kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۸۸۰
تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۲:۱۲

چیستی ترازوی قیامت(خوان حکمت)


آنچه كه باعث فريب تبهكاران است، همين است كه ساليان متمادي ذات أقدس إله اينها را امتحان كرده، به اينها نعمت داده، به پدران اينها نعمت داده ؛ اينها خيال مي‌كردند روزگار هميشه همين طور است: بَلْ مَتَّعنَا هؤلآءِ وَ آباءَ هُمْ حَتّي طالَ عَلَيهِمُ العُمُر(1). به جاي اينكه نعمت را از خدا بدانند، مَا بِكُمْ مِنْ نِعمَهٍ فَمِنَ الله(2)، و شاكر باشند ؛ فكر كردند كه استحقاق ذاتی‌شان است و اين نعمت را بايد داشته باشند.
بعد فرمود: اينها اگر يك قدري تاريخ را، حكمت تاريخ را، سنّت الهي را بررسي كنند‌؛ مي‌بينند ما زمين را گاهي خراب مي‌كنيم. تخريب زمين گاهي با سيل و زلزله و امثال ذلك است، كه اين روشن است، اين امر حسّي است. گاهي طبق اين دو تا روايتي كه يكي از وجود مبارك امام سجاد، يكي از وجود مبارك امام صادق (سلام‌الله عليهما) آمده؛ آن است كه خراب يك مملكت به از دست رفتن علمايشان است. يك كشور وقتي ويران مي‌شود كه عالمان دين را از دست بدهد، آنها باعث آباد شدن يك مملكتند. اگر علم و عالم رخت بر بست، فرمود: ثُلمَهٌ لا يَسُدُّهَا شِيء(3) شکافی غیر قابل جبران ایجاد خواهد شد. حضرت فرمود: نقص زمين به موت عالمان دين است؛ يعني اين كشور ناقص است، اين شهر يا اين روستا ناقص است.اهل سنّت هم اين را نقل كرده‌اند.
اين با آن بيان نوراني ديگر امام صادق (ع) هماهنگ است كه فرمود: ثَلاثْ لا يَستَغنِي اَهلُ كُلِّ بَلْدَهٍ عَنهَا فَاِنْ عَدِمُوا كانُوا هِمَجاً فَقِيهٌ عالِمٌ وَرِع، طَبيبٌ بَصيرٌ ثِقَه، اَميرٌ خَيِّرٌ مُتاع (4). بنابراين جامعه را علم الهي اداره مي‌كند، برابر كتاب و سنّت اداره مي‌شود. لذا فرمود: نَنْقُصُهَا مِنْ اَطرافِهَا اَفَهُمُ الغالِبُون (5). وقتي اين سونامي آمد، كم كم از گوشه كنارهاي شهر به خود شهر هم مي‌رسد. اين است كه فرمودند: اگر خواستيد در شهر يا در يك روستایي زندگي كنيد، اوّل تحقيق كنيد، ببينيد يك عالم ديني آنجا هست يا نه! اين نقصان زمين به وسيله موت عالمان دين است.
منشأ ناشنوایي و نابينایي در قيامت
بعد زمينه معاد را ذكر مي‌كند؛ مي‌فرمايد: قُل‎‎‎ْ اِنَّمَا اُنذِرُكُمْ بِالوَحي(6). اين حرف‌هایي كه من مي‌زنم وحي الهي است، كلام كسي است كه شما و عالم را آفريده. ولي آن كسي كه ناشنواست، اين حرف‌‌ها در او اثر نمي‌گذارد. ما اين معنا را بايد باور كنيم كه غير از اين چشم و گوش ظاهري، يك چشم و گوش باطني هم هست كه چيزهایي را درك مي‌كند. فرمود: اينها كَرند، اينها كورند و در قيامت هم كَر و كور محشور مي‌شوند. آن صداي دلپذير وجود مبارك داود كه خواننده بهشت است و قرآن را داود مي‌خواند؛ در بيانات نوراني حضرت امير هست كه او قارئِ اَهلِ الجَنَّه(7) است. اين صداي نوراني به گوش اين تبهكار‌ها نمي‌رسد، چه اينكه بوي بهشت كه به فاصله چندين فرسخي مي‌رود، به شامّه اينها نمي‌رسد، چه اينكه بهشت و اهل بهشت را هم نمي‌بينند ؛ فقط جهنّم را مي‌بينند، زفير و شَهيق(ناله وفریاد) آتش را مي‌شنوند و آن عربده: كُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّهٌ لَعَنَتْ اُختَهَا (8)؛ آنها را مي‌شنوند.
