچ اقدامی را نداشتند و نام حاج قاسم ترس و وحشتی در دل آنها انداخته بود. البته تهدید داعشیها جدی بود و با کسی شوخی نداشتند و اصلاً رحم نمیکردند. وقتی فردی عملیات انتحاری میکند و حتی به خودش هم رحم نمیکند حالا میخواهید به زائر امام حسین علیهالسلام رحم کند؟! ببینید وقتی روند داعش را نگاه میکنید از وحشیگریهایش، از انتحاری، سربریدن، سوزاندن و نابود کردن، قطع کردن اعضاء بدن افراد، این همه جنایتهای داعش در عراق بود و برقراری امنیت در چنین کشوری آن هم برای بیست میلیون زائر اربعین واقعاً یک شاهکار بزرگی بود که در کارنامه حاج قاسم با افتخار به ثبت رسید. در کار حاج قاسم این نکته خیلی مهم بود که یک سرباز از جان گذشته ولایت بود.
* آقای کرمی! به بحث ولایت و ولایتمداری حاج قاسم اشاره کردید، با توجه به نزدیک بودن شما به شخصیت ارزشمند ایشان، از این جنبه برایمان بگویید.
به سخن خوبی اشاره کردید. ایشان معتقد به ولایت مطلقه فقیه و گوش به فرمان ولی فقیه بود. شما اگر یک سرباز گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید آن وقت است که میشود گفت شما یک سرباز واقعی ولایت و یک حاج قاسم هستید! ایشان تا لحظه شهادت در عراق زیر پرچم ولایت بودند و الحمدلله لحظهای کوتاه نیامدند و زیر سایه ولایت و رهبری امام خامنهای بودند. تمام ایثارگریها و فداکاریها و مهربانیهای حاج قاسم، همه اینها بر میگردد به اینکه تحت تأثیر مستقیم رهبر معظم انقلاب بودند. یعنی حاج قاسم در این ۳۰ سال تربیت شده دست رهبری بودند. میبینیم هر چه که به رهبری نزدیکتر میشوند عشقش به رهبری خیلی خیلی بیشتر میشود. شما وصیت نامه ایشان را ببینید، ملاحظه میفرمایید که همیشه تاکید میکند که شخص ولی فقیه! یعنی شخص حضرت آقا. در واقع گوش به فرمان محض فرامین شخص ولی فقیه بودند، دقت کنید به این نکته ظریف که ولی فقیه با ولایت فقیه تفاوت دارند، ولایت فقیه کلی است اما ولی فقیه یعنی شخص رهبر معظم انقلاب.
حتی در پیامی که به رزمندهها میدهند میگویند که رزمندهها فردای قیامت درباره همین موضوع از شما سؤال میشود و توصیه میکنند به تبعیت محض از شخص ولی فقیه، و این خیلی معنا دارد. یعنی اگر میخواهید حاج قاسم باشید باید سرباز واقعی ولی زمان خود باشید، ایشان حتی به سپاه و ارتش و روحانیون هم همین را توصیه میکند که اصل ولی فقیه و دفاع از ولی فقیه را فراموش نکنند. یا به مردم کرمان پیام میدهند و همین را تاکید میکنند که ولی فقیه را تنها نگذارید و توصیه میکنند شما از ولی فقیه جدا نشوید من شما را اینگونه دوست دارم. یعنی حاج قاسم هر چه جلوتر رفته به ولیفقیه نزدیکتر شده و در واقع ذوب در ولایت شده است، حاج قاسم میگوید من از ایشان یعنی رهبری معظم انقلاب حکیمتر ندیدم. حتی در بعضی موارد که نظر من چیز دیگری بود اما حضرت آقا راه دیگری را مطرح میکردند. من نظر حضرت آقا را ارجحتر میدانستم و در واقع همانی که آقا گفته بود انجام میدادم و نتیجه میگرفته و موفق میشدم و میدیدم آن راهی که خودم انتخاب کردم اشتباه بوده است! این یعنی یک سرباز واقعی و گوش به فرمان ولایت!
* شخصیت ایشان دربین نیروهای نظامیاش نیز تقریباً اینگونه بود و در عین جدیت و صلابت، صمیمیت خاصی هم داشتند.
بله، حاج قاسم کسی بود که حلال و حرام را کاملاً رعایت میکرد، حلالیت میطلبید و بسیار با نیروها صمیمی بود، حتی در جایی که سخنرانی میکرد از نیروهایش میپرسید که آیا من آدم خوبی هستم یا نه؟ کاملاً آدم اهل مراقبه بود.
* سردار کرمی از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزارم از شما، التماس دعای فراوان دارم.
من هم از شما و دستاندرکاران روزنامه وزین کیهان کمال تشکر
را دارم.