شـرم؛ بـا روایتـی سیاه و سفید
مجموعه تلویزیونی «شرم» که این شبها از شبکه سه سیما در حال پخش است روایت متفاوتی از زندگیهای روزمره آدمهایی است که در دوران زندگیمان شاید کمتر با قصههای آنها روبهرو شده باشیم؛ اگرچه این سریال تا حدودی توانسته با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند اما روشنگر همه آن چیزی که ما از قاب تلویزیون نگاه کردیم نیست و شخصیتهای این سریال به فراخور زمان دچار تغییراتی شدهاند، بهویژه از قسمت ششم؛ مجموعه «شرم» با توجه به درگذشت «سیروس گرجستانی» که کاراکتر عزیزآقا را بازی میکرد و بعد از اینکه قرارشد سیاوش طهمورث بهجای مرحوم گرجستانی در نقش عزیزآقا ظاهر شود، دچار تغییراتی شده و با ورود ناگهانی به سالهای بعد به یکباره داستان این سریال وارد فاز جدیدی میشود و در واقع همه چیز دستخوش حوادثی میشود که مخاطب را به یکباره در فضایی متفاوتتر قرار میدهد.
فاطمه گودرزی که در نقش پوران قصه ظاهر شده است و مادر لعیاست حالا صاحب شرکتی ساختمانی است که با دخترش و پسر عزیزآقا به امور شرکت رسیدگی میکنند و این سوی قضیه هم فضای سریال ما را با کاراکتری بهنام حسام پسر صابر که ابوالفضل پورعرب در نقش صابر ظاهر شده است آشنا میکند که او هم برگشتش از خارج از کشور را بنا به توصیه لعیا دختر پوران میداند که به نوعی عاشق حسام هست، قصه سریال بهناگاه وارد درام عاشقانه میشود.
اما نکته جالب این مجموعه، موضوع مرگ صابر پدر حسام است که به نوعی در این سریال برای مخاطبان مجهول مانده است و اگرچه کارگردان این مجموعه تلاش نموده که به نوعی مرگ صابر (ابوالفضل پورعرب) را به مسئله بیماری لعیا و پیوند عضو ارتباط دهد، چراکه خود صابر هم در راستای قصه این سریال یک بیماری مثل بیماری لعیا دارد و به پیوند عضو نیازمند است؛ آن هم در بیمارستانی که لعیا دختر پوران هم قرار است پیوند عضو شود؛ اما همه ماجرا فقط حول این قضیه دور
نمیزند.
در شرکت ساختمانیای که پوران و دخترش لعیا در آن حضور دارند ماجراهای خلافی رخ داده است که روند این قصه، موارد خلاف را متوجه پسر عزیزآقا و کاراکتری بهنام مختاری کرده است. در این گیر و دار و با پیدا شدن ناگهانی همسر مختاری و درگیری او و پسرش با خانواده پوران و لعیا و همچنین حسام پسر صابر، روایت جدید و سیاه و سفیدی از کشته شدن صابر را برملا میکند که داستان سریال را در مسیر دیگری قرار میدهد و از این به بعد بهنظر میرسد که مجموعه «شرم» وارد فضای متفاوتتری خواهد شد؛ اما با همه این اوصاف بهنظر میآید که کارگردان این مجموعه در ادامه بهطور روشن و شفاف نتوانسته همه ماجرای قصه این سریال را در یک مجموعه به هم پیوسته نقل کند و در واقع هرچقدر از مسیر داستانی این سریال ۳۰ قسمتی به جلو حرکت میکنیم سرگذشت آدمهای این مجموعه نامفهومتر وگسیختهتر از هم میشوند. به عبارتی شاید که کارگردان و نویسنده این مجموعه در نظر دارند که با ایجاد جذابیتهای بیشتر در قسمتهای بعدی سریال با مخاطبان، لذت بیشتری از عمق داستانی این سریال را برای مخاطبان داشته باشند اما آنچه که معلوم است این است که شکاف در برخی از قسمتهای داستانی سریال «شرم» که با بازیهای ضعیف کاراکترهای این سریال همراه بوده به کیفیت این سریال لطمه زده است و بینندههای تلویزیونی را در یک فضای گنگ و سیاه وسفید قرار داده است.
به هر حال سریال «شرم» هرچند قصههای آدمهای بد و خوب جامعه ما را میخواهد با زبان تصویر روایت کند و شاید هم تا اندازهای موفق بوده باشد اما تا همین جای قصه سریال که شاهد پخش آن از شبکه سه سیما بودیم بهنظر میآید که این سریال نتوانسته بهخوبی روایتگر زشتیها و زیباییهای جامعه و زندگی مردم ما باشد. بنابراین باید اذعان کرد که «شرم» میتوانست در قالب یک داستان ملودرام اجتماعی نمایشگر واقعیتهایی از دل جامعه ما باشد و در راستای موازین دینی و شرعی ما برای مخاطبان به روشنی روایت شود اما این چنین نشد.
اما به هرحال باید صبور باشیم و به انتظار بنشینیم تا شاید در ادامه و در قسمتهای بعدی شاهد دگرگونی و تحول در قصه این سریال باشیم، که امیدواریم که کارگردان و تهیهکننده سریال «شرم» برای قسمتهای بعدی و تا پایان این سریال با روشنگری قصه این سریال و شفافسازی مسیر داستان و همچنین بهتر کردن کیفیت بازی کاراکترهای سریال، مخاطبان را راضی نگه دارند.
رسول شمالی ورزنده