مروری تاریخی بر خیانتهای جریانات نفاق و انحرافی در پوشش شعارهای دینی
بـا شعارهای دینی علیـه شعـائر دینی
مقاله پیش روی نگاهی است تاریخی به ظهور، طرز تفکر، عقائد و عملکرد جریانات درون دینی که با شعارها و نمادهای بهظاهر دینی در میان امت اسلامی در طول تاریخ اسلام ایجاد شدهاند. این جریانات به ظاهر اعتقادی، با هویت سیاسی و معرفتی نضج یافته اما خسارات جبرانناپذیری به دین اسلام و امت اسلامی وارد کردهاند. منافقین صدر اسلام، ماجرای خونین کربلا، ظهور امویان و عباسیان، فرق ضاله بهائیت و بابیت، وهابیت، گروههای تروریستی طالبان و القاعده و داعش، فرقههای مدعی عرفان مانند دراویش و حلقه از جمله این جریانات انحرافی هستند که با رنگ و لعاب دینی به بدعتگذاری و انحراف در جوامع اسلامی پرداختند که بازخوانی گزارشگونه پیرامون آنها روشنگری بیشتر مردم بهخصوص نسل جوان را موجب خواهد شد.
بخش نخست این مطلب از نظر خوانندگان عزیز میگذرد.
* * *
پس از ارتحال رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) جامعه اسلامی شاهد حوادثی بود که عموما تحت عنوان دین و شعارهای دینی بروز میکردند. جریان نفاق و تظاهر به دینداری و دینمداری از همان زمان ایشان به جهت مصلحتاندیشیهای شخصی و متعصبانه در میان امت اسلامی نفوذ کرده و ضربات زیادی هم وارد ساخت که البته با نزول وحی و افشای توطئه آنان توسط پیامبر اسلام خنثی میشد. مواردی مانند: «توطئه و تصميم گروهى از منافقان درباره اخراج پيامبر و مسلمانان از مدینه»(1)، «توطئه منافقان عليه پیامبر با تشكيل جلسات سرّى و شبانه»،(2)«توطئه ترور ایشان از ناحيه منافقان در عقبه هنگام بازگشت از تبوک»(3) و نمونههای دیگر از آن دستهاند. این موارد بهصورت مخفی برنامهریزی میشد و نشانهای هم در ظاهر وجود نداشت. اما برخی دیگر از اقدامات خیانتکارانه و غرضورزانه گروهی که در میان امت اسلامی با داعیه دین و ظاهرسازی دینی - که در این مقاله شعارهای دینی نامیده میشوند - توسط همین منافقین طراحی و عملیاتی میشدند، باعث خسارتهای جبرانناپذیری در بدنه جامعه دینی شد که تا زمان حاضر هم ترمیم نیافته و همواره سدّ بزرگی در مسیر اسلام ناب و تمدن اسلامی قرار گرفته است.
در این نوشتار به نمونههایی در تاریخ اسلام اشاره خواهد شد که گروهها و جریاناتی با شعارهای به ظاهر دینی و با سوءاستفاده از آنها به جبههگیری در برابر دین و مقابله با معارف دینی پرداختند.
ساخت مسجد ضرار؛ اولین مورد از این نوع خیانتها با پوشش شعارهای اسلامی، مسجد ضرار بود که در پساپرده آن فتنهانگیزی منافقان قرار گرفته بود.(4)
این بنای به ظاهر مقدس تحت شعار وحدت و در پوشش مسجد مرکز دستهبندیهای سیاسی علیه اسلام و مسلمین بود و کانونی برای ایجاد دودستگی میان مسلمانان شده بود اما رسول خدا(ص) به دستور پروردگار متعال آن را با خاک یکسان کردند.(5)
شعار «حسبنا کتاب الله»؛ منابع شیعه(6) و اهل تسنن(7) نقل کردهاند که برخی صحابه درهنگام بیماری که منجر به ارتحال پیامبر شد، به عیادت ایشان رفتند. پیامبر فرمود: «بیایید تا نوشتهای برایتان بنویسم که پس از آن گمراه نشوید». یکی از حاضران گفت: رسول خدا هذیان میگوید «عِنْدَکمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کتَابُ الله».(8)دیگران در مورد نظر وی دچار اختلاف شدند؛ برخی معتقد بودند باید به دستور پیامبر عمل کنند، اما برخی دیگر مخالفت کردند. پس از زیاد شدن اختلاف، پیامبر دستور داد رهایش کرده و از آنجا بروند.
