گفتوگوی خواندنی کیهان با دکتر فریدون عباسی درباره ترور و زندگی دانشمند شهید هستهای
چه کسانی میخواستند شهید فخریزاده را برکنار کنند؟!
خستگیناپذیر کار میکرد؛ به خانوادهاش عشق میورزید، بیشتر اشعار حافظ را حفظ بود
سالهاست که به بهانههای مختلف به این مرز و بوم تعرض میکنند. درست از همان زمان که نخواستیم بله قربان گویشان باشیم. از همان زمان که دست بر زانوان شرف و حیثیت خود گذاشتیم و برخواستیم، چشمهای بدترکیبشان نتوانست پیشرفت ایران عزیز را ببیند و دست به شنیعترین کارها زدند. کارهایی که نشان از ضعف آنها در مقابل رشد و عظمت ایران بزرگ داشت و در این راه افراد خودفروخته و غربزدههای داخلی با دشمن خارجی همپیمان شدند و نتیجه آن شد که جوانان برومند و انقلابی، شخصیتهای برجسته سیاسی و دانشمندان گرانقدرمان را ترور کردند، تا بلکه دست از جهاد و مقاومت برداریم؛ اما نمیدانستند که قطره قطره خون هر شهید چگونه در رگهایمان به جوش و خروش میافتد.
این بار هم دست به ترور ناجوانمردانهای زدند و دانشمند هستهای و بیادعای ایران اسلامی؛ دکتر محسن فخریزاده را به شهادت رساندند. اما بنابر سنت مکر خداوند متعال در امان نخواهند ماند؛ چنانکه با شهادت این عزیز بینشان؛ علیرغم تلاشهای عدهای سازشکار، ابعاد شخصیتی و علمی او بر همگان آشکار شد و انگیزه متخصصان انقلابی و جهادی بر ادامه دادن راهش بیشتر. چرا که دشمن دقیقا همان نقطه را مورد هدف قرار میدهد که از آن واهمه دارد و نقطه قوت جمهوری اسلامی است. لذا طبق دستور فرمانده کل قوا و رهبر معظم انقلاب که فرمودند: «دو موضوع مهم را همه دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند: پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همه بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت.» تا به ثمر نشستن این دو امر مهم دست از تلاش برنخواهیم داشت.
در جهت آشنایی بیشتر با شخصیت، سیره و تلاشهای بیوقفه شهید دکتر فخریزاده، گفتوگویی داشتیم با دکتر فریدون عباسی، رئیس سابق سازمان انرژی اتمی و نماینده فعلی مجلس شورای اسلامی. کسی که سابقه همکاری و دوستی 33 ساله با شهید داشته است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانیم:
سید محمد مشکوهًْ ًْالممالک
درباره جایگاه علمیشهید فخریزاده بفرمایید. شهید چه جایگاهی در صنعت هستهای کشور داشتند؟
شهید محسن فخریزاده متولد قم بود و دیپلم ریاضی را هم همانجا گرفت. زمانی که به دانشگاه رسید، جنگ شروع شد و رفت جبهه و در جبهههای غرب و جنوب کشور به عنوان رزمنده فعال بود.
دانشگاه که باز شد وارد دانشگاه شهید بهشتی شد و لیسانس فیزیک هستهای گرفت. چون پاسدار هم بود در دانشگاه امام حسین(ع)، و در گروه فیزیک مشغول به کار شد. شهید فخریزاده ذهن پویایی داشت و دوست داشت بیشتر کار کند و در دوران جنگ کمک علمی هم داشته باشد؛ لذا درخواست کرد و وارد وزارت سپاه شد. در آنجا به واحد بنده؛ یعنی واحد پدافند هستهای، معرفی شد. من با او مصاحبه کردم و دیدم انسان فهیم، علمی و مودبی است، او را پذیرفتم. شهید فخریزاده در دوران لیسانس مطالب زیادی خوانده بود؛ ولی باید برای کار عملی هم آماده میشد. کتابهایی را به ایشان دادم و تشویق کردم که آنچه را آموخته مرور کند و کتابهای علمی انگلیسی را هم بخواند. چون برایش برنامه داشتم و میخواستم او را برای کارهای بزرگتر آماده کنم.
او هم خیلی در کار جدی بود و در چند ماهی که مطالعه میکرد، خیلی خوب پیش رفته بود. کار تجربی را هم شروع کردیم. تجهیزاتی را برای پدافند هستهای خریده بودیم و او آمادگی لازم را پیدا کرد که تجهیزات را در اختیار بگیرد و در مدت کمتر از دو سال به متخصص درجه یک کشور در کار با آشکارسازها و سیستمهای الکترونیک هستهای تبدیل شد. طوری که وقتی استاد بنده به او مراجعه کرد، تایید کرد که آقای فخریزاده در حوزه اندازهگیری تابشهای هستهای بیشتر از او میداند.
دکتر فخریزاده بسیار انسان دقیق و باحوصلهای بود. حدود شش سال در این آزمایشگاه کار علمیکرد و روشهای جدیدی برای کشف عناصر پرتوزا پیدا کرد. به همین دلیل خیلی نیاز نبود که ما به خارج مراجعه کنیم و یا از خارجیها استفاده کنیم. به دنبال این مسائل آزمون داد و در دانشگاه صنعتی اصفهان در مقطع کارشناسی ارشد قبول شد. آنجا هم خوب کار میکرد؛ با اینکه هم شاغل بود و هم مشکلات زندگی شخصی را داشت و میخواست مستقل باشد، به خوبی درس خواند و موفق بود.
بعد از اتمام دوره فوقلیسانس، به کار علمی بیشتری پرداخت. او اوایل دهه هفتاد، مدیر قسمتی بود که قرار بود نقشه راه صنعت هستهای را ترسیم کند. سازماندهی خوبی داشت. مسائل علمی را میفهمید و متخصصهای زیادی را تحت مدیریت داشت. با اینکه خودش هنوز دکتری نگرفته بود؛ قدرت مدیریت پروژه و برخوردهایی که داشت باعث شد بتواند متخصصهای مختلفی را که حدود 200 نفر بودند و در مراکز علمی و دانشگاهی فعالیت داشتند و حتی کسانی که با هم نمیساختند؛ گرد هم بیاورد و توانست در مدت سه سال نقشه راه تحول در صنعت هستهای ایران را ترسیم کند. این نقشه راه الگویی شد که براساس آن سازمان انرژی اتمی و سایر وزارتخانههای کشور، در جهت دستیابی سریعتر به دانش و فناوری هستهای با هم کار کنند.
بعد از اینکه دوران شکوفایی هستهای آغاز شد، به عنوان یک پشتیبان تمام وقت برای صنعت هستهای در تامین اقلام، نرمافزارها، مواد مورد نیاز ساخت و مونتاژ قطعات، در زمینههای غنیسازی و تولید سوخت و ساخت راکتور انرژی اتمی فعالیت میکرد.
تصمیمات کشوری این بود که شهید فخریزاده، توان مجموعه دفاعی کشور را در خدمت صنعت هستهای و فوتونیک و صوتیات آورد. او توانست مراکز علمی را تقویت کند و در دورانی که دانشگاهها در رخوت به سر میبردند و یا منابع مالی کمی داشتند افراد و مراکز علمی را پشتیبانی کند. از جمله افرادی چون شهید علیمحمدی، شهید شهریاری، شهید رضایینژاد و بنده، که مدت 33 سال افتخار همکاری با ایشان را
داشتم.
شهید فخریزاده در جایی با من شروع کرد، در دوره دکتری هم بنده استادش بودم و با وجود اینکه سنی از او گذشته بود دوره دکتری را خیلی جدیتر از افرادی کار کرد که نصف ایشان سن داشتند. با اینکه محافظ داشت، به موقع در کلاسها شرکت میکرد، تمرین حل میکرد، در بحثها مشارکت علمی داشت و این مسائل، برای جوانها عجیب بود، چون اسم او را شنیده بودند؛ ولی منش او را ندیده بودند. دکتر فخریزاده با وجود اینکه خودش استاد بود مانند یک شاگرد سر کلاس مینشست. ما مباحثه خوبی با هم داشتیم، هم من چیزهایی برای گفتن داشتم و هم من و شاگردها از ایشان مطالبی را میآموختیم و به نکاتی که خودش در کارها رسیده بود اشاره میکرد. او خودش استاد بود، در حدی که من میتوانستم به او دانشجویانی معرفی کنم که برایشان تز تعریف کند. نیاز به مدرک دکتری نداشت؛ ولی بنا به نظر بنده و شهید شهریاری آمد و دوره دکتری را خواند و به خوبی و با درجه عالی به پایان
رساند.
