پُشت در کیست؟ چرا میترسند؟ (یادداشت روز)
مهمترین خسارتی که مدیریت ائتلافی مدعی اصلاحات و اعتدال به کشور زد، چه بود؟ امروز قاطبه مردم، خسارتهای اقتصادی این طیف را در قالب تورم و رکود گسترده و گرفتاریهای مربوط به اشتغال و ازدواج و مسکن لمس میکنند. خسارتهای امنیتی بزرگی هم به کشور وارد شد که بخش کوچکی از آن برای مردم آشکار شده و اگر نبود قدرت بازدارندگی نظام و بازوان قدرتمند آن، حتما کشور به واسطه رویکرد برخی مدیران منفعل، عرصه دستدرازی نظامی دشمن میشد. همین مدیریت فشل بود که به دشمن جرئت داد سپاه پاسداران را در فهرست تروریسم قرار دهد و سردار سلیمانی (فرمانده پیروز مبارزه با تروریسم در منطقه) را سبعانه ترور کند.
اما بخش سوم خسارتها که از همه مهمتر است، خسارتهای فرهنگی و شخصیتی ماست. دشمن پس از آنکه شکستهای بزرگی را متحمل شد و اوجگیری پیشرفتهای کشورمان را در دهه سوم انقلاب (و آغاز دهه چهارم) دید، به جنگ نرم و جنگ هیبریدی (ترکیب جنگ نرم با تحریم و جنگ نیمهسخت) متوسل شد. هدف، انهدام امید و اراده و اعتماد به نفس ملت ایران و اعتمادش به مسئولان برای حل مشکلات بود. بزرگترین خسارت مدیریت غربگرا و اشرافیتزده، در همین مصاف اتفاق افتاد. مشی آنها چنان ضد کارکردی بود که توانست دستمایه جنگ روانی دشمن قرار بگیرد. ناامید کردن مردم، کشتن انگیزه در جوانان، و تزریق روحیه «ما نمیتوانیم»، همان بود که دشمن میپسندید. همینها، ادبیات ما بیچارهایم را تبدیل به راهبرد انتخاباتی و سپس مذاکره کردند و بنابراین تیم مذاکرهکننده، دستبسته پای میز مذاکره رفت. حالا هم که خروجی این رویکرد به تشدید تحریمها ختم شده، ادبیات «ما گرفتارتر از همیشه هستیم، تحریمها بیشتر از سال 92 است و درآمدی نداریم» را سرلوحه اظهارات خود کردهاند؛ برای توجیه بیکفایتی خود و قمار مذاکرهای دیگر! آیا این سخن دروغ که «حتی یک قطره نفت هم نمیتوانیم بفروشیم»، امید دادن به مردم است یا ناامید کردن آنها. بماند که کاهش امکان فروش نفت نسبت به قبل از برجام، سند دیگری درباره ضرورت مواخذه مدیریت «برجام و دیگر هیچ» است.
موقعیت اجتماعی طیف مذکور، پس از یک دوره صعودعوامفریبانه به جایی رسیده که روزنامه شرق مینویسد «در عالم پزشکی به امید نجات بیمار به او تنفس مصنوعی میدهند. وضعیت اصلاحطلبان، شباهت به بیماری پیدا کرده که برای نجاتش به او تنفس مصنوعی میدهند». سربازی که زیادی ترسیده باشد، پنهان میشود، لوله اسلحه را بالا میگیرد و بیهوا به همه طرف رگبار میبندد. این، حکایت برخی -بیش- فعالان ائتلاف اشرافیت است. روزی نیست که این بیشفعالان سیاسی به سمت چند شخصیت فعال یا نهاد اجتماعی و فرهنگی و سیاسی شلیک نکنند. اما حقیقت این است که از سایه کابوسوار کارنامه خویش گریزانند، بیآنکه نجاتی از این مالیخولیا متصور باشند. «هر عمل از خیر و شر، کز آدمی سر میزند- آن عمل مُزدش به زودی پشت در در میزند». میدانند که با مردم چه کردهاند و مردم درباره آنها چه قضاوتی دارند. از لحاظ نظری، میتوانند تغییر رویه بدهند و دل مردم را با نشان دادن اراده خدمت به دست آورند، اما اشرافیگری و تمایزطلبی و کامجویی از امتیازات و نفوذزدگی، مانع تغییر در آنهاست.