همین شعار به ظاهر زیبا بود که خسارتهای جبرانناپذیری را در طول قرنها به دین وارد ساخته و چه صحنهها و صفحههای جنایتباری که تاریخ اسلام ثبت کرده است.
از فحوای سخن پیامبر برمیآید که ایشان قصد داشتند رهبری را برای زمان پس از خود معرفی کنند که امت از گمراهی در امان باشند و آن افراد با همین گمان از وصیت پیامبر اسلام ممانعت کردند.
این خیزش مرموز پس از پیامبراکرم(ص) با شتاب زیادی ادامه داشت و گذشت زمان و دوری از دوران اولیه اسلام با فوت صحابه، تسلط حاکمیتی جریانات نفاق برجامعه اسلامی وکم شدن حساسیتها در برابر رفتارهای خلاف شرع که عمدتاً از روی ناآگاهی بود، بر حدت و شدت آن افزوده بود.
سقیفه آغاز انحراف؛ با وجود آنکه رسول خدا(ص) در غدیرخم تکلیف امت را از بابت جانشینی پس از خود مشخص کرده و به امامت حضرت علی(ع) تصریح نموده بود اما به محض ارتحال آن حضرت، عدهای با شعارهای انحرافی دینی در سقیفه گرد آمدند و روند تداوم رسالت را با چالش مواجه کردند. آنان با شعارهای به ظاهر دینی، امامت و جانشینی امامعلی(ع) را زیر سوال بردند و راه را بر انحرافات و بدعتگذاریهای بعدی هموار نمودند.
معاویه ابن أبیسفیان؛ او نخستین خلیفه اموی است.معاویه در دوره خلیفه دوم، به ولایت شام منصوب شد. برخی مورخان از تسامح خلیفه نسبت به معاویه اظهار شگفتی کردهاند.(۹) معاویه فردی بهشدت ریاستطلب و دنیاگرا بود و با این هدف از هیچ توطئه و مخالفتی نسبت به مقدسات و اساس دین هرچند بهطور غیرملموس دریغ نمیکرد.
خلیفه دوم تمام شامات را به معاویه سپرد(۱۰) معاویه خودش میگفت: به خدا سوگند که او تنها با منزلتی که نزد خلیفه داشت این چنین بر مردم تسلط یافت.(۱۱)
خلیفه سوم در برابر اعتراضاتی که نسبت به معاویه میشد میگفت: چگونه او را عزل کنم در حالی که عمر او را نصب کرده است.(۱۲)
حسن بصری میگوید: معاویه از همان زمان خلیفه دوم خود را برای خلافت آماده میکرد.(۱۳)
او در شورش مردم علیه عثمان علیرغم درخواست خلیفه، به یاری او نشتافت. حتی طبق برخی نقلها در قتل او نقش داشته است.(۱۴) با این وجود در زمان خلافت امام علی(ع)به اسم خونخواهی عثمان، جنگ صفین را به راه انداخت.
معاویه با جعل فضائل و حفظ ظواهر همواره سعی در نابودی اسلام داشته است. مثلا از او نقل شده که گفته بود: «ما شجرهًْ رسول الله هستیم».(۱۵)
او همچنین با عنوان کاتب وحی و خالالمؤمنین(۱۶) کوشید تا موقعیت دینی خود را تحکیم کند. او کسانی از راویان حدیث را واداشت تا دهها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم رواج دهند.(۱۷) از جمله از قول رسول خدا نقل کردهاند: «الامناء عندالله ثلاثه جبرئیل و أنا و معاویه»(افراد امین در پیشگاه خداوند، تنها سه نفر هستند: من، جبرئیل و معاویه) (۱۸) ابن عساکر این قبیل روایات را به تفصیل یاد کرده است.