اگر ترور این شهید ناکام میماند برنامه هستهای تا چه میزان پیشرفت میکرد؟ چطور خلا شهید را در صنعت هستهای جبران کنیم؟
ما اصلا خلأیی نداریم، ما تشکیلاتی کار میکنیم، کارها به من و فرد خاصی بستگی ندارد. رفتن افراد برای کشور ضایعه است، کمبود است، وقتی فردی باشد میتواند بهتر سازماندهی کند، انسانهای بیشتری را تربیت کند و پروژههای بیشتری انجام دهد؛ ولی ساختاری که درست شده قائم به شخص نیست و کارها انجام شده است. در کارهایی که داشتیم و شهید فخریزاده مدیریت میکرد، هر چه تا به حال خواستهایم انجام دادهایم و نتیجه گرفتهایم.
شهید فخریزاده کارش را کرده است، اگر نکرده بود که نمیرفت دوره دکترایش را شروع کند. در همان دوره دکتری هم کارهای زیادی کرد. یکی از کارهای کوچکی که این اواخر انجام داد این بود که بخشی زیرمجموعه مدیریت ایشان روی کیت تشخیص کرونا و واکسن کرونا کار کرد. او رئیس سازمان پژوهش و نوآوریهای دفاعی بود. یعنی کسی که دارد در نوآوریهای دفاعی پژوهش میکند، در مرزهای دانش حرکت میکند و با مسائل نو سر و کار دارد و آنها را حل میکند.
چرا با وجود جایگاه بالایی که دکتر فخریزاده داشت، کمتر در بین مردم شناخته شده بود؟
دلیلی ندارد که فرد هر روز بیاید در تلویزیون حرف بزند. مگر من این کار را میکنم؟! عکس من تا سال 89 هیچ جا نبود. ترور که شدیم باز هم نبود، از زمانی که رئیس انرژی اتمی شدم، عکس و فیلم منتشر شد. گاهی مجبور بودم راجع به شهدای هستهای مانند شهید علیمحمدی و شهریاری صحبت کنم. ولی دلیلی نداشت که بیایم در رسانهها صحبت کنم یا از بنده فیلم بگیرند و بگویم کارهای علمی تحقیقاتی من چه بود. هر وقت کاری به نتیجه میرسید به مراکز دیگر داده میشود که استفاده کنند. دلیل نداشت که شهید فخریزاده هم مانند ژورنالیستها یا کارهای عمومی و عادی رفتار کند. او کارش را میکرد؛ این برای کشور نیاز
بود.
یکی از محورهای خبررسانی رسانههای غربی در ماجرای ترور دکتر فخریزاده این بود که از او به عنوان چهرهای نظامیسیاسی نام ببرند، نظر شما در مورد این مسئله چیست؟
کلا ما نظامی سیاسی نیستیم، ما انقلابی هستیم. آقای فخریزاده انقلابی بود و انقلابی ماند. پاسدار بود و پاسدار انقلاب اسلامی، یعنی جایی که انقلاب اسلامی نیاز دارد برود برایش بجنگد، یک جا نیاز دارد که با گروههای افراطی و تروریست برخورد کند، یک جا عرصه علمیست و وارد این عرصه میشود. آقای فخریزاده مدرس فلسفه علم بود، در این زمینه محقق بود و مباحثاتی هم در رابطه با فلسفه علم با شهید علیمحمدی داشت و روزی که شهید علیمحمدی شهید شد، در حال رفتن به جلسه فلسفه علم با آقای فخریزاده بود. در عین اینکه آقای فخریزاده یک فیزیکدان بود و تمرکز او روی موضوع هستهای بود، روی موضوعات دیگر هم کار میکرد؛ چون صنعتهستهای که فقط رادیواکتیویته نیست، فناوری هستهای همه چیز درون خود دارد؛ مکانیک، برق، متالوژی، شیمی و... و آقای فخریزاده قدرت این را پیدا کرده بود که مدیریت علمی بکند، کنترل پروژه بداند، تا حد زیادی مهندسی صنایع میدانست. روشهای مدیریت منابع انسانی میدانست. به نرمافزارهای کنترل پروژه مسلط بود. کارهای کامپیوتری را خیلی دقیق انجام میداد. بهتر از هر عالم و مدیری در کشور از کامپیوتر استفاده میکرد. برای برنامهریزیها از برنامههای کنترل پروژه استفاده میکرد و همیشه به روز بود.
از فعالیتهای انقلابی و دوران دفاع مقدس شهید بفرمایید.
