در خیانت آرتور اپهام پوپ آمریکایی به ميراث فرهنگي ايران
چه کسی دست پوپ را برای دزدی باز گذاشت؟ (پاورقی)
تالیف: اصغر حیدری
«[186] مورخه 22 شهریور ماه 1309
اداره کل اوقاف دایره
سواد مراسله وزارت جلیله معارف و اوقاف دامت شوکته
قم نمره 1669 ضمیمه 13212
جناب مستطاب آقای متولی باشی
سواد تصویب نامه هیئت محترم وزراء عظام در خصوص اشیاء عتیقه انتخابی آستانه مقدسه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ برای اطلاع خاطر جنابعالی و ضبط در دفتر آستانه لفاً ارسال میشود امضا و مهر وزارت جلیله معارف»
« مورخه 15 شهریور ماه 1309
وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه
سواد تصویب نامه هیئت وزراء عظام
وزارت جلیله معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه
هیئت وزراء در جلسه 8 شهریور ماه سنه 1309 بر حسب پیشنهاد جناب مستطاب اجل آقای وزیر معارف تصویب نمودند که اسباب و اشیاء عتیقه انتخابی ذیل متعلق به آستانه مبارکه حضرت معصومه سلام الله علیها: فرش شاه عباسی 4 تخته، پرده صورتی رضای عباسی یک تخته، زری خاقانی یک قواره، کاشی قطعه بزرگ 3 پارچه ، کاشی قطعه کوچک 28 پارچه ، وزارت معارف از بقعه متبرکه برای حمل به اکسپوزیسیون لندن استخراج نماید. پس از رفع حاجت به آستانه متبرکه مسترد دارد. تصویب نامه در کابینه هیئت وزراء ضبط است. سواد تصویب نامه برای اطلاع اداره اوقاف ارسال می شود 15 شهریور سنه 1309 امضا امیر هوشمند سواد مطابق اصل است.»42
همانگونه كه ذكر شد چنين غارت بزرگي توسط پوپ بدون رضايت، همراهي و بهتعبيردقيقتر بدون «شراكت» دانهدرشت هاي حكومت پهلوي و مهم ترازهمه «دو پادشاه ترياكي!»43 امكان وقوع نداشت. آيا حجمي از ثروت نقد رضاخان و محمدرضاشاه در خارج از كشور مربوط به سهم آنها در چنين غارتهايي نبوده است؟! پوپ و همكارانش با امكانات دولت پهلوي در چهارگوشه ايران ميگشتند، ميخوردند و ميبردند! اموال و آثار فرهنگي در نظر محمدرضا پهلوي فاقد ارزش بودند. او همه ايران را متعلق به خود ميدانست و با قاطعيت اعلام ميداشت:
«تمام ايران به من تعلق دارد و همهچيز مملكت در اختيار يك رهبر قدرتمند (شاه=خودش) است.»44
پس آنچه اشخاصي مانند پوپ از ميراث فرهنگي كشور در توبره كرده بودند، نه مال مردم و مملكت(؟!) بلكه مال شاه بوده و البته اجازه اين غارت را نيز همچون پدرش عطا فرموده بود چون خود نيز همانند پدرش سهم قابلي از فروش آنها دريافت ميكرد!
ميزان ارزشي كه محمدرضاشاه براي ميراث فرهنگي كشور قائل بود، از اين حقيقت تاريخي هويدا است: اشرف (خواهر شاه) و فرزندش شهرام، شمس (خواهر شاه)، احمدرضا و محمودرضا
(دو برادر شاه) به جان تپهها و مناطق تاريخي ايران افتادند و حتي شهر سوخته سيستان را با انواع ماشين هاي حفاري از هم دريدند تا به طلا و نقره دستيابند. پرواضح است كه بر سر اين مناطق تاريخي و ميراث فرهنگي چه آمد! محمدرضا به جاي اعتراض به اين اقدامات نزديكانش، وقيحانه چنين گفت:
«اين مملكت بسيار وسيع است و از اينگونه اشياي كهنه و بيارزش در دل خاك آن فراوان است! و موزه ايران باستان آنقدر از اين خرتو پرتها پر شده كه ديگر جا براي اشياي جديد ندارد.»45
محمدرضا پهلوي علاوه بر بازگذاشتن دست دزداني چون دكتر پوپ در غارت ميراث فرهنگي ايران، خود نيز آثار باستاني ايران را چپاول و به خارج از كشور منتقل مينمود. بهعنواننمونه، اندكي قبل از فرار از ايران در سال1357، دستور داد دويست چمدان بسيار بزرگ ـ كه دو مرد در هر كدام جا ميگرفتند ـ تهيه كنند و تحت نظارت او و فرح، آثار قديمي و عتيقههاي بسيار قيمتي را كه از چهار گوشه ايران جمعآوري شده بودند، لابهلاي پوشالهاي مخصوصي در داخل اين چمدانها جا دهند و سپس اين چمدانها را همراه خود با هواپيما به مصر بردند. آثار گرانقيمت ايران در مصر به دستور انورسادات و سپس در مراكش به دستور شاهحسن مورد دستبرد قرار گرفتند و از دويست چمدان، فقط پنجاه چمدان براي زوج «تاجباخته» باقي ماند.46