معاویه ادعا داشت: «زمین از آن خداست و من هم خلیفه خدا هستم، هرچه از آن برگیرم از آن من است و آنچه را واگذارم متعلق به مردم است و این تفضل من بر آنهاست.(۱۹)
معاویه در پی تصمیم به مسموم کردن مالکاشتر، برای اینکه با یک تیر چند نشان بگیرد و نشان از خود بهجا نگذارد از مردم شام خواسته بود که مالک را نفرین کنند و آنان نیز او را نفرین کردند و آنگاه که خبر مرگ مالک را به معاویه دادند. او گفت: «ببینید که خداوند دعای شما را چه زود مستجاب کرد».(۲۰)
بر اثر همین سیاستبازی و عوامفریبیها، میزان پیروى شامیان از معاویه بدانجا رسیده بود که به هنگام حرکت به سوى صفّین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه برایشان به جاى آورد و آنان، سر و جان خود را در اختیار معاویه گذاشتند و نیز اطاعت و پیروى آنان تا بدان جا رسید که لعن نمودنِ على(ع) را سنّت قرار دادند و خردسالان آنها بر آن سنّت، رشد یافتند و پیرمردان آنها با آن از دنیا رفتند.(۲۱)
قرآن بر سرنیزه؛ درجنگ صفین نیروهای علی(ع) نیروهای معاویه را در آستانه شکست قرار دادند. عمروعاص برای رهایی ازاین شکست، پیشنهاد داد که شامیان قرآنها را بر نیزهها بزنند و بالا ببرند و از نیروهای علی(ع) بخواهند که قرآن را بین خود داور قرار بدهند. همین ترفند باعث ایجادتردید در برخی از افراد لشکر حضرت
شد.
امام علی(ع) هنگامی که پرچمهای آنان را دید، فرمود: «به خدایى که دانه را شکافت و انسان را بهوجود آورد اینان از روى حقیقت اسلام نیاوردند، اسلامشان از روى ترس بود و کفر را در درون خود پنهان داشتند و چون یار و یاور یافتند آن را ظاهر نمودند».(۲۲)
عدم بصیرت و فقدان مبنای محکم اعتقادی باعث شد شعارهای به ظاهر دینی معاویه، خواص و عوام را فریب داده و آنان را از حقیقت دورکند. «ربیع بنخثیم» قاری قرآن و از زهاد ثمانیه از جمله آن خواصی بود که پس از قرآن به سرنیزه کردن معاویه در جنگ با او بهتردید افتاد. او هنگام جنگ صفین، با گروهی از قاریان به محضر امام علی آمد و گفت: «ما با وجود شناخت فضل و برتری تو، با این حال در جنگ با معاویهتردید داریم و از طرفی تو و مسلمانان از جنگ با مشرکان بینیاز نیستید. پس ما را به یکی از این مرزها بگمار تا در آنجا بجنگیم». امام علی(ع) هم او را به فرماندهی گروهی از قاریان گماشت و آنها را به اطراف قزوین و ری فرستاد.(۲۳)
اما معاویه در ورای این شعارهای عوامفریبانه، از تفسیر و تاویل صحیح آیات قرآن ممانعت میکند تا مردم در جهل مانده و راه برای خودکامگیهای او هموار بماند. او صراحتا از ابنعباس خواست از تاویل آیات قرآن به گونهای که به نفع اهلبیت پیامبر باشد، بپرهیزد یا آنگونه تفسیر را مخفیانه نقل کند.(۲۴)
گسترش جبرگرایی در زمان معاویه
جنایاتی مانند غصب خلافت، جنگ با أمیرالمومنین(ع)، به شهادت رساندن صحابیان بزرگی نظیر عمار بن یاسر و حجر بن عدی، مسموم کردن و شهادت امام حسن(ع) و بسترسازی وقوع واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) در سایه این شعارها رقم خوردند.(۲۵)
آنها برای توجیه این جنایات نیاز به پشتوانه اعتقادی و کلامی داشتند تا عامه مردم را در برابر آنها مجاب کنند.