پس کدام راه میماند؟ حمله به مجلس و دستگاه قضایی و شورای نگهبان و هیئتها و سخنوران انقلابی و نامزدهای محتمل انتخابات سال آینده، بلکه حتی نامزد تراشیدن از کسانی که تصمیمی برای این کار ندارند. زمانی، فضاسازی سنگینی علیه آیتالله رئیسی کردند که نگرفت و حالا به آقایان قالیباف و جلیلی و... حمله میکنند. اما در واقع از مردم میترسند و نه از شخصیتهای مذکور. گاهی آژیر میکشند که چرا روابط مجلس و شورای نگهبان - دو بازوی نهاد تقنین و نظارت- خوب شده و به جای تقابل فرسایشی، به همفکری و همافزایی رسیده است! مجلس یازدهم، هنوز آغاز به کار نکرده بود، به منتخبان جدید حمله میکردند که چرا کاری برای مردم نمیکنید؟ مجلس که افتتاح شد، رفتند سراغ داغ کردن نزاع در انتخابات هیئترئیسه. وقتی سنگ روی یخ شدند، گفتند اصلا اینها با هم ساخت و پاخت کردهاند و حال و حوصله رقابت ندارند! پس از آن هم شروع کردند به زدن نمایندگان موثر و سپس بزرگ کردن حاشیهها در مقابل اولویتهای مهم اکثریت نمایندگان و اقدامات مثبت در مسیر اصلاح قوانین و نظارت بر عملکردها. وقتی هم دیدند شماری از نمایندگان و رئیس مجلس، به میان مردم و کارگران و تولیدکنندگان و کارآفرینان و حاشیهنشینها در مناطق مختلف میروند، شروع کردند به جنجال؛ که چه نشسته اید نمایندگان تهران، برای بازدید میدانی تا خوزستان و سیستان و بلوچستان رفتهاند! به روی خود نیاوردند که نمایندگان مجلس، در قبال همه ملت و کشور مسئولند.
وقتی مالیخولیا عود کرده باشد، چنان اختیار را سلب میکند که ناچار، درباره خطر پوپولیسم آژیر بکشند؛ چرا که شماری از نمایندگان، خود را نوکر مردم یافته و به جای مدیریت از راه دور، مشکلات را از زبان خود مردم شنیدهاند! این خود زنی اگر مالیخولیا نیست، پس چیست؟ اگر عقلشان زائل نشده بود، خود پیشقدم این رویکرد درست که بدیهیترین ادب وکالت مردم است، میشدند. یا، حالا که دیگران قضای مسئولیت آنان را به جا میآورند، زبان به تشکر میگشودند. یا، خود را به ندیدن میزدند و سکوت میکردند. اما گویا سندرم مغز و زبان بیقرار موجب میشود انگشتنماترین واکنش را نشان دهند. از این مدعیان دموکراسی میپرسیم؛ مگر رکن مردمسالاری، چیزی غیر از مردم است؟ آیا مردم فقط سر صندوق رای محترمند و بعد از آن، باید با آنها مانند افراد مبتلا به بیماری واگیر رفتار کرد؟ اما اگر مراد از پوپولیسم، وعدههای عوامفریبانه و غیرواقعی است، چه کسی پوپولیستتر از خود شما که هفت، هشت سال، درِ باغ سبز نشان دادید اما درهای گرفتاری و مضیقه را به روی مردم گشودید؟!
آنها سالها فرصت داشتند به میان مردم بروند و حق نوکری را در کسوت مدیر و نماینده مجلس ادا کنند. اما جز در چند ماهه منتهی به انتخابات، این حق را از ولینعمتان دریغ کردند. حالا هم که منتخبان جدید، به بدیهیترین وظیفه نمایندگی عمل میکنند، جماعت بدعمل صدایشان درآمده که؛ این چه طرز ادای مسئولیت است؟ شما را چه به آب آشامیدنی و گاز و برق و جاده و مسکن و اشتغال و کسب و کار مردم؟ میگویند پای درد دل مردم نشستهاید، پس پوپولیست هستید! با زبان بیزبانی میگویند رفتار شما، به هم زدن نرخ و طلبکار کردن مردم است! عصبانی هستند از اینکه توانسته بودند از سیاست و مدیریت «معیار زدایی» کنند؛ اما حالا منتخبانی روی کار آمدهاند که رفتارشان، ترازهای اسلامی و انقلابی را برای سنجش صلاحیت مسئولان احیا کرده است. بزرگترین شکنجه برای اشراف، فروتن شدن در برابر مردم و عَرَق نوکری ریختن برای آنان است.