اينها مي‌گويند: رَبِّ لِمَ حَشَرتَنِي اَعمَي وَ قَدْ كُنتُ بَصيراً (9)، چرا مرا كور محشور كردي ؟ خداي سبحان مي‌فرمايد: ما تو را كور نكرديم، هر جور بودي آمدي. در دنيا چشمي داشتي كه فقط بدي‌‌ها را مي‌ديد، خوبي‌‌ها را نمي‌ديد ؛ مسجد و حسينيّه را نمي‌ديد، مراكز فساد را مي‌ديد ؛ الآن هم همان جور محشور شدي، بهشت و اهل بهشت را نمي‌بيني، فقط جهنّم را مي‌بيني ! اينطور نيست اينها كه مي‌گويند: رَبِّ لِمَ حَشَرتَنِي اَعمَي وَ قَدْ كُنتُ بَصيراً، يعني واقعاً كورند، هيچ جا را نمي‌بينند ! براي اينكه خدا به آنها مي‌فرمايد: اَفَسِحرٌ هذَا اَمْ لا تُبصِرُون (10)، جهنّم را نشان مي‌دهد. اينها هم مي‌گويند: رَبَّنَا اَبصَرنَا وَ سَمِعنَا (11). پس كور نيستند، كر نيستند ؛ امّا صداي داود را نمي‌شنوند، بهشت را نمي‌بينند ؛ همانطور كه در دنيا حاضر نبودند قرآن را بشنوند و آثار دين را ببينند.
عادلانه بودن روز قيامت بر محور حق
فرمود: در روز قيامت جز عدل چيز ديگر نيست. ترازو ترازوي عدل است، يك ؛ وزن عدل است ،‌ دو ؛ وازِن عدل است، سه ؛ افراد را با عقائد و اعمالشان مي‌سنجند، چهار. لذا به عنوان نفي جنس درباره قيامت فرمود: لا ظُلمَ اليُومَ (12)، يعني اَليُوم لا ظُلمَ ؛ قيامت اصلاً ظلمي نيست! آني كه كار دست اوست، خداست كه لا يَظلِمُ رَبُّكَ اَحَداً (13)؛ ديگري هم كه كار دستش نيست!
وقتي از ترازو سخن به ميان مي‌آيد، آن 3 مطلب را ترازو بايد داشته باشد؛ يكي خود (ميزان) است، يعني ابزار سنجش است كه از آن به ترازو ياد مي‌كنيم. اين ميزاني كه دو كفّه دارد، در يك كفّه (وزن) را مي‌گذارند، در كفّه ديگر (موزون) را مي‌گذارند. اگر خواستند نان را و گوشت را بسنجند؛ در يك كفّه سنگ را مي‌گذارند كه سنگ وزن است، در كفّه ديگر نان و گوشت را مي‌گذارند كه موزون است؛ اين 3 عنصر توزين است. در توزين 3 عنصر لازم است؛ (اَلميزان)، (اَلوَزن)، (اَلمُوزُون). ميزان يعني ترازو، وزن آن واحد سنجش، موزون آن كالا. فرمود: در صحنه قيامت ما ميزان عدل را نصب مي‌كنيم.
عقائد و اخلاق و اعمال را با چه مي‌سنجيم ؛ آن را درآیه 8 سوره مباركه اعراف فرمود: وَ الوَزْنُ يُومَئِذٍ الحَقُّ، يعني ما وقتي ترازو را نهاديم ؛ واحد سنجش ما حق است.حَقٌّ، با الف ولام نه بي الف ـ لام! حق را ما در يك كفّه مي‌گذاريم! اينكه در تلقين مي‌گويند: المُوتَ حَقٌّ  وَ الصِّراطَ حَقٌّ ؛ يعني موت و صراط هست، از هستي اينها خبر مي‌دهند. امّا اينجا خبرجمله، اَلحَقّ است، نه حَقٌّ(بدون الف ولام) ! يعني در كفّه وزن، حق را مي‌گذاريم، حقيقت را مي‌گذاريم. حالا آن كفّه چيست، حق چيست، حق را در يك طرف مي‌گذاريم چيست ؛ آدم بايد برود و ببيند. فرمود: وَ الوَزْنُ يُومَئِذٍ الحَقُّ. اين حق، يك وزن است، اين را در يك كفّه گذاشتيم ؛ نماز و عقيده و اعمال ديگر و رفتار و گفتار را در كفّه ديگر مي‌گذاريم. پس اعمال مي‌شود موزون، حق مي‌شود وزن، ميزان هم كه ميزان قِسط است طبق اين آيه كه فرمود: وَ نَضَعُ المَوازينَ القِسط (14). اين ترازو، ترازوي عدل است؛ از چُدن و امثال ذلك نيست، عدل مجسّم است. وازِن (وزن‌کننده) هم خداي سبحان است.
نحوه حسابرسي در روز قيامت و شاهدان آن روز
… وَ كَفَي بِنَا حاسِبين(15). ما به انسان مي‌گوئيم: تو قاضي خود باش.
   تو نيك و بد خود هم از خود بپرس               چرا بايدت ديگري مُحتَسِب
اِقرَأ كِتابَكَ كَفي بِنَفسِكَ اليُومَ عَلِيكَ حَسيباًً(16)؛ تو در محضر ما نمي‌تواني خلاف بكني! گرچه كَفَي بِنَا حاسِبين، امّا اِقرَأ كِتابَكَ، خودت حسابرس خودت باش! آن روز كه انسان نمي‌تواند جز حق چيزي بگويد. براي اينكه همه اعضاء و جوارح او ايستاده‌اند شهادت بدهند! انسان چه مي‌تواند كتمان کند: ولا يَكتُمُونَ اللهَ حَديثاً (17).
بيانات حضرت آيت‌الله جوادي آملي (دام ظلّه) در جلسه درس تفسير سوره انبياء در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم ـ 12 / 8 / 1389

(1) انبياء / 44
(2) نحل / 53
(3) الكافي / 1 / 38
(4) بحارالأنوار / 75 / 235
(5) انبياء / 44
(6) انبياء / 45
(7) نهج‌البلاغه / خ 160
(8) اعراف / 38