شهید فخریزاده از قبل از انقلاب فعال بود. در سازماندهی تظاهرات، در دبیرستان یا در دانشگاه فعال بود و در دوران قبل از دفاع مقدس، زمانی کهاشرار در غرب فعالیت میکردند، به غرب کشور رفت برای دفاع از انقلاب مبارزه کرد. ما بدون اینکه مطلع باشیم با هم در عملیات رمضان حضور داشتیم. من واحد مهندسی و مسئول مهندسی چند محور بودم. و شهید هم رزمندهای بود که در جبهه حسینیه و پاسگاه زید مبارزه میکرد. بعدها که با هم همسفر بودیم یا کار میکردیم، صحبت دوران جنگ میشد و متوجه شدیم، در آن دوران هر دو در یک جبهه بودیم. و اینها باعث تعمیق دوستی و همکاری ما شد.در کل، چه در تثبیت سیاسی نظام و چه تثبیت علمی فنی در دوره پیشرفت کارساز بود.
فرهنگ مقاومت و سبک زندگی جهادی چطور میتواند منجر به ظهور بزرگانی چون فخریزاده شود؟
آقای فخریزاده در داخل کشور درس خواند و هیچگاه احساس نیاز نکرد که خارج درس بخواند. زندگی سادهای داشت. اوایل آشناییمان حتی ماشین نداشت و با اتوبوس رفت و آمد میکرد. در صورتی که از محل سکونتش تا محل کار یک ساعت و نیم فاصله بود. درآمدش هم اجازه نمیداد که سوار تاکسی شود. بعدها یک ژیان دست چندم خرید. یک خانه اجارهای داشت. و وقتی کارش دیده شد، خانه سازمانی در اختیارش قرار گرفت؛ ولی وسایل خانهاش خیلی ساده بود. آن زمان برای خرید یک فرش یا تلویزیون مشکل داشت؛ اما روی پای خودش ایستاد. کسی کمکش نکرد و با همان حقوق زندگی را میگذراند. هیچ وقت هم دست به کارهای اقتصادی نزد. از صبح تا شب سر کارش بود و به کارش عشق میورزید و سطح زندگیاش مانند سایر افراد جامعه، کم کم بعد از 40 سال کار کردن رشد کرد.
چرا دغدغه داشتید که هستهای بودن شهید انکار نشود؟
این طور بود که نمیخواستند اصلا راجع به هستهای صحبت شود. دولتیهای ما از اسم هستهای وحشت دارند. اینها نمیخواهند به هیچ طریقی «برجام»شان به هم بخورد. یعنی نمیخواهند باختن در این قمار را قبول کنند و به مطبوعات و صداوسیما فشار آوردند یا از طریق برخی افراد در شورای عالی امنیت ملی اقدام کردند که مبادا این ترور به عنوان ترور هستهای شناخته شود. میخواستند مسئولیت ایشان را پنهان کنند. ما این جریان فکری را در ترور شهید رضایینژاد هم داشتیم. یعنی در تابستان سال 90 که این ترور انجام شد، برخی افراد که مسئول هم بودند، میخواستند ترور شهید را دعوای شخصی جلوه بدهند. یا میگفتند دانشجوی خواجه نصیر بوده. دروغ نگفتند، دانشجوی خواجهنصیر بود؛ اما اگر کسی به سن و سال شهید توجه میکرد به قبلش نگاه میکرد که دانشجوی کجا بوده و چرا نرفته و دوباره وارد دانشگاه خواجه نصیر دانشجو شده و چه جور متخصصی بوده، متوجه میشد که موضوع چیز دیگری است. آقای رضایینژاد هم عضو وزارت دفاع بود و در تشکیلاتی زیر نظر آقای فخریزاده فعالیت میکرد، تشکیلاتی که منافقان و صهیونیستها و MI6 انگلستان روی آن کار میکردند. دورهای بود که من رئیس و مسئول پروژههایی بودم که در آنجا انجام میشد و با من کار میکرد، بعد سطح این شهید را به عنوان یک دانشجوی عادی فوقلیسانس پایین آوردند. آن زمان هم ما مجبور شدیم که تشریح کنیم که ایشان چه فردی بودند تا حداقل دل خانوادهاش به درد نیاید. در مورد آقای فخریزاده هم همین طور بود. میخواستند اسم هستهای را نیاورند. روی پلاکاردهای شهرداری هم نوشته که شهید اقتدار یا ملی یا چنین عناوینی. بله این عبارت هم درست است؛ اما چرا با کلمه هستهای مخالفند، چرا میترسند؟ وقتی مجبور شدند بگویند دفاعی است، گفتند که در زمینه واکسن و کیت کرونا کار میکرده. چون مردم این روزها درگیر کرونا هستند. خب دشمن به ما میخندد. دشمنان ما که میدانند چه کسی را زدهاند و او چکاره بوده است. رژیم صهیونیستی خیلی از آن (صنعت هستهای) میترسد؛ چون میداند که محل اقتدار ما است. جایی است که نوآوریهای دفاعی را دنبال میکند. عدهای در داخل هم میترسند. چون خارجیها نگران اینجا هستند، ناراحتند. میخواهند اینجا را تعطیل کنند، میخواستند آقای فخریزاده را هم برکنار کنند که اصلا نامش را پاک کنند و هیچ جایی نباشد، چون دنبال تنشزدایی هستند. به جای اینکه تهدیدزدایی کنند! سردمداران این نظریه همینهایی هستند که میبینید؛ این برجامیها، سردمداران تنشزدایی منسوخ هستند. با یک نظریه منسوخ در روابط بینالملل میخواهند مملکت را به افتضاح برسانند و امثال آقای فخریزاده را کنار بگذارند. البته هر جایی که بنده خدا کم بیاورد خدا خودش وارد عمل میشود. خدا عزتی که آقای فخریزاده شایسته آن بود را به او داد. حیف بود آقای فخریزاده شهید نشود. وگرنه این جماعت حتما او را برکنار و اسمش را هم پاک میکردند.
ما چطور میتوانیم راه شهید فخریزادهها را ادامه دهیم؟
تا زمانی که نظریه مقاومت در ایران غالب نشود، ما با این اعوجاجها روبهرو هستیم. شما باید به مردم آگاهی بدهید که گول برخی جریانات سیاسی را نخورند. همانها که میگویند پیروان نظریه مقاومت میخواهند در پیادهروها دیوار بکشند. تا زمانی که آنها سر کار باشند، همین آش و همین کاسه است و وضعیت اقتصادی هم همین است. ببینید اینها آمدند لولو درست کردند؛ اگر رئیسی بیاید دلار 5 هزار تومان میشود. اینها اگر وجدان داشتند زمانی که دلار 10 هزار تومان شد، باید از خجالت فرار میکردند؛ ولی با پررویی تمام ایستادند و هنوز هم دنبال «جو بایدن» هستند. هنوز هم دنبال مذاکره هستند. رها نمیکنند بروند. هنوز دنبال رانت هستند، دنبال ارز 4200 تومانی هستند. ببینید بذر کشاورزی را به کجا رساندهاند، نهادههای دامی را به کجا رساندهاند. چه افرادی این وسط دارند دلالی میکنند و پولها را بالا میکشند و میبرند. مردم و روستائیان ما دنبال بذر و خوراک دام هستند. چه کسی در این تفاوت نرخ ارز کاسبی میکند. بعد شعار میدهد کاسبان تحریم. کاسبان تحریم خودشانند. اگر ما میخواهیم راه شهید ادامه پیدا کند باید در انتخابهای سیاسیمان درست عمل کنیم. مردم باید آگاهی داشته باشند. علمای ما به منبر بروند، افراد در تلویزیون و رادیو بگویند، در رسانهها و فضای مجازی بگویند که آقا این جماعت دروغ گفتند. اینها هستهای را تعطیل کردند. فضایی و موشکی را هم میخواستند تعطیل کنند؛ ولی نتوانستند. جبهه مقاومت نگذاشت که اینها این کارها را انجام دهند، وگرنه تا به حال قدرت موشکی و منطقه و همه چیز را داده بودند. اگر اینها درست به مردم گفته شود و مردم دیگر اینها را انتخاب نکنند و بگذارند نظریه مقاومت بیاید؛ انسجام مدیریت در کشور ایجاد میشود. اگر ما بخواهیم دستاوردهای نظام را حفظ کنیم و راه شهدا را ادامه دهیم، چه شهدای انقلاب، دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم یا مدافع سلامت، باید حواسمان را به این نظریههای سازشکارانه جمع کنیم و شعارهای توخالی اینها را رها کنیم.
