دیدگاه اساتید
دانشـگـاه تراز انقلاب اسلامی
از زمان تأسیس دارالفنون و ورود نظام آموزشی جدید به کشور و تبدیل مکتب خانههای سنتی به مدارس، یک موضوع جدی ذهن دغدغه مندان حوزه تعلیم و تربیت را متوجه خود کرده بود و آن استفاده از مواهب نظام جدید همراه با حفظ ارزشهای سنتی (اعم از دینی و ملی و بومی) بود. به همین خاطر، با به حرکت افتادن چرخ توسعه رضاخان بیسواد و کمرنگی و بعضا زوال بسیاری از ارزشها و هنجارهای دینی، دلسوزان و عاقبت اندیشان برای برون رفت از این فضا، به فکر افتادند و به طرح و تدابیری رسیدند. از جمله اینها، تأسیس مدارسی بود که در آن سعی میشد رنگ و بوی تعلیمات و هنجارهای اسلامی (با همه فشارها و مضیقههای حکومت طاغوت) در فضا و برنامههای آموزشی وارد شود.
تأسیس مدرسه البرز، علوی، نیکان، کمال، روزبه و رفاه در طول سالیان قبل از انقلاب پاسخی به این نیاز بود. این تلاش تا جایی پیش رفت که دانش آموختگان این مدارس دارای شکل و شمایل منحصر به فرد چه از جهت ظاهری و چه از جهت خصیصههای اخلاقی شدند.
نهایتاً این اهتمام عالی، کار را به جائی رساند که این هویت ساخته شده، حتی در دورههای آموزش عالی و دانشگاهها چه در داخل ایران و چه در خارج _که محیط و مولفههای شخصیتی شان کمتر تناسبی با ارزشهای الهی و هنجارهای انسانی داشت- موجبات حرکت بر مسیر روشن و متقن مبارزه با ظلم و ظالم و حمایت از مظلوم و عدالت پیشگی میگشت و بسیاری از سربازان امام و انقلاب از همین گروه فکری و هویتی باز متولد شدند.
البته قابل انکار نیست که برخی شرایط و برخی عقاید، زمینههای افراط و تفریط اعتقادی را در فضای فرهنگی و تربیتی این مدارس ایجاد میکرد که روی برخی اقشار در این مدارس موثر واقع میشد و موجبات تزلزل و تذبذب اعتقادی در آینده فرد را فراهم میآورد. با این همه، این مدارس، همواره بعنوان مراکزی هویت بخش شناخته میشدند که خانوادهها تلاش بسیاری میکردند که فرزندانشان را وارد به اینها کنند تا با خیالی نسبتا آسوده، تولی تربیتی بچههایشان را واگذار کنند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، و برداشته شدن موانع، این انتظار وجود داشت، جریان این هویت بخشی در سطح آموزشهای مقدماتی(مدارس)، عمومیتر و گستردهتر شود و حتی به مراکز آموزش عالی هم سرایت کند و دانشگاههایی با این سبک و سیاق طراحی و تأسیس گردند. از آنجا که این دغدغهها از قبل از پیروزی انقلاب در برخی اذهان و افکار و مباحثات بزرگان و متفکران و زعمای قوم جاری بود، بعد از پیروزی تلاشهایی مستقیم (توسط شخص بزرگان) یا غیرمستقیم (با اشراف بزرگان و بواسطه دیگران) انجام گردید.
تأسیس موسسه آموزشی عالی امام خمینی (آیتا... مصباح)، دانشگاه امام صادق(ع)، (آیتا... مهدوی کنی)، مدرسه عالی شهید مطهری (آیتا... امامی کاشانی)، مدارس و دانشگاه مفید (آیتا... موسوی اردبیلی)، مدارس و دانشگاه علوم اسلامی رضوی (آیتا... واعظ طبسی) و بعدها دانشگاه عدالت (آیتا... هاشمی شاهرودی) از این دست بود. همچنین برخی دانشگاههای سازمانی خاص مانند دانشگاه امام حسین(ع) و دانشگاه علوم قضایی علاوهبر مأموریت تأمین نیرو، مأموریت هویت بخشی را هم در کنار آن میدیدند. معالوصف بسیاری از این مراکز، ذیل ترتیبات و تنظیمات مراکز بالادستی در حوزه آموزش عالی و نبود نیروی فکری در درون خودشان و تغییر شرایط و اقتضائات زمانی، خیلی زود از ظرفیتهای تمایز بخش خود فاصله گرفته و تبدیل به یک دانشگاه کمی تا قسمتی معمولی شدند. برخی از این مراکز حتی از حداقلهای تعریف شده در ماموریت خود نیز، نازلتر شده و بیشتر از مساعدت جریان انقلاب و تربیت انسانهای متعهد متخصص به حد مزاحمت و معارضت با اهداف اولیه خود رسیدند.