به همین دلیل جبرگرایی را در جامعه رواج دادند. ایام خلافت امویان را نخستین عصری میدانند که مسائل مربوط به اختیار انسان و قضا و قدر الهی و نقش مشیت الهی در سرنوشت انسان بهصورت گسترده در جهان اسلام مطرح شد.(۲۶)
جبریه با اینکه در آغاز عقیدهای صرفاً دینی بود، اما خیلی زود رنگ سیاسی گرفت. امویان، که آن را با روش سیاسی خود سازگار یافتند، به تبلیغ آن پرداختند. به روایتی، معاویهًْ بن ابیسفیان اولین کسی بود که اعلان جبرکرد و روزی در شام بر منبرگفت که «من فقط خازنی از خازنان خدا هستم؛ به کسی که داده است میدهم و از کسی که منع کرده است منع میکنم». پس از معاویه، جانشینان او عقیده به جبر و رواج آن را دنبال کردند، زیرا این عقیده اعمال ناشایست آنان را توجیه میکرد. آنان، به یاری همفکران خود، با استناد به برخی آیات قرآن و احادیث دینی که ظاهرشان مؤید جبر است، به مسلمانان تلقین میکردند که تمام اعمال انسان و همه حوادث و پیشامدها، از جمله حکومت و خلافت آنها، از پیش مقدر شده و اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است و بنابراین، از آنگریزی نیست و باید آن را پذیرفت و دم نزد.
معاویه میگفت «خداوند برترین کرامت را به خلفا بخشیده، آنان را از آتش نجات داده و بهشت را برایشان واجب کرده و اهل شام را یارانشان قرار داده است».(۲۷)
نهادینهسازی این طرز تفکر فارغ از آثار کلامی، دارای خروجیهای سیاسی- اجتماعی ضددینی متعددی هم بود:
خود را در مرتبه بالاتری از معرفت و اعتقاد به خداوند نشان دهند.
بنیامیه با اراده و تقدیر الهی برسر کار آمدهاند.
خود را مجبور به جبر الهی معرفی میکردند تا به تمام رفتارها و اقداماتشان رنگ و بوی الهی بدهند.
همگان باید در برابر قضا و قدر الهی تسلیم شوند.
هرگونه اعتراض به مفاسد و انحرافات، طغیان و عصیان در برابر مقدرات خداوندی است و محکوم به خروج از دین.
با این دستاویز مسئولیت هرگونه کنش و واکنش اجتماعی را از خود نفی کنند.
از این رو معاویه و جانشینان وی جبرگرایی را در شام گسترش دادند و از آن پس، عقیده به جبر مذهب توده مردم شد.(۲۸)
کربلا؛ شعارها برای ذبح شعائر؛ کربلا محصول سقیفه بود و نوادگان اهل سقیفه در کربلا فرزند رسول خدا را به بهانه عدم بیعت بایزید و خروج از دین و با شعارهای به ظاهر دینی به طرز فجیعی به شهادت رساندند و خاندان وی را به اسارت گرفتند.
یزید در نامهای به ولید بن عتبه عامل مدینه برای اخذ بیعت از امام حسین(ع) و برخی دیگر، خود را امیرالمؤمنین توصیف کرد.(۲۹) بنابراین بیعت نکردن با امیرالمومنین که هردو وصف برای منصب الهی(نبوت و امامت) و یک عنوان دینی است، به معنای خروج بر او و مهدورالدم بودن میباشد.
عصر روز تاسوعا عمرسعد سوار بر اسب شد و به سپاهیان خود گفت: «ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را بشارت باد».(۳۰)
وصف لشکرخدا به جمعیتی که به مصاف حجت خدا برخاستهاند، یعنی اینکه تمام آثار جهاد فیسبیلالله برای آنها اطلاق میشود و هرگونه برد و باخت ظاهری، احدی الحسنیین(شهادت و پیروزی) بهحساب میآید.
عمر سعد که بزرگترین جنایت تاریخ را مرتکب شده بود، وقتی اسرای اهلبیت(ع)را وارد کوفه کردند، کوچه به کوچه، حتی در کوچههای یک متری و دو متری میگردانیدند،تا اینکه به کوچهای رسیدند، دیدند عمرسعد در جلوی این کوچه ایستاده و دستهای خود را به دو طرف دیوار چسبانده است و از عبور اسرا جلوگیری میکند! از او پرسیدند، چرا مانع عبور آنان میشوی؟ پاسخ داد: در این کوچه خانه کودک یتیمیاست که تصرف در مال یتیم بدون اجازه ولی او یا حاکم شرع جایز نیست. بنابراین نمیگذارم از این کوچه استفاده کنید.(۳۱)
آری کسی که دست او تا مرفق به خون فرزندان پیامبر آلوده است، اینگونه عوامفریبی میکند!
پس از ماجرای عاشورا اسرای اهلبیت را به کاخ ابنزیاد بردند، ابنزیاد شروع به سخن گفتن کرد و به حضرت زینب(س) عرض کرد: «کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ»(دیدی خدا با برادر و خاندانت چه کرد؟).(۳۲) که او با این جمله شماتتانگیز غیر از اینکه میخواست عجز و ناتوانی حضرت زینب را به رخ ايشان بکشد و ايشان را به ناله و فریاد وا دارد، اما انتساب آن اتفاقات به خداوند، آن هم در مورد اهلبیت شعاری بود از جنس ایمان و اعتقاد که نباید از اثرات آن به سادگی چشم پوشید.
پینوشت_______________________
1. منافقون/ ۸.
2. نساء/ ۸۱.
3. توبه/64.
4. المغازی، ج۳، صص ۱۰۴۸-۱۰۴۹؛ جامعالبیان، ج۱۴، ص۴۷۴؛ سیره حلبیه، ج۳، ص۲۰۳.
5. توبه/107.
6. السقیفهًْ و فدک، ص۷۳؛ الأمالی مفید، ص۳۶.
7. صحیح بخاری، ج۶، ص۹ - صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۹.
8. قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را بس است.
۹. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۲۴.
۱۰. همان، ص۱۷.
۱۱. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص 18؛ العقد الفرید، ج۱، ص۱۵.
۱۲. أنسابالاشراف، ج ۵، ص۵۵۰.
۱۳. تثبیت دلائلالنبوه، ص ۵۹۳.
۱۴. أنسابالاشراف، ج ۴، ص۱۹؛ تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، صص۴۵۰-۴۵۱.
۱۵. مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص۸۷.
۱۶. دایی مومنین به اعتبار اینکه خواهرش امحبیبه همسر پیامبر بوده است.
۱۷. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص۵ تا ۱۶.
۱۸. مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص۸۵.
۱۹. مروج الذهب، ج 2، ص 46.
۲۰. أمالي شیخ مفيد؛ ص83.
۲۱. مروج الذهب، ج 3، ص41؛ الغدیر، ج10، ص ۱۹۵.
۲۲. نهجالبلاغه، نامه 16.
۲۳. وقعهًْ صفین، ص۱۱۵؛ الاخبار الطوال، ص۱۶۵.
۲۴. احتجاج طبرسى، ج 2، ص 16؛ بحارالانوار، ج 44،
ص 124.
۲۵. مروج الذهب، ج 3، ص 3.
۲۶. فضلالاعتزال و طبقات المعتزله، ص۱۴۳.
۲۷. http://www.wikiferaq.org/index.php/، دایرهًْالمعارف
فرق اسلامی، واژه جبریه.
۲۸. فضلالاعتزال و طبقات المعتزله، ص۱۴4.
۲۹. تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۵۰؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۷.
۳۰. تاریخ الامم و الملوک، ج۵، صص۴۱۶- ۴۱۷.
۳۱. ریاکاریهای امویان و عباسیان، ص 55.
۳۲. غمنامه كربلا؛ ص181.