نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۵۴
نقش روزنامههای زنجیرهای در تهاجم فرهنگی دهه 70
در دورة وزارت خاتمی بر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وضعیتی به وجود آمده بود که وقتی در سال 1370 «محمدتقی بانکی» اوّلین شمارة «نگاه نو» را منتشر ساخت، در سرمقالة آن نوشت: «امروز نوشتههاي روزنامهنگاران مانند آبي است كه سالها پشت سدي بلند جمع شده و ناگهان چون سيل بر بستر رودخانهاي خشك رها شده است. در آستانة ميدان فراخ آزادي هستيم!»
کار به جایی رسیده بود که نشریة ضدانقلاب «جنگ» چاپ لسآنجلس از این میدان فراخ، دهان تعجب گشوده: «در ایران مجلاتی منتشر میشوند بسیار پرمحتوا که دست به مبارزه و مقاومت فرهنگی زدهاند. حرفهایی مینویسند که ما در این سوی اقیانوس جرأتش را نداریم.»1
«در حوزة مطبوعات داخلی با مدیریت محسن امینزاده در حالی که تا سال 1366 تعداد نشریات رسمی و دارای مجوز کشور از 50 الی 60 عنوان تجاوز نمیکرد، فقط از ابتدای سال 1368 تا تیرماه 1371 (استعفای خاتمی)، تعداد 345 عنوان نشریه (بیش از 6برابر!) مجوز انتشار یافتند!!»2
«اما سال 1370 سال زايش 7 نشريه با گرايش روشنفكري بود؛ در اين سال علاوهبر دو ماهنامة كيان و زنان، دو روزنامة سلام (به سردبيري عباس عبدي) و جهان اسلام (به مسئوليت حجتالاسلام سيدهادي خامنهاي) از خرداد شروع به انتشار كردند. اين دو روزنامه در ظاهر به دو عضو بلندپاية مجمع روحانيون مبارز تعلق داشتند، ولي مطالبي كه در آنها درج ميشد، تناسبي با اهداف اعلام شدة مجمع نداشت.
تيرماه سال 1370 دو ماهنامة روشنفكري ديگر نيز منتشر گرديد: «جامعة سالم» كه بعضي آن را ترجمة فارسي «اورشليم» ميدانستند، به مسئوليت دكتر سياوش گوران و «صفحه اوّل» به مسئوليت محمود عسكريه در دو حوزة نسبتاً مجزا ولي با كاركردي مشترك، جامعه سالم توسط روشنفكراني اداره ميشد كه وجه مشخصة آنها مخالفت با حكومت ديني بود. اين ماهنامه بعدها آشكارا از رژيم صهيونيستي دفاع كرده و مواضع نظام اسلامي را زير سؤال برد! «صفحه اوّل» ترجمه مقالات خارجي دربارة ايران بود؛ اين مجله بدون هيچ توضيحي مقالات منتشر شده در نشريات اروپايي و آمريكايي را كه طبعاً با جمهوري اسلامي مخالف بودند، منتشر ميكرد.
«نگاه نو» ماهنامة ديگري بود كه در سال 1370 به مجمع مطبوعات پيوست. نگاه نو را دكتر محمدتقي بانكي (وزير نيرو در دولت مهندس موسوي) و خشايار ديهيمي (يكي از عناصر مطبوعاتي كه پيش از اين در دنياي سخن و آدينه قلم ميزد) از مهرماه همان سال منتشر ميكردند.»3
محقق رسانهای، آقای یاسر جبرائیلی در کتاب خود مینویسد: «یک برآورد ساده میگوید: در این سالها بیش از 20 کانون سلطنتطلب در ایران فعالیت علنی داشته و زیرپوشش عناوینی نظیر «انجمن کرمانیهای مقیم تهران»، «انجمن تویسرکانیهای مقیم تهران»، «انجمن ادبی گلستان سعدی»، «انجمن ادبی خیام» و... هر هفته دور هم جمع شده و به تحلیل اوضاع ایران میپرداختند. این گروه حتی نشریهای با مجوز ارشاد به نام «فرهنگنامه» منتشر میکردند.»4
