اشکی نشست گوشه چشمش (به جای گفت و شنود)
امروز با سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها همزمان است؛ بانوی بزرگواری که از برکت وجود مبارکش، قم
به بزرگترین مرکز فقاهت و اندیشه دینی تبدیل شده است. لقب «معصومه» از جانب امام رضا(ع) به خواهر آن حضرت داده شده است. آن حضرت در روايتى فرمود: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَهًَْ بِقُمْ كَمَنْ زَارَنى... هركس معصومه را در قم زيارت كند، مانند كسى است كه مرا زيارت كرده است».
امروز این ستون را به همین مناسبت به سرودهای از شاعر متعهد کشورمان برادر قاسم صرافان اختصاص میدهیم.
«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دستهای «رضا»یت
اشکی نشست گوشه چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیله تو هراسان
شد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبلهنمایت!
من تشنهای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه قم را: از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگرچه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هرچه داشتیم همین است: جانهای ما، «کریمه»! فدایت
ای دختر یگانه مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت