شبهه در عصمت امام علی (ع) (پرسش و پاسخ)
پرسش :
حضرت على(ع) در مورد یکى از کارگزارانشان فرمودند: «من درباره تو اشتباه کردم»، آیا این به معناى عدم عصمت آن حضرت نیست؟
پاسخ :
این مسئله در رابطه با منذر بن جارود عبدى است که در پارهاى از آنچه امام(ع) او را بر آن ولایت داده بودند خیانت کرد. آن گاه امام(ع) نامهاى به وى نوشتند که ترجمه آن چنین است:
«اما بعد، پارسایى پدرت مرا درباره تو فریفت و گمان کردم پیرو پدرت هستى و به راه او مىروى، لیکن آنچه درباره تو به من خبر دادهاند، این است که از فرمان بردارى هوایت دست برنمىدارى و ذخیره اى براى آخرتت نمىگذارى. دنیاى خود را آبادان میکنى با ویران کردن آخرتت و با خویشاوندانت میپیوندى به قیمت بریدن از دینت. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد شتر خویش و تبار، و بند پاى افسار تو از تو بهتر است و آن که چون تو باشد در خور آن نیست که پاسدارى مرزى را تواند یا کارى را به انجام رساند. یا رتبت او را برافرازند، یا در امانتى شریکش سازند. چون ایننامه به تو رسد نزد من بیا، انشاءاللّه ».1
درباره این مسئله توجّه به چند نکته لازم است:
1. پیامبر(ص) و امامان علیهم السلام موظّف بودهاند که در امور این جهانى به طور معمول براساس روش عقلایى و بر مبناى علم عادى عمل کنند، مگر در مواردى که خداوند حکم خاصى را معین نموده و یا از آنان خواسته باشد که بر اساس علم فراعادى عملى را انجام دهند. راز این مطلب نیز روشن است. تکیه دائمیبه دانستههاى غیبى و کنار نهادن موازین و روشهاى عقلایى در انجام امور، باعث از بین رفتن جنبه الگویى آنان میشود. براى مثال پیامبر(ص) با آنکه انسان کامل و داناى کامل است، مأمور به مشورت با مردم میشود؛ و یکى از علل آن الگو شدن این روش براى دیگر حاکمان، والیان و مدیران است.
2. بر اساس آنچه گفته آمد حضرت على(ع) میبایست با تکیه بر معیارها و شاخصهاى معقول و معمول در شناسایى و جذب نیروها اقدام نموده و کارگزارانى را در مسئولیتهاى مختلف به کار گیرند. یکى از این معیارها توجّه به محیط تربیتى و شرایط خانوادگى و فضایى است که شخص در آن نشو و نما کرده و از آن اثر پذیرفته است. این اگر چه تمام معیارها نیست و سخن حضرت على(ع) هم هیچ دلالتى بر تکیه انحصارى ایشان به معیار فوق ندارد، لیکن در عین حال مطلب حائز اهمیتى است و توجّه به آن در چنین مواردى راهگشا و قابل اعتماد است.
3. به طور کلّى پستها و مسئولیتهاى اجرایى مجال امتحانى بزرگ و لغزشگاهى خطرناک است که بسیارى از انسانها را در معرض انحطاط و سقوط قرار میدهد. از این رو امیرمؤمنان(ع) افزون بر توجّه به صلاحیتها و شایستگىها، به اصل کنترل و خبرگیرى از عملکرد کارگزاران، پس از به کار گمارى آنها، توجّه جدّى داشته و در شرایط مقتضى عکسالعمل مناسب نشان میدادند.
4. در مورد منذر بن جارود اصول عقلایى یاد شده دقیقا رعایت شده و امیرمؤمنان(ع) نشده و هرگز نفرمودهاند که من در این باره خطایى مرتکب شدم.
اشتباه این است که آن حضرت بدون توجّه به معیارها و سنجههاى معقول کسى را به کارى گمارند، و یا در مرحله انتخاب وى نیروى بهترى در دسترس امام علیه السلام بوده و به آن توجّه نکرده باشند. نیز اشتباه این است که آن حضرت به هنگام نصب نیروها تذکّرات لازم را ندهند و پس از به کار گمارى از احوال آنان غفلت ورزیده و کنترل و عکس العمل مناسب در برابر رفتارهاى آنها نداشته باشند. اما هیچ یک از گزینههاى فوق در این باره رخ نداده و دلیلى هم وجود ندارد که در مرحله به کارگیرى منذر بن جارود نیروى بهترى در دسترس امام(ع) بوده و به آن بى اعتنایى کرده باشند.
5. این که امیرمومنان(ع) فرمودند: «پارسایى پدرت مرا درباره تو فریفت، و گمان کردم پیرو پدرت هستى و به راه او میروى.» هرگز به معناى وقوع خطایى از آن حضرت نیست، بلکه بیانگر عدم توقّع کجروى از سوى منذر بن جارود است، و چنین توقّعى بجا و بخردانه میباشد. به عبارت دیگر این سخن نوعى بیان توبیخى و اعلام زشت کردارى از کسى است که در فضاى تربیتى مناسبى رشد کرده و انتظار معقول از او این است که راه درست را بپوید و از ناراستى و نادرستى بپرهیزد.
6. حتى اگر امیرمؤمنان(ع) در مورد فوق فرموده باشند: «من درباره تو اشتباه کردم»، باز به معناى رخ دادن خطایى نافى عصمت از آن حضرت نیست. توضیح این که خطا گاه در استفاده از روش نادرست به کار میرود و گاهى به دنبال اخذ نتیجه نامطلوب؛ بدون آنکه به لحاظ روش شناختى خطایى رخ داده باشد.
این مسئله بسیار رایج است که وقتى نتیجه نامطلویى از کارى عاید انسان میشود میگوید اشتباه کردم، در حالى که واقعا خطایى از شخص سر نزده، اما نتیجه مطلوب نیز حاصل نشده است. در مورد فوق نیز هیچ گونه خطاى روش شناختى را نمیتوان به امیرمؤمنان(ع) نسبت داد. بنابراین حتّى اگر تعبیر خطا هم در کلام آن حضرت میآمد حمل بر تعبیر رایج در گرفتن نتیجه نامطلوب میشد.
پی نوشت:
1. ترجمه نهج البلاغه، سید جعفر شهیدى،نامه 71، ص 356 ؛ نیز بنگرید: اختیار مصباح السالکین، ص 571 ؛ ترجمه شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج 5، ص 380.