تأملی بر اهمیت اقتباس در سینما
یک راه حل برای معضل فیلمنامه
سعید محمدی
سینمای ایرانی همواره از نبود فیلمنامه خوب رنج میبرد و شاهدیم که فیلم های ساخته شده از این حیث اشکالات اساسی دارند. اگر به فیلمهای اکران ماه رمضان به عنوان مشتی از خروار دقت کنیم، این اشکالات را به وضوح می بینیم. اما این مسئله دغدغه امروز ما نیست، چرا که از دیرباز سینمای ما از این ناحیه ضربه خورده است. کافی است حساب کنیم که از چند ده فیلم ساخته شده در هر سال، چند فیلم با فیلمنامه خوب داشته ایم. حساب و کتاب در این زمینه عددی مایوس کننده را به ما نشان خواهد داد. فیلمنامهای را فیلمنامۀ خوب میگوییم که موضوع، داستان یا حس را در وهله اول خوب در خود حل کرده باشد و در قدم بعد بتواند عیناً همان را به مخاطب منتقل کند. برای مثال همین الان در سینما فیلمی اکران میشود که اگر فیلم را دیده باشید و بعد خلاصه داستان را بخوانید شک خواهید کرد که این همان فیلم است! این بدین معناست که فیلمنامه نتوانسته چیزی را که در دلش دارد به بیننده منتقل کند و آن حس یا داستان به صورت دگرگون شده به مخاطب میرسد.
گاهی با این مسئله مواجه میشویم که یک فیلمنامه فاقد داستان پردازی و شخصیت پردازی و دیگر عناصر اصلی یک فیلمنامه است و به واقع ایدهای است که به آن شاخ و برگ داده شده و به قولی کش آمده است. در فیلمنامههایی که «ادعای» قصهگویی دارند، به هیچ وجه خط داستانی مشخصی وجود ندارد و اصلاً شخصیت پردازی صورت نمیگیرد و بازیگران در حد یک تیپ باقی میمانند و گاهی اصلاً به تیپ هم نمیرسند. شاید عده ای برای مسائلی که ذکر شد شاهد مثال بخواهند. باید به این عزیزان بگوییم که کافی است این روزها سری به سینما بزنید که تمام این مسائل را به روشنی ببینید. اما برای خالی نبودن عریضه فیلم «تجریش ناتمام» مثال بسیار خوبی است. در این أثر ما شاهد یک ایدۀ کش آمده بدون هیچگونه شخصیت پردازی و داستان و یا هرچیز دیگری هستیم. این فیلم، سوای فیلمنامه از نداشتن کارگردانیِ درست رنج میبرد که آن هم باز ریشه در فیلمنامه دارد. البته نمیتوان گفت که اصلاً این به اصطلاح فیلم چیزی به نام فیلمنامه هم داشته یا خیر. این مسئلهای قابل تعمیم به اکثر تولیدات چند سالۀ اخیر سینمای ایران است.
راهکار چیست؟ چگونه میتوان از این وضعیت اسفباری که سینمای ما دچار آن شده، خلاصی یافت؟ در پاسخ باید گفت که فیلمنامه نویسان میتوانند از اقتباس بهره بگیرند. این مسئله بسیار جای سوال دارد که چرا سینمای ایران از اقتباس خالی است و فیلمسازان و فیلمنامه نویسان گویی به یک اثر اقتباسی به عنوان یک اثر درجه دوم مینگرند. حال آنکه یک اثر اقتباسی خوب چیزی از یک اثر اصیل کم ندارد. چه بسا در سینما، اقتباس برای مخاطب بسیار دلنشینتر باشد. چرا که او دوست دارد شخصیتهایی که در حین خواندن یک اثر ادبی در ذهن تخیل کرده، بر پرده سینما از نزدیک ببیند. و یا کسی که اثری را نخوانده با دیدن فیلم از داستانی جذاب در یک اثر ادبی لذت ببرد. مخاطب سینما به طور کلی با دو هنر روبهروست؛ ادبیات وسینما. ادبیاتی که در فیلمنامهنویسی ظهور میکند و سینما که آن را بر پرده نقش میبندد. حال اگر فیلمنامه از اثری ادبی نیز بهره بگیرد، این غنای هنری مضاعف خواهد شد.
