ملا احمد نراقی و کشکول درویش (حکایت اهل راز)
مرحوم ملا احمد نراقی (متوفی 1244 قمری) که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود، در بیرون شهر، یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهز بود، یک روز به حمام رفت، اتفاقا یک درویش هم به حمام آمده بود، وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد: حضرت آيتالله، شما میگوئید علاقه به دنیا بد است و حال آنکه این همه مال
داری.
من تعجب میکنم با این همه مال و ثروت چطور میخواهی بمیری. آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از در حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود: جناب مرشد، کربلا رفتهای؟
گفت: نه؛ فرمود: بیا همینطور دو نفری پیاده به کربلا برویم، مرشد موافقت کرد، دو نفری از نراق به طرف کربلا حرکت کردند، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دستها را به هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن، نراقی پرسید: چی
شد؟
درویش گفت: کشکول خودم را در حمام جاگذاشتم، بروم و بیاورم. فرمود: هان مطلب همینجا است جناب درویش! به قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که میخواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به خدا و دل از آنها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی، یعنی علاقه تو به این کشکول آنقدر زیاد است که دل کندن از آن خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است، من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به او
بستهای.
* گفتار وعاظ، ج ۲، ص 160 به نقل از ماهنامه مکتب اسلام