حال مسئله اینجاست: دانشگاه هویت بخش چه ارکان ومشخصههایی دارد؟ به عبارت دیگر، اگر دانشگاهی بخواهد در شخصیت اخلاقی و علمی و حضور اجتماعی دانش آموخته خود مؤثر باشد، باید حائز چه ویژگیها و شرایطی باشد؟ در حقیقت کدام خصیصهها، به دانشگاه و مولفههای درونی و شخصیتیاش هویت میبخشد و آن را ممتاز میکند؟
این مراکز، در لایه هویت بخشی خود، دارای چند رکن محوری اثرگذار هستند.
اول) مربیهای رونده و بالابرنده
این اساتید، به جای هضم در فرایند تولید انبوه، در قالب نظامهایی که عمدتاً برآمده از شخصیت خلقی خودشان است، به تربیت فردفرد مشغولند. در واقع این اساتید مأموریت خود را خیلی فراتر از وظایف تعریف شده و حرفهای قابل سنجش و اندازهگیری میدانند. آنها تلاش میکنند تا در هم نفسی با دانشجو، او را در زمین و بستر استعدادی خود دانشجو حرکت و رشد دهند. نیک پیداست که مهمترین ویژگی نفوذ آنها، مربی بودن است، حسی پیامبرگونه که دوست دارد شاگردانش فراتر و جلوتر از خودش، نمونه و الگو باشند.هم مراتب تربیت و اخلاق را طی نمایند و هم در مسیر علم آموزی و تحقیق، مستدام و مستقیم بمانند.
دانشجو در نظر آنها یک متربی مستعد است که باید شکوفا شده و بالا رود. لذا استاد مربیها به دنبال جویندهها میگردند و به آنها میرسند، خوب میفهمندشان و خوب نگهداریشان میکنند و هیچگاه متوقف نمیشوند، لذا خود همراه با متربیها، هم رونده هستند، هم شکوفاکننده و هم شکوفا شونده.
دوم) مأموریت مشخص در نظامات مستقل
آموزش عالی در کشورهای پیشرفته، دارای وزنی بالاتر از استانداردهای اداری و متعارف است، لذا دانشگاهها به تناسب درجه و امتیاز در مرتبههای مختلفی از استقلال تا تابعیت محض (دستگاه آموزش عالی) قرار میگیرند. روشن است دانشگاههای هویتبخش لازم است از حیث نظامات درونی، طراحیها و تألیفهای خود را
داشته باشند.
نظام جذب نیروی انسانی (اعم از استاد، دانشجو و کارمند)، نظام نگهداری، نظام ارتقاء، نظام برنامهریزی درسی و آموزشی، نظام تربیتی و... بایستی متناسب با مأموریت و ماهیت آن نهاد طراحی شود. اینکه همه نظامها در وابستگی مستقیم و محض یک نظام استاندارد و متعارف تعریف شوند، دانشگاه را تبدیل به یک ماشین میکنند که مأموریتش رساندن افراد از یک نقطه به یک نقطه دیگر است و قرار نیست طی مسیر اتفاق خاصی بیفتد. مأموریتهای یکسان، دانشگاه را از درون میخشکاند و میپوساند اما مأموریتهای متمایز، نیاز به نظامات شایسته محور دارد.نظاماتی که در آن، موجودیتهای مختلف دانشگاه اعم از استاد، دانشجو، مدیر و کارمند به مثابه یک متربی زنده منحصر به فرد، حیات ارگانیک دارند.
سوم) وجود اساتید یگانه و مرجع
حضور اساتیدی که در حول و حوش مرزهای دانش و مسئلههای معاصر سیر میکنند و به اصطلاح صاحب کرسی هستند، نیز کمک شایانی به هویتبخشی میکند. در حقیقت زیر سایه این درختان بلند، تنفس کردن و در عین حال تأمل در سایهعظمت و والایی اندیشه آنها، انسان را به رشدی متمایز و خاص نائل میدارد. این اساتید هر کدام در جایگاه یک نقطه مطلوب هستند که رسیدن به آنها یک مسیر سعادت برشمرده میشود. از این جهت حضور آنها،یک مسیر تجربه شده موفق و امتحان پس داده را پیش روی دانشجو میگذارد و او را از وهم و خیال به واقعیت و حقیقت «چگونه انسان موثر و متعالی شدن» نزدیک میکند. هر دانشگاهی که خالیتر از این اساتید معظم باشد، بیهویتتر است و دانشجویان بعضا آشفته و سرگردان، مسیر را کورمال کورمال طی میکنند.