در اهمیت این شیوۀ فیلمنامه نویسی همین بس که تعداد فیلمنامههای اقتباسی که بر پرده سینما نمایش داده میشوند را از نظر بگذرانیم. این عدد چنان قابل توجه است که حیرت همه را برخواهد انگیخت. اقتباس تنها به معنای، بهره گرفتن از یک رمان یا نمایشنامه نیست. بلکه از متون مذهبی مثل کتب مقدس یا روایات نیز میتوان اقتباس کرد. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت روایت های شفاهی یک قوم یا منطقه خاص هم میتوانند منبع اقتباس باشند.
اگر نگاهی به سیره فیلمسازان بزرگ دنیا بیندازیم می بینیم که اقتباس از چه اهمیتی برخوردار است. این اهمیت تا بدانجاست که کارگردان بزرگی چون استنلی کوبریک تعداد بالایی از آثارش اقتباس است. یا آلفرد هیچکاک کارگردان بزرگ سینما هم ید طولایی در اقتباس دارد. اما باز این سوال پیش می آید که چرا کارگردانان و فیلمنامه نویسان ما به اقتباس روی خوشی نشان نمیدهند؟ از طرفی آکادمی اسکار هر سال جایزهای را به بهترین فیلمنامه اقتباسی اهدا میکند. تنها همین یک نکته کافی است که بفهمیم اقتباس چقدر برای سینمای جهان مهم است. و ما سالهاست که هیچ توجه جدی بدان نمیکنیم. این بی توجهی تا بدانجاست که حتی بزرگترین جشنواره سینمایی کشورمان، یعنی جشنواره فیلم فجر، جایزهای برای فیلمنامه اقتباسی در نظر نمیگیرد. این بدان معناست که اصلا چنین دغدغهای حتی در مسئولین و سیاستگزاران سینمایی کشور هم وجود ندارد.
اقتباس یکی از تمرینات بسیار خوب برای سینمای ایران است. سینمایی که از ضعف قصه گویی رنج میبرد، بهتر است که با اقباس به تمرین فیلمنامه نویسی بپردازد. فیلمنامه اقتباسی میتواند بدون هیچ کم و کاستی از اثر اصلی به پرده سینما بنشیند. فیلمنامه نویس حتی میتواند با دخل و تصرف در داستان با شخصیت ها بازی کند و یا به صورت خلاقانه در برخی نقاط داستان دست ببرد تا مخاطب را غافلگیر کند و یا حتی پایانبندی را به سلیقه خود تغییر دهد. همانند فیلم «اینجا بدون من» که اقتباسی خوب از نمایشنامه «باغوحش شیشهای» اثر تنسی ویلیامز است. به طور کلی کسی که به نوشتن این اثر ادبی(فیلمنامه اقتباسی) دست میزند، با چهارچوبی از یک داستانِ از پیش نوشته شده مواجه است که او را برای نوشتن یک فیلمنامه یاری میدهد. این شاید بهترین قدمی است که میتوان برای برون رفت از این وضعیت برداشت.
سینمای ما باید ابتدا باور کند که در نوشتن فیلمنامه ضعف جدی دارد. و این چیزی است که فیلمنامه نویسان آن را باور نمیکنند و اصرار دارند یک اثر کاملاً اصیل بنویسند. اثری که اگرچه اصیل است اما خیلی اوقات هرچه هست فیلمنامه نیست و تنها شباهتی جزئی به فیلمنامه دارد. باید فیلمنامه نویس به این باور برسد که اقتباس کار درجه دوم نیست. باید باور کند که فیلمنامه اقتباسی خوب همچون یک اثر اصیل است. منبع اقتباس هم
کم نیست. تاریخ ما و ادبیات ما در کنار ادبیات جهان منابع بسیار خوبی برای اقتباس هستند.
از منظر دیگر، در سینمای اقتباسی مخصوصاً در بعد تاریخی آن، اگر ما در سینما حرفی نزنیم دیگران به جای ما حرف خواهند زد. مثال فیلم 300 و آرگو باید درس عبرتی برای ما باشد که هر دو هم فیلم هایی اقتباسی محسوب می شوند. در این باره حرف بسیار است. شاید وقتی دیگر.
