جریانشناسی شعر انقلاب اسلامی
رضا اسماعیلی
شعر انقلاب، حرکتی رو به جلو
این واقعیتی ملموس و غیرقابل انکار است که شعر انقلاب در سالهای اخیر به برکت توصیهها و رهنمودهای راهبردی و دلسوزانه رهبر انقلاب و پیشکسوتان این عرصه- در دو بُعد کمیو کیفی- روند رو به رشدی داشته است. سلسله شاعران انقلاب اسلامی نیز در مسیر باروری و بالندگی شعر انقلاب، گامهای بلندی برداشتهاند. امروز بیهیچتردیدی میتوان گفت شعر انقلاب در جامعه فرهنگی ما بهعنوان يك گونه ادبي مستقل و ارجمند، به رسميت شناختهشده و جایگاه رفیعی در چشم و دل اصحاب فکر و فرهنگ پیدا کرده است. البته تا رسیدن به قله، هنوز راه زیادی باقی مانده است، زیرا قابلیتها و ظرفیتهای ادبی جامعه ما خیلی بالاست. از همین رو، نباید در همین سطح متوقف بمانیم. باید به دنبال فتح قلههای رفیعتر و بلندتر باشیم.
و اما اگر بخواهیم بعد از گذشت بیش از چهل سال یک ارزیابی اجمالی از شعر و ادبیات انقلاب اسلامی داشته باشیم، باید بگوییم که در مجموع شعروادبیات انقلاب در مقایسه با سایر هنرها- با وجود تمام محدودیتها و محرومیتها- وضعیت بهتری دارد. علت این امر نیز پیشینه یک هزار و 200 ساله ادبیات پارسی است.
بیانصافی است اگر نگوییم در طول این ۴۰ سال برای پیشرفت شعر و زبان پارسی، طرحها و کارهای خوبی توسط معدودی از مدیران انقلابی، خلاق و خوش فکر انجام شده و شاهد پیشرفتهای نسبتاًً خوبی در این حوزه بودهایم، ولی با تمام این پیشرفتها، ذکر این نکته نیز ضروری است که هنوز در ساحت «شعر و ادبیات» به نقطه مطلوب نرسیدهایم. نقطه مطلوب یعنی ادبیاتترازِ انقلاب. اگر نقطه مطلوب ما رسیدن به چنین منزلگاهی باشد، باید صادقانه اعتراف کنیم که هنوز راه زیادی در پیش داریم.
جریان شناسی شعر انقلاب
در طول چهل سال گذشته، شعر انقلاب با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو بوده است. شعر انقلاب در روند تکوینی و سیر تکاملی خود در طول چهل سال گذشته سه منزل را پشتسر گذاشته است:
1- حرکت از مدرنیته به سمت سنت(احیای قالبهای سنتی غزل، قصیده، مثنوی، رباعی، دوبیتی)
2- آوانگاردگرایی دهه هفتاد(پشت پا زدن به معاییر شعر سنتی، تئوریزدگی، زبانمحوری، زبانپریشی، معناگریزی)
3- تلفیق متعادل سنت و مدرنیته(تولد غزل نیمایی)
4- حرکت هوشمندانه از سنت به مدرنیته(در شعر شاعرانی همچون مصطفی علیپور، حمیدرضا شکارسری، محمدرضا روزبه، علی محمد مودب، گروس عبدالملکیان و...)
1- حرکت از مدرنیته به سمت سُنّت
شعر انقلاب اسلامی، ادامه منطقی سیر تکوینی و روند تکاملی ادبیات پارسی است و شاعران انقلاب، فرزندان خلف شاعران بزرگی همچون عطار، مولانا، فردوسی، سعدی، حافظ و نیما هستند. از این منظر بعد از انقلاب اسلامی، نسل شاعران جوان انقلاب نیز به پیروی از بزرگان ادب پارسی در همان مسیری که گذشتگان پیشاروی آنان نهاده بودند طی طریق کردند. یعنی اکثر شاعران انقلاب در حوزه قالب و فرم، متأثر از یکی از سبکهای ادبی تثبیت شده پیش از خود بودند(سبکهای خراسانی، عراقی، هندی).