وی سپس مینویسد: «براساس نتایج یک تحقیق، در دورة وزارت خاتمی بر ارشاد، یک تلاش مشترک داخلی و خارجی برای محو جریان مذهبی در ایران مشاهده میشد. سازمانها و نهادهای وابسته و یا مرتبط با نهادهای حاکمیتی ایران (مانند کیان) و آمریکا (مانند بنیاد آمریکایی سیرا به سرکردگی هوشنگ امیر احمدی) فعالیت چشمگیری را برای تاثیرگذاری بر فرهنگ و سیاست در ایران انجام میدادند. در همین دوره، رفت و آمد عناصر ایرانی مرتبط با حاکمیت آمریکا نظیر «احسان نراقی» و «هوشنگ امیراحمدی» به تهران و حضور در نهادهای دولتی به راحتی صورت میگرفت؛ گو اینکه رفت و آمد عناصر ایرانی به غرب، از این هم راحتتر بود.»5
هم او درخصوص وضعیت کتاب و سینما در دورة خاتمی، نمونه و مصادیقی ارائه مینماید و مینویسد: «اوضاع دیگر حوزههای تحت نظر وزارت ارشاد، یعنی سینما و کتاب نیز بهتر از این نبود. خاتمی نیز در مقام وزارت، علاوهبر آنکه یک پای ثابت فعالیتهای فکری- تشکیلاتی جریان متبوع خویش بود، مأموریت دفاع از سیاستها و اقدامات نیروهای تحت مدیریتش در ارشاد در مقابل انتقادات بیرونی را نیز به عهده داشت. با اوج گرفتن جریان لیبرالیسم فرهنگی، یکی از نویسندگان متعهد همان دوران، در مقالهای که در روزنامة کیهان منتشر ساخت، ضمن انتقاد از خاتمی، به شکل دردمندانهای اوضاع نشر دورة وی را اینگونه توصیف کرد: «دربازار نشر کتاب،[حضور] جریانهای فرهنگی غربزده و لائیک به آسانی قابل درک است. با مروری گذرا به برخی کتابفروشیهای مقابل دانشگاه تهران با انبوه کتبی رو به رو خواهیم شد که ابتذال فکری، تطهیر غرب، ترویج لاابالیگری جنسی و تحریف تاریخ در لابهلای مطالب آنها مشهود است.»
در جشنواره فیلم فجر سال 1369، فیلمهایی با مضامین و صحنههای مبتذل اکران شد و حتی به یک هنرپیشة زن ترک که در کشور لائیک خود به فساد و فحشا معروف بود، جایزة سیمرغ بلورین اعطا شد تا سرانجام داد اعتراض روحانیت نیز درآید. آیتالله «احمد جنتی» در یکی از خطبههای نماز جمعة اسفندماه 1369 شهر مقدس قم باب انتقاد از خاتمی را گشود و گفت: «حرکت خزندهای به نام هنر در بعضی جشنوارههای مبتذل و مجلات توسط افرادی طاغوتی که منزوی شده بودند، به راه افتاده است و کسانی که در رژیم گذشته فعال بودند، امروز دارند در صحنه حاضر میشوند. این حرکت با به تمسخر گرفتن و تحقیر خانوادة شهدا، حزبالله، بسیج، پاسدار و ارزشهای انقلابی قصد دارد به انقلاب ضربه بزند و هنرمندان متعهد باید با آن مقابله کنند.»6
محمد خاتمی که در برابر این هجمهها، هیچگونه اعتراضی نمیکند و نقش نظارهگر و حمایتکننده را ا یفا مینماید و در برابر انتقادها به این هجمة فرهنگی، میایستد و هشدارهای رهبری در مورد تهاجم فرهنگی را ناشنیده میگیرد، اما در برابر یک حرکت ارزشی برمیآشوبد و موضع میگیرد. شهید سیدمرتضی آوینی، عکسی را بر روی جلد مجلة سوره منتشر میکند از یک جوان بوسنیایی که به تقلید از بسیجیان ایران، پیشانیبند «اللهاکبر» بر پیشانی بسته است. این عکس گویای محبوبیت بسیج و انقلاب اسلامی در دنیا بود اما خاتمی به بهانة آنکه این عکس مغایر شئونات اسلامی است، سیدمرتضی آوینی را توبیخ کرد! شهید آوینی در مورد این عکس میگفت: «این جهاد اللهاکبر، تهاجم فرهنگی ما به غرب است.»7 و همین بود که خاتمی را برآشفته کرد. چرا که پاسخی بود محکم در برابر هجمة فرهنگی غرب که اینها راه بازکن آن بودند!
پانوشتها:
1- سودای سکولاریسم، صص 123 و 124.
2- حزب مشارکت ایران، ص 28.
3- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نگاهی به نقش 4- محوری حلقه سلام و کیان در فتنهها، 1/6/1389.
5- همان، ص 125.
6- همان.
7- همان، صص126 و 127.
8- سودای سکولاریسم، صص 128 و129.