سینمای ایرانی همواره از نبود فیلمنامه خوب رنج میبرد و شاهدیم که فیلم های ساخته شده از این حیث اشکالات اساسی دارند. اگر به فیلمهای اکران ماه رمضان به عنوان مشتی از خروار دقت کنیم، این اشکالات را به وضوح می بینیم. اما این مسئله دغدغه امروز ما نیست، چرا که از دیرباز سینمای ما از این ناحیه ضربه خورده است. کافی است حساب کنیم که از چند ده فیلم ساخته شده در هر سال، چند فیلم با فیلمنامه خوب داشته ایم. حساب و کتاب در این زمینه عددی مایوس کننده را به ما نشان خواهد داد. فیلمنامهای را فیلمنامۀ خوب میگوییم که موضوع، داستان یا حس را در وهله اول خوب در خود حل کرده باشد و در قدم بعد بتواند عیناً همان را به مخاطب منتقل کند. برای مثال همین الان در سینما فیلمی اکران میشود که اگر فیلم را دیده باشید و بعد خلاصه داستان را بخوانید شک خواهید کرد که این همان فیلم است! این بدین معناست که فیلمنامه نتوانسته چیزی را که در دلش دارد به بیننده منتقل کند و آن حس یا داستان به صورت دگرگون شده به مخاطب میرسد.
گاهی با این مسئله مواجه میشویم که یک فیلمنامه فاقد داستان پردازی و شخصیت پردازی و دیگر عناصر اصلی یک فیلمنامه است و به واقع ایدهای است که به آن شاخ و برگ داده شده و به قولی کش آمده است. در فیلمنامههایی که «ادعای» قصهگویی دارند، به هیچ وجه خط داستانی مشخصی وجود ندارد و اصلاً شخصیت پردازی صورت نمیگیرد و بازیگران در حد یک تیپ باقی میمانند و گاهی اصلاً به تیپ هم نمیرسند. شاید عده ای برای مسائلی که ذکر شد شاهد مثال بخواهند. باید به این عزیزان بگوییم که کافی است این روزها سری به سینما بزنید که تمام این مسائل را به روشنی ببینید. اما برای خالی نبودن عریضه فیلم «تجریش ناتمام» مثال بسیار خوبی است. در این أثر ما شاهد یک ایدۀ کش آمده بدون هیچگونه شخصیت پردازی و داستان و یا هرچیز دیگری هستیم. این فیلم، سوای فیلمنامه از نداشتن کارگردانیِ درست رنج میبرد که آن هم باز ریشه در فیلمنامه دارد. البته نمیتوان گفت که اصلاً این به اصطلاح فیلم چیزی به نام فیلمنامه هم داشته یا خیر. این مسئلهای قابل تعمیم به اکثر تولیدات چند سالۀ اخیر سینمای ایران است.
راهکار چیست؟ چگونه میتوان از این وضعیت اسفباری که سینمای ما دچار آن شده، خلاصی یافت؟ در پاسخ باید گفت که فیلمنامه نویسان میتوانند از اقتباس بهره بگیرند. این مسئله بسیار جای سوال دارد که چرا سینمای ایران از اقتباس خالی است و فیلمسازان و فیلمنامه نویسان گویی به یک اثر اقتباسی به عنوان یک اثر درجه دوم مینگرند. حال آنکه یک اثر اقتباسی خوب چیزی از یک اثر اصیل کم ندارد. چه بسا در سینما، اقتباس برای مخاطب بسیار دلنشینتر باشد. چرا که او دوست دارد شخصیتهایی که در حین خواندن یک اثر ادبی در ذهن تخیل کرده، بر پرده سینما از نزدیک ببیند. و یا کسی که اثری را نخوانده با دیدن فیلم از داستانی جذاب در یک اثر ادبی لذت ببرد. مخاطب سینما به طور کلی با دو هنر روبهروست؛ ادبیات وسینما. ادبیاتی که در فیلمنامهنویسی ظهور میکند و سینما که آن را بر پرده نقش میبندد. حال اگر فیلمنامه از اثری ادبی نیز بهره بگیرد، این غنای هنری مضاعف خواهد شد.