به همین اعتبار، در دهه اول انقلاب اسلامی شاعران به احیای قالبهای سنتی ادب پارسی روی آوردند. قالبهایی چون غزل، قصیده، مثنوی، رباعی، دوبیتی و... نمونههای غزلتراز انقلاب را در آثار شاعرانی چون سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، و نصرالله مردانی میتوان دید. با این توضیح که نصرالله مردانی بیشتر در حوزه «غزل حماسی» درخشش داشته است. در حوزه قصیده حمید سبزواری از نامیبلند برخوردار است. در عرصه مثنوی سرایی بیهیچتردیدی باید از علی معلم، احمد عزیزی و قادر طهماسبی(فرید) نام برد. سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، محمدرضا سهرابینژاد، و وحید امیری نیز در صدر رباعی و دوبیتی سرایان عصر انقلاب قرار میگیرند.
نکته دیگر اینکه دهه اول انقلاب برای شاعران ما بیشتر دوره آزمون و خطا بوده است. نسل جوان شاعران انقلاب در این دهه بیش و پیش از هر چیزی به دنبال تمرین، و تجربه اندوزی و نمونهسازی برای شعر انقلاب بودهاند.
2- موج آوانگاردگرایی دهه هفتاد
دومین جریان ادبی بعد از انقلاب در دهه هفتاد شکل میگیرد. در این دهه پر تلاطم ادبی شاهد شکلگیری جریانی فرمالیستی به نام «شعر دهه هفتاد» با رویکردی کاملاً آوانگارد و ساختار شکن هستیم. شعر دهة هفتاد، شعري «خلافآمد عادت» و شنا كردن در خلاف مسير جريان آب بود. شعري خلافآمد رفتارهاي مرسوم ادبی.
شعر دهة هفتاد كه شديداً متأثر از گزارههاي تئوريك ساختارگرايي و تأويل متن بود ـ عليرغم همة كاستيها و نارساييها ـ عرصهاي پويا براي «آزمون و خطا» و فرصتي طلايي براي كشف ظرفيتها و قابليتهاي زباني شعر معاصر پديد آورد و شوق تكاپو و جستوجو در زواياي مغفول ماندة زبان را در جان شاعران ما ريخت كه اگر به درستي از اين فرصت استفاده ميشد، ميتوانست دستاوردهاي فراواني براي شعر معاصر ما به همراه داشته باشد. البته اگر تنها دستاورد شعر دهة هفتاد را همين ايجاد انگيزش در شاعران براي واكاوي سنتهاي ادبيات پارسي و بررسي تحليلگرانة چيستي و چرايي آنها بدانيم، اين نيز چيز كمي نيست.
شعر دهة هفتاد، پيشنهادهاي تازهاي را براي شتاببخشي به حركت كُند و لاكپشتي شعر معاصر ما عرضه كرد و مؤلفههاي زيباشناختي جديدي را در عرصه زبان ارائه داد، كه بدونترديد تأمل در آنها ميتواند راهگشاي برونرفت از بحراني باشد كه شعر معاصر ما با آن درگير است. اين حركت ادبي به مثابة حادثهاي ناگهان بر كوير آفتزدة شعر معاصر ما نازل شد و بار ديگر ضرورت بازنگري و تجديد نظر اصولي در سنتهاي ادبي و نياز به تكامل و همسويي با ادبيات مدرن جهان را به يادمان آورد و همچون خوني تازه در كالبد ادبيات معاصر ما جاري شد كه اگر از اين فرصت به خوبي استفاده ميشد، جريان شعر معاصر ما ميتوانست به بالندگي و شكوفايي بيشتري دست يابد و در عرصههاي جهاني نيز عرض اندام كند كه متأسفانه اين حركت خجسته بهخاطر محروم ماندن از نقد اصولي و سكوت بزرگان و همچنين بهخاطر بعضي از خودخواهيها، كجسليقهگيها و تندرويهاي خارج از قاعده از مسير اصلي خود خارج و به انحراف كشيده شد.
با اين همه بايد گفت كه اين جريان ـ با تمام نارساييها و كاستيها ـ رسالت خود را در حد توان خويش به خوبي به انجام رساند و اينك بر ماست كه براي حفظ هويت و اصالت زبان پارسي، در تداوم و هدايت آن با بصيرتي بيشتر بكوشيم تا اين حركت خجسته را به سرمنزل مقصود برسانيم، تا تكانهاي كه از تكاپوي شاعران دهة هفتاد بر پيكرة ادبيات معاصر ما وارد شده، به برگ و بار نشيند.
