مروری بر آسیبهای ضعف معرفتی و برخی راهحلهای تحولگرایانه
نهضت تحول معرفتی بر پایه منظومه حیاتبخش و تمدنساز ولیفقیه
حضرت آیتالله العظمی خامنهای در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سیویکمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهًْالله علیه) مسئله «تحولخواهی» امام را تبیین کردند و در این زمینه تحول معرفتی را یکی از عرصههای تحولآفرینی امام خواندند: «در یک حوزه تخصّصیتر، تحوّل در مبانی معرفتیِ کاربردی است؛ امام این را بهوجود آوردند؛ که این تخصّصی است... امام فقه را وارد عرصه نظامسازی کردند؛ فقه از این مسائل دور بود... امام این [ولایت فقیه] را وارد مسائل اصلی و فقهی کردند.» آیتالله عباس کعبی، استاد حوزه و دانشگاه و عضو مجلس خبرگان رهبری در این یادداشت که در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب انتشار یافته، مسئله «تحول معرفتی» و برخی آسیبها و راهحلهای ایجاد آن را تبیین کرده است.
سخنان بسیار مهم و تاریخی و راهگشای رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای در سیویکمین سالگرد ارتحال امام عظیمالشأن (قدس سره) تحت عنوان امام تحول، در واقع بُرش عمیقِ معرفتی به بیانیه گام دوم و متناسب با دهه پنجم انقلاب اسلامی است که از زاویههای گوناگون قابل تبیین و
بررسی است.
همه تحولات عمیقی که بر پایه ولایت و امامت الهی در دوران امام راحل و دوران رهبری عزیز در میان ملت ایران و بالتبع در میان امت و در سطح منطقه و جهان در چهل و یک سال گذشته اتفاق افتاد؛ ریشه در نگاه توحیدی و منظومه اندیشهای و سیره عملی امام راحل و رهبری حکیم انقلاب و احیای اسلام ناب محمدی بر پایه آموزههای اهلبیت(علیهمالسلام) در حکمرانی دارد.
در این میان تحول در نگاه به دین و مبانی معرفتی کاربردی و ورود فقه در عرصه نظامسازی و تحول در نگاه به آینده و ایجاد تمدن نوین اسلامی، فوقالعاده حائز اهمیت است. در این چهلویک سال هر جا که پیشرفت حاصل شده است، در سایه مکتب انسانساز اسلام و هدایتهای ولیفقیه بوده است و هر جا پسرفت و ارتجاعی صورت گرفته است، ناشی از ضعف ایمان و القای تردید و اعتماد بر نظریههای غیردینی است. بهنظر میآید یکی از مهمترین ابعاد تحول در دهه پنجم انقلاب اسلامی، تحول عمیقِ معرفتی بر پایه شناخت و اجرایی کردن منظومه حیاتبخش و تمدنساز ولیفقیه است.
تردید و ضعف ایمان و کوتاهی در عمل مسئولان ارشد کشور، ریشه اصلی خیلی از مشکلات کشور در طول چهار دهه انقلاب است. البته نباید منکر وجود نیروهای مؤمن و با اخلاص و برخوردار از روحیه جهادی و انقلابی و با درایت در میان مدیران ارشد کشور
باشیم.
علت ضعفِ بینشی و ارزشی در میان مسئولان کشور میتواند امور ذیل باشد:
۱ـ ضعف معرفت دینی و سطحینگری نسبت به آموزههای دین در بین مدیران ارشد کشور.
۲ـ عدم شناخت آنان و نداشتن درک راهبردی و حکومتی از نظامات جامع اسلامی در پیشرفت همهجانبه و گسترش عدالت.
۳ـ غلبه نگاه عرفی و تجربی در حل مسائل حکومت بر اساس نظر کارشناسان منهای دخالت نقش دین در حل مسائل.
۴ـ تبدیل نکردن خط مشی گذاریهای ولایی و سیاستهای کلی نظام به احکام لازمالاجرای عملی با ضمانت اجراء و نظارت دقیق
راهبردی.
۵ـ ناامید شدن و تردید مدیران ارشد کشور در آنکه احکام اسلام عزیز قادر به حل همه مسائل و معضلات است و تکیه بر راهحلهای وارداتی.
۶ـ ایدئولوژیزدایی عملی مدیران از فرآیندها و روشهای حکمرانی و تفکیک میان حکومت و توسعه و دیانت.
۷ـ اصالت دادن به قدرت بهجای نگاه ابزاری به آن در جهت تعمیق ایمان و گسترش عمل صالح و عدالت و احیای حقوق عمومی و خدمتگذاری و رشد و کمال جامعه.
۸ـ غفلت از اصلاح خود و مراقبت نکردن و نداشتن برنامه روشن تهذیب نفس در عرصه حکمرانی و دچار روزمرگی شدن و فرسودگی تدریجی روحی و فرافکنی و رقابتهای منفی در عرصه سیاسی.
۹ـ نفوذ کارگزاران منفعتطلب در ارکان حکومت و تشکیل شبکههای فساد و رویهسازی بدلی به جای ارزشی و انقلابی در مناسبات حکومتی و تعاملات اجتماعی و
سیاسی.
۱۰ـ غفلت از کادرسازی بر پایه تعمیق معرفت دینی و ایمانی و تقویت ارزشهای اسلامی و انقلابی در سطوح عالی نظام اسلامی و بهکار نگرفتن مناسب مدیران مؤمن و متعهد و متخصص و شایسته.
۱۱ـ انقلابی عمل نکردن و مماشات با جریانهای لیبرال و غربگرا در سطوح عالی اداره کشور و تأثیر تدریجی آنان در سطوح گوناگون مدیریتی و حاکمیتی برخلاف گفتمان انقلاب اسلامی و ولایت.
۱۲ـ بیتوجهی به تولیدات و محصولات حوزههای علمیه در خطمشیگذاریها و مدیریت در سطوح گوناگون و از سویی دیگر فقدان تعامل سازنده و اثرگذار محتوایی میان حوزههای علمیه و حکومت و صرفاً اکتفاء به ارتباطات
شکلی.
برخی راهحلها:
۱ـ نهضت تحول معرفتی و ارتقای سطح ایمان و انگیزه و عزم و اراده و تقویت ارزشهای اسلامی و انقلابی در میان مدیران ارشد کشور.
۲ـ تدوین منشور جامع و برنامه محتوایی و نظامات اسلام برای حکمرانی در عرصههای گوناگون و تلاش برای اجرایی نمودن آن.
۳ـ اجتهاد مستمر و نظاممند و اصیل و متحرک و پاسخگو، متناسب با اقتضائات زمانه ناظر به حل دینی مسائل حکومت.
۴ـ ارزیابی کلان راهبردی و مستمر بر حکمرانی ناظر بر تقویت ایمان و عمل صالح و روحیه ارزشی و انقلابی مسئولان.
۵ـ مراقبت و برنامه عملی تهذیب نفس در میان مدیران ارشد و خانواده آنان.
۶ـ مبارزه مستمر و قاطع و انقلابی و بدون مماشات با جریان نفوذ و فساد و تفکر غربی و لیبرالی در مدیریت کشور.
۷ـ چرخش نخبگانی در سطوح مدیریتی بر پایه ایمان و تعهد و نگاه ارزشی و انقلابی و برخورداری از تخصص و مهارت لازم.
۸ـ تبدیل سیاستهای کلی نظام و خط فرمان ولیفقیه به برنامههای اجرایی در سطوح گوناگون مدیریتی.