در اهمیت این شیوۀ فیلمنامه نویسی همین بس که تعداد فیلمنامههای اقتباسی که بر پرده سینما نمایش داده میشوند را از نظر بگذرانیم. این عدد چنان قابل توجه است که حیرت همه را برخواهد انگیخت. اقتباس تنها به معنای، بهره گرفتن از یک رمان یا نمایشنامه نیست. بلکه از متون مذهبی مثل کتب مقدس یا روایات نیز میتوان اقتباس کرد. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و گفت روایت های شفاهی یک قوم یا منطقه خاص هم میتوانند منبع اقتباس باشند.
اگر نگاهی به سیره فیلمسازان بزرگ دنیا بیندازیم می بینیم که اقتباس از چه اهمیتی برخوردار است. این اهمیت تا بدانجاست که کارگردان بزرگی چون استنلی کوبریک تعداد بالایی از آثارش اقتباس است. یا آلفرد هیچکاک کارگردان بزرگ سینما هم ید طولایی در اقتباس دارد. اما باز این سوال پیش می آید که چرا کارگردانان و فیلمنامه نویسان ما به اقتباس روی خوشی نشان نمیدهند؟ از طرفی آکادمی اسکار هر سال جایزهای را به بهترین فیلمنامه اقتباسی اهدا میکند. تنها همین یک نکته کافی است که بفهمیم اقتباس چقدر برای سینمای جهان مهم است. و ما سالهاست که هیچ توجه جدی بدان نمیکنیم. این بی توجهی تا بدانجاست که حتی بزرگترین جشنواره سینمایی کشورمان، یعنی جشنواره فیلم فجر، جایزهای برای فیلمنامه اقتباسی در نظر نمیگیرد. این بدان معناست که اصلا چنین دغدغهای حتی در مسئولین و سیاستگزاران سینمایی کشور هم وجود ندارد.
اقتباس یکی از تمرینات بسیار خوب برای سینمای ایران است. سینمایی که از ضعف قصه گویی رنج میبرد، بهتر است که با اقباس به تمرین فیلمنامه نویسی بپردازد. فیلمنامه اقتباسی میتواند بدون هیچ کم و کاستی از اثر اصلی به پرده سینما بنشیند. فیلمنامه نویس حتی میتواند با دخل و تصرف در داستان با شخصیت ها بازی کند و یا به صورت خلاقانه در برخی نقاط داستان دست ببرد تا مخاطب را غافلگیر کند و یا حتی پایانبندی را به سلیقه خود تغییر دهد. همانند فیلم «اینجا بدون من» که اقتباسی خوب از نمایشنامه «باغوحش شیشهای» اثر تنسی ویلیامز است. به طور کلی کسی که به نوشتن این اثر ادبی(فیلمنامه اقتباسی) دست میزند، با چهارچوبی از یک داستانِ از پیش نوشته شده مواجه است که او را برای نوشتن یک فیلمنامه یاری میدهد. این شاید بهترین قدمی است که میتوان برای برون رفت از این وضعیت برداشت.
سینمای ما باید ابتدا باور کند که در نوشتن فیلمنامه ضعف جدی دارد. و این چیزی است که فیلمنامه نویسان آن را باور نمیکنند و اصرار دارند یک اثر کاملاً اصیل بنویسند. اثری که اگرچه اصیل است اما خیلی اوقات هرچه هست فیلمنامه نیست و تنها شباهتی جزئی به فیلمنامه دارد. باید فیلمنامه نویس به این باور برسد که اقتباس کار درجه دوم نیست. باید باور کند که فیلمنامه اقتباسی خوب همچون یک اثر اصیل است. منبع اقتباس هم
کم نیست. تاریخ ما و ادبیات ما در کنار ادبیات جهان منابع بسیار خوبی برای اقتباس هستند.
از منظر دیگر، در سینمای اقتباسی مخصوصاً در بعد تاریخی آن، اگر ما در سینما حرفی نزنیم دیگران به جای ما حرف خواهند زد. مثال فیلم 300 و آرگو باید درس عبرتی برای ما باشد که هر دو هم فیلم هایی اقتباسی محسوب می شوند. در این باره حرف بسیار است. شاید وقتی دیگر.