دكتر غني و پروفسور پوپ
دزديهاي پروفسور پوپ چيزي نبود كه سالها بعد با اسناد امريكاييها عيان گردد. تعدادي از بزرگان حكومت پهلوي كه چشم و گوششان خوب كار ميكرد، در همان زمانيكه پوپ با همدستي اشخاصي چون محمدعلي فروغي و محسن فروغي به چپاول ميراث باستاني ايران و فروش آنها به موزههاي امريكايي ميپرداخت، متوجه مرام و هدف او بودند. يكي از اين اشخاص، مرحوم دكتر قاسم غني پزشك، دانشمند و اديب ايراني (متولد 1316.ق در سبزوار و درگذشته در كاليفرنيا1370.ق /1331.ش) و تحصیل کرده دانشكده طب بیروت است که در دورههاي 10، 11، 12 و 13 نمايندگی مجلس شوراي ملی و در دو دولت سهيلي و ساعد وزارت بهداري و فرهنگ را برعهده داشت. او زماني كه سفير ايران در مصر بود، در يادداشت هاي خود به تاريخ سيزدهم اسفند 1326 مينويسد:
«پروفسور پوپ از هندوستان آمده تلفن كرد. خواهش كردم ناهار بيايد اينجا. ميخواهد گوشي از اعليحضرت بِبُرد كه قول گرفته كمك فرمايند به موسسة او. اين مرد جز پول هيچچيز سرش نميشود و حقيقتا براي بهدستآوردن آن از هيچچيز فروگذار نميكند. اين مرد تقريبا هفده سال پيش به مشهد آمد و مهمان آقاي محمود جم بود و عكس از مناظر تاريخي ايران برميداشت. به شيراز، اصفهان و ساير نقاط رفته و يكسري عكس ها تهيه كرد. بعد در اكسپوزيسيون لندن كه در سال1938 بود، كار كرد و شهرتي يافت و شش مجلد كتاب مركب از شرح ابنيه تاريخي تحت عنوان Survey of Persian Art نگاشت. بعد هم در نيويورك محلي بهنام Iranian Institute داير كرد و متخصص صنايع ايراني بهشمار ميرفت. مقداري كتب، كاسه، كوزه، قالي، منسوج و نقاشي ايراني جمع داشت. ميخريد و ميفروخت. درس ايراني و عربي داير كرد و به ثمن بخس بعضي ايرانيان و يا يهوديهاي مستشرق راندهشده از اروپا را جمعوجور كرد. بعد اسم موسسه خود را ”موسسه آسيا" گذاشت. با هند و ممالك عرب هم سروكار يافت. در جامعه متخصصين امريكايي يكنوع شارلاتان و متظاهر و پيرو دنيا و اهل تجارت معرفي شد. مردي فعال و نطاقي فصيح است. خوب هم چيز مينويسد. زني به نام دكتر اكرمان دارد كه معروف است. آنهم پيرزن شيادي است. در اين بين كه با روس ها روي هم ريخت، عامل آنها شد. مقالاتي برله آنها نوشت. احتلال [اشغال] ايران [در جنگ جهاني دوم] را به نفع روس ها تعليل (علتيابي) كرد. درعينحال با ايرانيان هم محشور بود. وقتي مقالات خود را بهعنوان تكذيب تعليلات جديد كرد. در امريكا هرچندروز يكدفعه به واشنگتن ميآمد، در سفارت روس منزل ميكرد. مرد مرموزي شده بود. آقاي حسين علا كه وارد شد، از او استقبال كرد، پذيرايي كرد. هرسال جشن ميگيرد و بليط آن را بر ايرانيان تحميل ميكند. جماعتي موافق و مخالف پيدا كرد. لوي هندرسون رئيس شعبه شرق وسطي، جداً به تكذيب او پرداخت و از او بدگويي ميكرد. اللهيار صالح47 از رفقاي او شده بود و ماهي سيصددلار قرار داد دولت ايران به او بدهد. بههرحال براي آكادمي روسيه به مسكو چندبار رفت. اخيراً به هند رفته و با نهرو و سران هند ملاقات كرده. در تهران اعليحضرت را زيارت كرده، در نيويورك در اطراف والاحضرت شهدخت اشرف بوده. در خيال است پولي از شاه بگيرد. ديروز ميگفت به آقاي جم خواهد نوشت. (در صحبت با من) پرت و پلاهايي گفت و ناهاري خورد و
رفت.»48
منابع در دفتر روزنامه موجود است