kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۸۱۰۹
تاریخ انتشار : ۲۲ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۹:۵۳

رابطه خودسازی و جامعه(پرسش و پاسخ)



پرسش:
در بحث خودسازی آیا انسان ضروت دارد از جامعه و مردم منفک شود تا بتواند فرآیند خودسازی و تهذیب نفس خود را محقق سازد، یا اینکه باید این مهم را در پرتو جامعه‌سازی و تکامل جامعه به بروز و ظهور برساند؟
پاسخ:
مفهوم زندگی اجتماعی
تعریف شرح‌الاسمی اجتماع یا جامعه عبارت است از: «مجموعه‌ای از افراد انسان که با یکدیگر یک زندگی مشترک دارند» یعنی مجموعه نیازهای خود را تجمیع کرده و راهکارهایی را که این نیازها را رفع می‌کند، با یکدیگر تقسیم کار می‌کنند. نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان، تعلیم و تعلم، دفاع در برابر هجوم دشمنان یا انسان‌های دیگر و... که تامین همه آنها در پرتو زندگی اجتماعی و تقسیم کار صورت می‌گیرد و اگر هرکسی به تنهایی بخواهد مجموعه نیازهای خود را تحقق بخشد، امکان عملی ندارد. از طرفی هرچقدر جامعه بسیط‌تر باشد تنوع انواع کار در آن کمتر است و هرچقدر جامعه متکامل بشود، تنوع و تقسیم کار هم در آن قهرا بیشتر شده و نیازهای جدیدی هم پیدا می‌شود. بنابراین هیچ‌کس انکار نمی‌کند که انسان به هر حال چه مدنی بالطبع باشد و چه مدنی بالاضطرار، زندگی اجتماعی دارد.
منشأ اجتماعی بودن انسان
آنچه که مسلم است از قدیم‌الایام انسان چه متمدن باشد یا وحشی، زندگی اجتماعی دارد. در اینجا بحثی که فیلسوفان مطرح کرده‌اند این است که آیا انسان اجتماعی بالطبع است یا اجتماعی بالاجبار و بالاضطرار؟ این جمله از ارسطو معروف است که انسان مدنی بالطبع است، یعنی اجتماعی بودن برای انسان یک امر طبیعی است نه یک امر اضطراری. طبع و سرشت انسان، اجتماعی بودن را اقتضا می‌کند. در مقابل این نظر، دیدگاه دیگر است که اجتماعی بودن انسان را بالاضطرار می‌دانند و معتقدند انسان به حسب اصل طبیعی خود، انفرادی است و اضطرار و اجبار او را وادار به زندگی اجتماعی کرده است.
آثار عملی این دو دیدگاه
این دو دیدگاه و منظر متفاوت صرفا یک مسئله نظری نیست، بلکه آثار عملی نیز بر آنها مترتب است. آنهایی که انسان را بالطبع اجتماعی می‌دانند، قهرا تکامل انسان را هم در زندگی اجتماعی می‌دانند، بدین معنا که انسان فقط در زندگی اجتماعی به کمال لایق خودش می‌رسد و تکامل پیدا می‌کند. برعکس هرچه که زندگی جنبه انفرادی پیدا کند، انسان از کمال و سعادت خودش باز می‌ماند. ولی آنهایی که نظرشان این است که انسان اجتماعی بالاضطرار است. قهرا مدعی هستند که زندگی اجتماعی، انسان را ناقص می‌کند و انسان هر اندازه که به طبیعت برگردد و از اجتماع دورتر باشد، کامل‌تر است و به کمال انسانی خودش بهتر و بیشتر می‌رسد. مطابق این نظر انسان کمالی که دارد، از سرشت طبیعی خودش دارد و نقصی که دارد از اجتماع دارد.
«ژان ژاک روسو» در کتاب قرارداد اجتماعی خود، زندگی اجتماعی را اضطراری می‌داند و قهرا اجتماع را سبب کسر شدن و ناقص شدن انسان می‌داند و معتقد است که همه بدی‌ها از اجتماع پیدا می‌شود. به عبارتی هرگونه ظلم، دروغ و فساد و رذیله دیگر، زاییده زندگی اجتماعی است و هرچه که برای انسان فضیلت است، ناشی از سرشت طبیعی و فطری انسان است. پس طبیعت و فطرت انسان که طبیعت و فطرت انفرادی است، انسان را به سوی کمال انسانی سوق می‌دهد و اجتماع انسان را ناقص می‌کند.
بنابراین جمع‌بندی بحث این است: نظری که انسان را بالطبع اجتماعی می‌داند، نتیجتا کمال انسان را در گرایش به اجتماع و جامعه و در عضو شدن در جامعه و یکی شدن با جامعه می‌داند و کمال انسان را در کمال جامعه می‌شناسد و نظری که زندگی اجتماعی را زندگی اضطراری می‌داند و قهرا کمال فرد را فقط و فقط  در طبیعت انفرادی مستقل سراغ دارد نه در جامعه و جامعه را سبب نقص و کسر شدن انسان  می‌داند، در نتیجه برای اینکه به  کمال خودش برسد باید از جامعه جدا شود و به طبیعت فردی مستقل خود برگردد. تاثیر عملی دیگر این بحث  در مسئله خودسازی و تهذیب نفس مطرح می‌شود که در سیر و سلوک افراد جلوه‌گر است. با نظر مدنی بالطبع خودسازی انسان در پرتو جامعه‌سازی و کمال جامعه صورت می‌گیرد و با نظر دوم خودسازی و تهذیب نفس با گریز از جامعه و معتکف شدن تحقق می‌یابد.