ردپای 60 سال خیانت و جنایت - روایتی مستند از دخالتها و جنایات آمریکا در ایران 1392-1332
پس لرزههای تسخیر سفارت آمریکا
تالیف: کامران غضنفری
ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در ایران ، سیاست خارجی کارتر و اقدامات نامعقول برژینسکی را سبب به وجود آمدن ماجرای گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا می داند. وی میگوید :
«روش سست و بی پایه حکومت کارتر در سیاست خارجی، و اقدامات نامعقول برژینسکی که هنوز قادر به درک واقعیت مسائل ایران نبود، در ماه نوامبر 1979 منجر به گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا شد و یک دوران تحقیر ملّی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز گردید.»
اندرویانگ نماینده پیشین آمریکا در سازمان ملل ، با تظاهر به وقوف کامل بر اوضاع گذشته ی ایران، شاه را به «آیشمن» که متهم به نابودی میلیونها یهودی در رژیم نازی آلمان بود و سرانجام به اسرائیل برده شد و اعدام گردید، تشبیه میکرد وی میگفت : «شاه برای ایران، مانند آیشمن برای اسرائیل است. ایرانیان همان عملی را انجام داده اند که اگر کشوری آیشمن را پناه می داد.»
جسی جکسون، که در آن هنگام به عنوان یکی از رهبران و مبارزان سپاهپوست آمریکا شهرت داشت در اولین کنوانسیون ملی کشیش های سیاهپوست که به نمایندگی از طرف پانزده میلیون سپاهپوست مسیحی از 36 ایالت آمریکا در شهر دیترویت تشکیل شده بود، اعلام داشت که : «شاه همانند هیتلر عصر حاضر است و باید به عنوان یک جنایتکار جنگی در دادگاه بین المللی محاکمه شود.»
جورج هانسون نماینده کنگره آمریکا ، که توانسته بود از جمهوری اسلامی اجازه بگیرد تا با گروگانها در تهران ملاقات کند، پس از بازگشت به ایالات متحده از پناه دادن شاه در آمریکا به شدت انتقاد کرد و با خشم گفت : «به سود جویی عدهای که با وارد کردن شاه به آمریکا، احتمال یک جنگ را به وجود آوردهاند، باید پایان داد.» وی سپس به صراحت گفت : به جای گروگانهای بیگناه، باید آقای کیسینجر و آقای راکفلر را به عنوان گروگان به ایران سپرد.»
سناتور ادوارد کندی نیز در یک سخنرانی انتخاباتی، شاه را «جنایتکار خونخوار» می خواند که «در تمام تاریخ ایران نظیر او وجود نداشته است.»
پس از تصرف سفارت، دانشجویان با به دست آوردن اسناد بسیاری، اعلام کردند که سفارت آمریکا نه یک مرکز دیپلماتیک، بلکه یک مرکز جاسوسی و توطئه بوده است. جیمزبیل، این مسأله را چنین بیان میکند:
«تسخیر سفارت جنبه ی تندروی انقلاب را تقویت کرد، زیرا رادیکال شدن سیاست در ایران را ادامه داد. روند مستمر رادیکالیزه شدن از دو جهت خارجی و داخلی تغذیه می شد. مبارزین دانشجو از نظر خود، کاملاً مطمئن بودند که سفارت، مرکز جاسوسی آمریکا و به قول خودشان «لانه جاسوسی» بود. آنها ضمن گرفتن سفارت، به هزاران صفحه مکاتبات و اسناد دیپلماتیک دست یافتند. دانشجویان بلافاصله شروع به چسباندن قطعات پاره شده ی اسناد که در دستگاه کاغذ خرد کن ریخته شده بود، کردند و یک تحقیق دقیق از آنچه را که کشف کرده بودند، آغاز نمودند… این نوع اطلاعات دقیقاً همان چیزی بود که تندروها برای اثبات دخالت مستمر آمریکا در امور داخلی ایران، به آن نیاز داشتند.
آنها در اول دسامبر اعلام کردند که برخی از گروگانها از عوامل سیا هستند و اسنادی را که در آنها به «توماس آهرن»، «ویلیام دافرتی» و «ملکوم کالپ» اشاره شده بود، مورد استناد قرار می دادند.»
یکی از اعضای سفارت به نام «جوهال» بعدها در مصاحبه با نویسنده کتاب «444 روز» اعتراف میکند که بخشی از سفارت آمریکا در اختیار سازمان سیا قرار داشته است. وی میگوید :
«[پس از حمله دانشجویان به سفارت] من قسمت اعظم وقت باقی مانده را صرف خرد کردن اسناد محرمانه ای کردم که در بخش «تأمین خدمات گزارشگری از پایگاهها» وجود داشت. و چون در حال حاضر هم مسأله چندان سرّی نیست. باید اضافه کنم که این بخش در حقیقت متعلق به سازمان سیا بود.
پس از آنکه عملیاتم در آن بخش خاتمه یافت و تمام مدارک محرمانهای که می بایست از بین برود را رشته کردم، در حالی که تپانچه ای با خود داشتم، قدم به دفتر کار لینگن [کاردار سفارت] گذاردم تا ببینم سرنوشت اسناد محرمانه ی موجود در اتاق کاردار سفارت به کجا کشیده است. ولی در آنجا به چند تن از منشیها و کارمندان دفتر برخوردم که روی مبل نشسته بودند و درست مثل آدمهایی که تسلیم حوادث زندگی هستند و متعقدند اگر بخواهد حادثه ای پیش بیاید از دست ما کاری برنخواهد آمد، آنها نیز تمام مدت دست روی دست گذارده و کوچک ترین اقدامی برای انهدام اسناد محرمانه موجود در دفتر کاردار، انجام نداده بودند.
البته امروز همه می دانند که نتیجه ی این اهمال کاری سبب شد تا ایرانیها بتوانند پس از تصرف سفارتخانه، به تمام اسناد محرمانه موجود در گاوصندوق اتاق کاردار، دست پیدا کنند.»
سرهنگ توماس شفر نیز که از گروگانهای سفارت بود، در مصاحبه با «تیم ولز» اذعان میکند که با برخی از «رابط های ایرانی» در تماس بوده است. وی در این مورد میگوید :
«چون مطمئن بودم که [در حین بازجویی ] به هر حال با سوالاتی در مورد بعضی مطالب محرمانه مواجه خواهم شد، تصمیم گرفتم موقع طرح چنین سؤالاتی خود را کاملاً به نفهمی بزنم و طوری وانمود کنم که اصلاً چیزی درباره موضوع مورد سؤال نمی دانم. زیرا هیچ قصد نداشتم راجع به امور محرمانه، اطلاعاتی به ایرانیها بدهم و یا در جریان بازجویی ، اسامی رابط های ایرانی خود را برملا کنم.»
اعترافات فوق به خوبی بیانگر انجام اقدامات پنهان ومحرمانه ی اطلاعاتی در سفارت آمریکا در تهران بوده است.
معصومه ابتکار در مورد ارتباط مأمورین آمریکایی با برخی از گروهکهای ضد انقلاب ،در کتاب خود می نویسد:
«تکان دهنده ترین اسناد درباره ی گروهی سیاسی[وتروریستی] به نام فرقان بود…مردم عقیده داشتند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند.اسنادی که در سفارت به دست آمد،صحت گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد که آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.»
منابع در دفتر روزنامه موجود است