تا چه اندازه نقش منافقین و اسرائیل را در این ترور دخیل میدانید؟
ترورها سازمان یافته است. MI6 انگلستان در همه کشورها کار میکند، دادهها را جمعآوری میکند، طراحی میکند و مشاوره میدهد. کشورهای حاشیه خلیجفارس مرکز تاخت و تاز و جاسوسیهای اینهاست. حضور نیروهای نظامیو اطلاعاتی آمریکاییها و انگلیسیها در افغانستان، فراوان است. اینها در کشورهای اطراف ما هستند، در عراق حضور دارند و تیمهای ترور از منطقه کردستان عراق وارد کشور میشوند. منافقین در کشور ما هستند و عضوگیری هم دارند. از همین مشکلات جامعه و ارازل و اوباش استفاده میکنند. از اینهایی که سارق حرفهای هستند استفاده میکنند و میگوید برو آنجا را بزن و این چیزها را برای من بیاور و پولت را بگیر.
نیروهای امنیتی و انتظامیما زحمت خودشان را میکشند؛ اما عرصه باز است و بالاخره یکی دو مورد از دستشان میرود. اما در شرایط کنونی با امکانات موجود، با آموزشهایی که دیدهاند خوب عمل میکنند. فخریزاده را بیش از 15 سال است که میخواهند بزنند؛ اما چون حفظ شده بود نتوانستند و اگر آقای فخریزاده همین بینظمیرا رعایت میکرد نمیتواستند او را بزنند. ولی مگر یک انسان چقدر میتواند حفاظت را تحمل کند. میخواهد زندگی کند.
ما باید از بیرون کشور قدرت بازدارندگی داشته باشیم که دشمن هر خرابکاری میکند ما بتوانیم ده برابر به او صدمه بزنیم. اگر ترور کند ما ده بیست برابر بتوانیم به او صدمه بزنیم.
در رابطه با ویژگیهای شخصی شهید توضیح بدهید.
شهید زیادی مسئولیت قبول میکرد، پدر خیلی خوبی بود و با بچههایش رفیق بود. همسر خیلی خوبی بود. خیلی به همسرش علاقه داشت و به او احترام میگذاشت. همسرش هم بانوی صبوری است و در این سالها پشتیبان خیلی خوبی برای آقای فخریزاده بود. کسی که به شدت پر کار بود و تنها این اواخر مقداری کارهایش نسبت به قبل سبک شده بود؛ چون نیرو تربیت شده و تشکیلات شکل گرفته بود میتوانست با توصیههای امنیتی از تهران بیرون برود که بتواند برود همسرش را ببینند و به کارهایشان رسیدگی کند وگرنه ایشان تمام وقت سر کار بود.
ایشان به معنی واقعی کلمه مدیر جهادی بود. و اگر امثال او در دستگاههای دولتی زیاد بودند حالا همه مشکلات کشور حل شده بود.
یکی دیگر از خصوصیات بارز شهید این بود که حافظشناس خوبی بود. اشعار حافظ را حفظ بود و به حافظ مراجعه میکرد. ذوق داشت که اشعار حافظ با خطخوش نوشته و تابلو شود و در اتاقش نصب شود. در مکاتباتش هم به جا از اشعار حافظ استفاده میکرد و من هم از هم نشینی با او و آشنایی با برخی مطالب عرفانی حافظ استفاده بردم. صبحها که بعد از نماز صبح قرآن میخواند، برای خانواده چای دم میکرد و حافظ هم میخواند. به طبیعت علاقه داشت و به اندازه وقت میگذاشت و خیلی منضبط بود. همیشه 7 صبح سرکار بود، مگر اینکه کاری داشت که میخواست زودتر بیاید. از 7 صبح تا 7 شب سرکار بود.
از آخرین دیدارتان برایمان بگویید
دو سه هفته پیش، در آخرین دیدار راجع به کارهایی که میخواست انجام بدهد صحبت کردیم و اینکه من چطور از مجلس پشتیبانی کنم. کدام مسئولیتها را من قبول کنم. چطور روی پروژهها مشاوره بدهم. کمک کنم و بودجهها را تامین کنیم. مقداری هم راجع به بحثهای حفاظتی و امنیتی صحبت کردیم. میگفتیم هزینههای ما برای مملکت زیاد شده، یعنی برای حفاظت از ما هزینه میشود و همین مقدار هم نباشد بهتر است. در عین اینکه همیشه به هم توصیه میکردیم که مراقب باشیم و حداقل کسانی که با ما هستند از جمله محافظان و خانواده آسیب نبینند. بعد هم قرار داشتیم که همین هفته همدیگر را ببینیم که نشد....