چهارم) رئیسراهبر دانشگاه
هر قدر رئیسدانشگاه بتواند در کنار وظیفه مدیریتی به نقش هدایت، راهبری و تولی امر اهتمام نماید، دانشگاه چشمگیرتر مینماید. بنابراین رئیسیک دانشگاه هویتبخش، غیر از مدیریت آن بایستی خودنماد و نمایی از مأموریت دانشگاه باشد؛ چه در سخن و خطابه، چه در تصمیم و امریه سازمانی و چه در عمل و حرکت فردی.
دانشگاهی که جایگاه رئیسدر آن، در یک پست سازمانی خلاصه میشود و با تعیین شرایط احراز متعارف، او را ارزیابی و انتخاب میکنند، باید فهم کند که خصیصه «راهبری»، اگر جزء متقدم انتخاب رئیسدانشگاه نباشد حداقل جزء ضروری و اساسی آن است که نمیتوان با متر و شابلون معمولی آن را تعیین و تقویم کرد. اگر این راهبری از شخصیت رئیسدانشگاه حذف شود، مدیریت متعارف در بهترین شرایط، دانشگاه را کارآمد میکند نه شایسته و سرآمد.
پس مهم اینکه، انتخاب رئیسدر دانشگاه هویت بخش بیشتر جوششی است تا کوششی. هرگاه از این مهم فاصله بگیریم بخش جدی از جریان هویت بخشی دانشگاه،بیصاحب و متولی میشود.
پنجم) سازمان فرهنگی هویتبخش
یکی از منابع هویت ساز، نهادها و عناصری هستند که اتمسفر و سازمان فرهنگی یک مجموعه را شکل میدهند. نهادهای ظاهری دانشگاه (مثل معماری، محوطه، سَردر، گواهینامه تحصیلی)، گردهماییهای متنوع و متفاوت، (مذهبی، خانوادگی، سازمانی)، جلسات رسمی (دفاع از پایاننامه و رساله) و نیمه رسمی (دورههای آزاد یا همایشها) و... از عناصر هویتساز هستند. در واقع، تعریف شکل تعامل و برقراری ارتباط موجودیتهای مختلف در دانشگاه، در موقعیتهای متفاوت، اگر امضای خاص و مشخصی پیدا کرد، بخشی از جریان هویت بخشی دانشگاه به ظهور رسیده است. هر چقدر این عناصر، متمایزتر و شاخصتر باشد، در ساخت هویت موثرتر است.
ششم) نهادهای وابسته و اقماری
اینکه دانشگاه به دانشگاه ختم نشود و بتواند در موجودیتها و لایههای دیگر ادامه پیدا کند موضوع بسیار با اهمیتی است. دانشگاهی که از چند اتاق و کلاس تشکیل شده، تقریباً بیهویت، عقیم و حتی مرده است و عنوان دانشگاه، عنواناشتباهی است که به آن دادهاند. اما دانشگاهی که ادامه دارد، و در هر مرحله از حیات دانشجویان و دانشآموختگان با طراحی و ایدهپردازیهای مناسب، به نهادسازیهای مأموریتی دست زده است، این دانشگاه خود را موجودیتی زنده دانسته، لذا زندگی و هویت میبخشد. پژوهشگاه، اندیشکده، پارک و مرکز رشد از نهادهای معمول این ادامه حیات هستند و البته هزاران مسیر تعاملی و ارتباطی برای حفظ و نگهداری انسان پرورش یافته را میتوان به آن گره زد.
هفتم) محصولات علمی مرجع
دانشگاه آنگاه که به محصولات ممتاز که یک شاخصه آن میتواند مسئله محوری باشد، دست یابد، میتواند برای خود و اهالی آن هویت ایجاد کند.
دانشگاهی که از جهت خروجیها، هیچ امتیاز و تمایزی را به ظهور نمیرساند، به راحتی محو میشود و بیهویت. اما دانشگاهی که برای خود مأموریتی متمایز (و در بهترین حالت، منحصر به فرد) تعریف کرده، و برای آن، چشماندازهایی در تناوبهای زمانی طراحی نموده، آنگاه میتواند محصولات علمی موثری را طرحریزی کند و تدارک ببیند. مهمترین خروجی یک دانشگاه ،یک دانش آموخته ممتاز است که به زینت دین و ادب و حیا آراسته و دردمند دردهای جامعه است. برای خود در درون جامعه بدنبال هویت است و نمیخواهد جامعه را صرف و هزینه خود و هویت خود کند.
هشتم) دانشجو در فرآیند ساخت
در دانشگاه هویت بخش، دانشجو فقط یک خدمت گیرنده صرف نیست. فقط نمیآید در کلاسی شرکت کند، آزمایشگاهی را تجربه کند، مطالعه و تحقیقی داشته باشد، امتحانی بدهد و مدرکی بگیرد و برود. دانشجو یک رکن محوری است و در فرآیند ساخت، حضور فکری و مشارکت عملی دارد. لذا طراحی مسیرهایی در فرآیند آموزشی، پژوهشی و تربیتی و تدارک زمینه نقشآفرینی فعال (و حتی فوق فعال) دانشجویان، ظرفیتهای هویت بخشی را بطور مثبت و فراگیری تحت تاثیر قرار میدهد.
اینکه دانشجو حداقل در دانشگاه هویت بخش تمام نمیشود و در فرآیند ساخت میماند و فقط قالب عوض کرده و نقش دانش آموخته را به خود میگیرد، یک فرض معتنابه محسوب میشود. دانشگاهی که در آن دانشجو فقط بهخرید و فروش دانش حداقلی با نمره و امتیاز و مدرک مشغول است، به چشم یک خدمت گیرنده شاید قانع(به معنای منفی) و شاید متوقع به حساب میآید که دانشگاه باید هر طور شده با فاصله از او حرکت کند و بعد از مدتی، او را رها کند. دانشگاه هویت بخش با دانشجو و دانش آموختهاش ادامه مییابد و هیچگاه بدون آنها نه معنا میدهد و نه تصویر میسازد.
نهم) ارتباط با مردم و جامعه
دانشگاهی که همیشه به مرزهای خود ختم میشود و مردم و جامعه در آن غایب هستند، مانند پرورش آکواریومی ماهیهای زینتی عمل میکند که با کوچکترین تغییر دما و فضایی، بوی مرگ و نامانایی حس میشود. بدانیم که جامعه و مسائل آن، نه تنها جهت و اولویت برای حرکت و سیر دانشگاه تعیین و تعریف میکنند، بلکه آن را دغدغهمند و زنده بارمیآورد. دانشگاههایی که بیرون از مسائل جامعه خود، مشغول گذران زندگی هستند، در حیات نباتی بسر میبرند و بیشتر از اینکه سرمایه باشند، هزینهزا بوده و خیلی زود فراموش میشوند. نکته مهم اینکه اینگونه محیطها برای خود هویتی جمع میکنند اما بیشتر از آنکه این هویت، شناسنامه معتبر شود، بدنامی «از ما بهترون» را یدک میکشد. نوعیاشرافزادگی دانشگاهی که زبان مفاهمه با دردهای جامعه را بلد نیست و در محیطی سربسته مشغول لهو و لعب علمیاند.
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت، ارکانی که گفته شد، بخش مهمی از مولفههایی است که وقتی با هم کار میکنند، فرآیند هویت بخشی و تعلق از دانشگاه به فرد را جریان میبخشند.
دانشگاهی که در معماری آن، هیچ مولفه و نماد تعالی بخش دیده نمیشود و شاید یک ساختمان مسکونی، اداری یا تجاری بوده که فقط کاربری آن عوض شده اما در نما و نماد آن دستی برده نشده و میتواند خیلی زود به کاربری قبلی برگردد، نه هویت دارد و نه هویت بخش است.
دانشگاهی که استاد آن مراتب ترقی و تعالی را نه دراشتراک مسئلهها و دردهای جامعه و هم افزایی در مسیر پیدا کردن راهکار و اجرائی کردن آن، بلکه در پرکردن سیاهه فرمهای ارتقا میبیند و اصلا «اثر و تاثیر و مخاطب» را در معادلات ترفیع و ارتقاء خود فراموش کرده، خیلی زود عقیم و بیدنباله میشود. و شاید خیلی زود از مرتبه دردآشنایی و تلاش برای سامان دردها به دردآفرینی تبدیل شده و خود بخشی از مسائل شوند.
خلاصه آنکه، دانشگاه هویت بخش، نهادی است پویا، ممتاز، پر از نماد، با هنجارهایی تعریف شده و متعهدانه که تمام عناصرش نقشی زنده و ارگانیک دارند و برای هر مولفه شخصیتیاش قیمت و بهایی است که فقط با پرداخت آن میتوان آن را خرید و مال خود کرد.چانه زنی و تخفیف فقط در صورتی در این بازار ارائه میشود که به آرمانها خدشه و تعدی وارد نشود ولی هرگز چیزی نسیه داده نمیشود.
این فقرات، لوازمی است مقدماتی که میتواند حیات دهد و هویت ببخشد و جامعه را به داشتن دانشگاه متفاخر کند، وگرنه، عدد دانشگاه و مافیهای آن، نشانگر گمراهکنندهای است که بلایا و ابتلائاتش ویرانکننده و زوال بخش یک جامعه و شاید یک تمدن دیرپای باشد. به نظر میرسد انقلاب اسلامی باید به دنبال امضای دانشگاهی خود باشد و برای حفظ آن از گزند و جعل و تقلب و تخلف، اهتمام نماید.
دکتر مصباحالهدی باقری
عضو هیئت علمی دانشگاه