نفرتی که آنها میکارند و سیاهپوستان درو میکنند!
فاطمه قاسمآبادی
به خاطر برخوردهای نژادپرستانهای که سالهاست، سفیدپوستان آنگلوساکسن، در مورد دیگر نژادها و بخصوص سیاهپوستان، در اروپا و آمریکا اعمال کردهاند، دو رویکرد مجزا برای برخورد با این ظلم در بین رنگینپوستان بوجود آمد؛ در برخورد اول، سیاهپوستان دیگر نتوانستند کامل با این تبعیضها کنار بیایند و این کامل کنار نیامدن، بهایی مثل کتک خوردن به زندان افتادن و حتی مرگ را برایشان به ارمغان آورد و هنوز هم این ماجرا برایشان ادامه دارد. در رویکرد دوم سیاهپوستان، تصمیم گرفتند که برای کمتر آزار دیدن، تحقیر را بپذیرند تا از جان و مال شان تا حد امکان، محافظت کنند و در راستای رسیدن به این هدف، سعی کردند بیشتر از همنژادان دیگر خود با سفیدپوستان معاشرت کنند و به همین منظور از نظر تحصیلی، مالی و بهطور خلاصه سبک زندگی، خود را شبیه به سفیدپوستان کردند. دسته دوم یا همان سیاهپوستان پنبه خورده، به شدت مورد توجه و حمایت هالیوود قرار گرفت و در سالهای اخیر فیلمها و سریالهای زیادی در موردشان ساخته شد. فیلم پُر سر و صدای «نفرتی که تو میکاری» در راستای همین تفکرات، به کارگردانی «جورج تیلمن» در سال 2018 ساخته شد و به عنوان فیلمی که قرار بود تبعیضهای جامعه آمریکا، علیه سیاهپوستان را نشان بدهد، بیشتر به کنار گذاشتن اعتراضات و ادامه زندگی عادی برای سیاهپوستان تاکید داشت.
شروع ماجرا
داستان فیلم نفرتی که تو میکاری، با اقتباس از کتابی به همین نام است، نوشته «انجی توماس» نویسنده آمریکایی که توسط انتشارات هارپرکالینز، در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شده است. ماجرای تیراندازی پلیس آمریکا به «اسکار گرانت» نوجوان سیاهپوست، در سال ۲۰۰۹ دستمایه نوشتن این کتاب بوده است. داستان فیلم اما با روایت دختر سیاهپوست ۱۶ سالهای به نام «استار کارتر» شروع میشود که پس از کشته شدن دوست دوران نوجوانیاش «خلیل» به دست پلیس، زندگیاش دچار تحولاتی میشود و اقدام به فعالیتهایی علیه خشونت بیحد و مرز علیه سیاهپوستان می کند....
پاداش تسلیم محض
داستان فیلم نفرتی که تو میکاری، از جایی شروع میشود که «ماوریک» پدر استار، در زمان کودکی فرزندانش به آنها آموزش میدهد که چگونه باید وقتی با پلیس مواجه میشوند، تسلیم شوند و تحقیر را بپذیرند تا به اصطلاح، جان سالم به در ببرند. بعد از این شروع دردناک، داستان به چند سال بعد پرش میکند و مخاطب، نوجوان سیاهپوست مدرنی را میبیند که با وجود اینکه در محله سیاهپوستان بسیار فقیر زندگی میکند، ردیف کتانیهای مارکدارش، در یک نگاه، قابل شمارش نیست! استار که به همراه برادرش «سِوِن» به مدرسه سفیدپوستان ثروتمند به نام «ویلیامسون» میرود، از همان ابتدای ماجرا در مورد سبک زندگی دوگانهاش صحبت میکند و به مخاطب میفهماند که رفتار و گفتارش در مدرسه سفیدپوستان، طوری است که آنها فکر نکنند او از یک آشغالدانی به آنجا میآید! خانواده استار درست است که به خاطر علاقه پدر خانواده، فعلا در محله سیاهپوستان فقیر زندگی میکنند ولی به خاطر پیشرفتهای مالی پدر و مادر خانواده (که دقیقا مشخص نیست چطور این پیشرفتها بوجود آمده) و صد البته که دوری از دردسرهای گذشته ماوریک، توانستهاند برای خود زندگی نسبتا پُرتجملی، در این محله بینوا دست و پا کنند. داستان اصلی از آنجایی شروع میشود که پلیس به دوست دوران کودکی استار یا خلیل به اشتباه شلیک میکند و او را میکشد... از اینجا به بعد مخاطب سیر جالب توجهی در این داستان میبیند و یکراست به مشکلات سیاهپوستان وارد میشود ولی نه آنطور که اغلب در برخورد بین سیاهپوستان و سفیدپوستان اتفاق میافتد.