ملت ما، بارها پیروزی در جنگهای نابرابر را تجربه کرده است. آن موفقیتهای خیرهکننده چگونه به دست آمد؟ فرماندهان رشید ما، پیش از همه به خط میزدند و به جنگ موانع میرفتند، سپس به نیروها میگفتند پشت سر ما بیایید. این رفتار بسیجکننده و خطشکن، همان رمز موفقیت و محبوبیت کمنظیر حاج قاسم سلیمانی است که کمر آمریکا را در منطقه شکست. اما مدیرانی هم هستند که کلی توجیه درباره ضرورت فلان تدبیر میآورند و مخاطب را تشویق به قبول آن میکنند؛ در عین حال، حاضر به نیمساعت حضور نمادین میدانی برای زدودن نگرانیهای محتمل نیستند. جالب اینکه همین طیف، به دیگران میگویند در دفتر کارتان بنشینید و به میان مردم و میدان مشکلات نروید؛ که اگر رفتید، انتخاباتی است! انگار فقط فصل انتخابات باید به میان مردم رفت و وعدههای قلنبه سلنبه داد. از یاد نبردهایم خرداد 98 از یک معاون حقوقی ارشد پرسیدند «اگر اختیارات کافی ندارید، چرا در انتخابات وعدههای بسیاری دادید؟» و او گفت «شما انتخابات بدون وعده در دنیا دارید؟ آن وقت دیگر انتخابات نمیشود. مگر میشود بگویی من در انتخابات شرکت میکنم اما کار خاصی نمیتوانم انجام دهم؟»
میان مردم رفتن، پیشکش! چرا باید آقای وزیر گلایهمند باشد که نمیتواند ده دقیقه با مافوق خود ملاقات کند و مشکلات حوزه مسئولیتش را بازگو کند؟ دفتر سخنگوی دولت ۱۶ خرداد ۱۳۹۸ اعلام کرد وزیر آموزش و پرورش به دلیل شرکت در انتخابات مجلس از سمت خود استعفا داده و رئیسجمهور نیز با این استعفا برای کاندیداتوری موافقت کرده است. اما اکنون آقای بطحایی درباره علت واقعی استعفایش میگوید «من یک یادداشتی را خدمت آقای رئیسجمهور نوشتم. وقتشان اجازه نداد که من خدمتشان برسم و توضیحات را حضورا عرض بکنم. آقای رئیسجمهور این وقت را نداشتند. اعتراف میکنم که به من برخورد. توضیح داده بودم که رتبهبندی معلمان این طور... محرمانه هم یک نامه گذاشتم رویش که در آن، حضور در مجلس را بهانه کردم برای اینکه فضاسازی هم نشود. طی چند ساعت بدون اینکه به من بگویند، گفتند با استعفا موافقت شده. میتوانستم یک سری مصاحبه کنم اما نکردم. به عنوان وزیری که سکان تعلیم و تربیت کشور را به دستش سپردید، آیا این قدر ارزش ندارد که 10 دقیقه به او فرصت بدهید و بیاید و توضیحاتش را به شما بدهد؟!»
قوه قضائیه از زمستان 97، دستخوش تحولات مثبت بسیاری شده است. عزم بهبود روندهای قضایی، کوتاه کردن دست مفسدان دانهدرشت، و ارتباط مستقیم و مداوم با مردم در دوردستترین نقاط و شنیدن مشکلاتشان، در اولویت قرار گرفت. اکنون نیز چند ماه است برخی منتخبان مجلس جدید، به مسابقه خدمت پیوستهاند و میکوشند ضمن سرکشی به مناطق دور و نزدیک، به وظایف نظارتی و صیانتی خود عمل کنند. سایر مدیران هم میتوانند به این پویش و مسابقه مبارک بپیوندند تا امید و اعتماد مردم احیا شود و از این طریق، بسیجگریهای بزرگ ملی برای از هم گسیختن حلقههای تنگنای اقتصادی فراهم شود. مردم، شیرینی این مسابقه را میچشند و از جا بر میخیزند. این همافزایی متقابل مردم و مسئولان میتواند حصار تحریم و خودتحریمی را در هم بشکند.
محمد ایمانی