مخاطب در «نفرتی که تو میکاری»، پلیسی را میبیند که نه به خاطر نژادپرستی و با خونسردی، که بهدلیل خطای دید که صد البته تقصیر خود نوجوان سیاهپوست بوده، شلیک میکند و او را از پا در میآورد! این پلیس جوان و دستپاچه، که به مدت طولانی یکی از وظیفهشناسترین کارکنان ادارهاش بوده و با مواد فروشان سیاهپوست مبارزه میکرده، حالا به خاطر یک اشتباه و خطای دید، باید جوابگو باشد و اعتراض سیاهپوستان خشمگین، شامل حالش شده... . این تصویر بیسر و ته و این نوع نگاه فانتزی، به مسئلهای مانند برخورد نژاد پرستانه با سیاهپوستان، در جامعه آمریکا، در فیلم «نفرتی که تو میکاری»، جالب توجه است؛ مخصوصا که فیلم حتی نتوانسته راست و دروغ ماجرا را به روشهای خلاقانه و قدیمی هالیوودی به هم بیامیزد و مخاطب آشنا به جامعه آمریکا را آنطور که باید، تحت تاثیر قرار بدهد.
در «نفرتی که تو میکاری»، تکیه داستان بر خانواده استار نوجوان است و در نهایت با توجه به اینکه از جمع سه نفره استار و دو دوست همنژادش، تنها او زنده باقی میماند، کاملا واضح است که چه کسانی میتوانند در این جامعه نژادپرست، بقای خود را تضمین کنند. این دختر نوجوان از کودکی یاد گرفته چطور باید ادای سفیدپوستان را در بیاورد و با آنها دوست شود و مهمتر اینکه، وقتی به پست پلیس خورد، کاملا مانند یک جنایتکار و بدون اعتراض تسلیم شود، در «نفرتی که تو میکاری» پیروز ماجراست.
نمی توانم نفس بکشم ولی مشکلی نیست!
فیلم «نفرتی که تو میکاری»، در انتهایش هم مانند روند داستانش، عمل میکند و با یک پایان به اصطلاح شیک و مجلسی، در حالی تمام میشود که سیاهپوست بد ماجرا که موادفروش محله است، به وسیله پلیس وظیفهشناس دستگیر میشود و همه بر میگردند به روال زندگی عادی یا به قول شخصیت اول ماجرا، بازسازی... در این بین، تظاهرات و اعتراض مردم خشمگین هم به سرعت فروکش میکند و دیگر کسی بازخواستی در مورد خون به ناحق ریختهشده خلیل و جوانهای مثل او ندارد و سفیدپوستان و سیاهپوستان دوباره در صلح و آرامش به زندگی در کنار یکدیگر بر میگردند! جالب اینجاست که در فیلم «نفرتی که تو میکاری»، در صحنههای مربوط به تظاهرات غیرقانونی، سیاهپوستان و برخورد پلیس، به خاطر استفاده از گازهای اشکآور، جمله «نمیتوانم نفس بکشم» به وضوح استفاده میشود و درست بعد از این صحنهها مخاطب با پایانی کلیشهای مواجه میشود و فیلم با جملات شعارگونه استار، در مورد اینکه حالا دیگر زندگی دوگانهای ندارد و میتواند مانند خودش زندگی کند، در حالی که کنار دوستان سفیدپوست و مهربانش نشسته و حمایت آنها را دارد، تمام میشود...
حمایتهای هدفمند
کتاب «نفرتی که تو میکاری»، از همان ابتدای چاپش، جزو فهرست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز شد و انجمن کتابخانه آمریکا این کتاب را در فهرست ۱۰ کتاب چالشبرانگیز سال ۲۰۱۷ میلادی قرارداد و استودیو فاکس ۲۰۰۰ به فاصله اندکی پس از کسب مجوز ساخت فیلم، اقدام به برنامهریزی برای ساخت و اکران آن کرد. در فیلم «نفرتی که تو میکاری»، مانند سیل عظیمی از فیلمهای همتایش، مشکل سیاهپوستان را بیشتر از اینکه تبعیض و نگاه نژادپرستانه موجود در جامعه نشان بدهد، درگیری خود سیاهپوستان با یکدیگر را بزرگ میکند.
شاید این مسئله هم بخشی از حقیقت زندگی سیاهپوستان آمریکا باشد ولی قطعا مشکلاتی مانند فقر و بیکاری که جوانان سیاهپوست را به کام کارهایی مانند مواد فروشی میاندازد و به اصطلاح «سیاه ترسناک خلافکار» را میسازد، ریشهای عمیق دارد و آن تبعیض است که البته در فیلم تنها اشاراتی کوتاه و گذرا به آن میشود و به صورت کلی عنوان فیلم هم میخواهد بگوید که منشا بیشتر مشکلات در این جامعه، نفرتی است که سیاهپوستان در دل فرزندانشان از همان ابتدا نسبت به سفیدپوستان بوجود میآورند! در نهایت فیلم «نفرتی که تو میکاری»، با وجود تبلیغات فراوان و حاشیههای بسیار زیادی که سرو صدای زیادی بهوجود آورد، نتوانست در گیشه فروش چندانی داشته باشد و بیشتر در حد فیلمی که قرار است همه چیز را به سمت بهتر شدن نشان دهد، باقی ماند.