بزرگترين نقيصه شعر دهه هفتاد بيتوجهي به حيثيت، حرمت و اعتبار «زبان» با تفاسير و برداشت نادرست از تئوري «مرگ مؤلف» و «تأويلپذيري» بود. شاعران اين جريان ادبي متأسفانه با خط زدن «مخاطب» و بيتوجهي به ذوق عمومي، در مسيري گام برداشتند كه منجر به ايجاد فاصله ميان شعر و مردم شد و در نهايت عدم حمايت مردمي ـ منظور از مردم در اينجا قشر علاقهمند به ادبيات و جريانهاي ادبي است ـ از اين جريان، آن را به انزوا كشاند. در واقع میتوان گفت اقبالی که نسبت به جریان شعر دهه هفتاد در آغاز وجود داشت، بهخاطر مواردی که به آنها اشاره شد استمرار نیافت و این جریان در سالهای بعد با مبتلا شدن به «جوانمرگی» به حاشیه رانده شد.
3- تلفیق متعادل سنت و مدرنیته(تولد غزل نیمایی)
با افول شعر دهه هفتاد، جامعه ادبی ما قدم به دوران پر برکتی میگذارد که نام آن را میتوان دوران بلوغ، تعادل و توازن ادبی گذاشت. حرکت در مسیر اعتدال ادبی و دست یافتن به شعری سهل و ممتنع و امروزین با استفاده از ظرفیتهای همه سبکهای ادبی از ویژگیهای بارز شعر این دوره است.
تأثیر سازنده انقلاب اسلامی بر شعر و ادبیات معاصر در این مقطع، تأثیری کاملاً محسوس و ملموس است. اگر از این روزنه نگاه کنیم، به راحتی در مییابیم که انقلاب اسلامی شعر را از ورطه افراط و تفریط رهانید و به دایره سلامت و اعتدال هدایت کرد. به عبارت سادهتر، انقلاب اسلامی خلاقیت و نوآوری در حوزه شعر را در مسیری منطقی و معقول هدایت کرد و با پیوند شعر نو و سنتی بهترمیم گسست ایجاد شده در نسلهای ادبی پرداخت که نتیجه این پیوند خجسته، تجدیدحیات و احیای قالبهای ادبی با بهرهگیری از قابلیتهای نیمایی بود که این رویکرد هوشمندانه تا حدود زیادی به
بحث و جدلهای تکراری میان شاعران نوپرداز و سنتی پایان داد و بین شاعران معاصر همدلی و همزبانی ایجاد کرد. منظور از «رنسانس ادبی» نیز دقیقاً چنین چیزیست. یعنی دمیدن روح «تجدد و نوآوری» در کالبد قالبهای ادبی، و پیوند موفق «سنت و مدرنیته».
نسل شاعران انقلاب با نبوغ ادبی خویش قالبهای فراموش شده ادب پارسی را با توانمندی تمام و مطابق با ذوق و ذائقه مخاطبان امروزی شعر بازسازی کردند و باعث شدند که این قالبها- با وجود همة چالشهایی که بین نوسرایان و سنتیسرایان وجود دارد- بهعنوان محوریترین قالبهای ادبی بار دیگر به حیات باشکوه خویش ادامه بدهند. این ابتکارعمل باعث شد که در کنار جریان شعر نیمایی و سپید، قالبهای ادبی از پیله مهجوریت و انزوا بیرون بیایند و بهخاطر انطباق با مولفههای شعر نیمایی (انطباق مضمونی و محتوایی) و همراهی شاعران انقلاب با جریان شعر معاصر، شاهد ظهور خجسته پدیده یا جریانی به نام «غزل نیمایی» باشیم. غزل زیر از قیصر امین پور نمونه درخشانی از غزلهای نیمایی عصر انقلاب است:
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
میجویمت چنانکه لب تشنه آب را
محو توام چنانکه ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیدهدمان آفتاب را
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را
بایستهای چنانکه تپیدن برای دل
یا آن چنانکه بال پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی میآفرینمت
چونان که التهاب بیابان سراب را
ای خواهشی که خواستنیتر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
4- حرکت هوشمندانه از سنت به مدرنیته
شعر انقلاب بعد از پشتسر گذاشتن دورههای مورد اشاره، در پله چهارم- به اقتضای زمان- توجه خود را معطوف به قالبهای نو و نیمایی کرد. این چرخش هوشمندانه بهخاطر توجه به مقتضیات زمان و به فعلیت در آوردن ظرفیتترجمه شعر پارسی صورت گرفت. زیرا شعر اصیل پارسی در اکثر موارد ترجمهناپذیر است و برای خواننده غیرایرانی فهم آن بسیار دشوار. از همین رو در شرایط فعلی و به قصد جهانی شدن ادبیات پارسی، ضرورت بهرهگیری از قالبهای آزاد برای ایجاد ارتباط با مخاطبان غیرایرانی، ضرورتیگریزناپذیر است.
شاعران انقلاب بعد از پشتسر گذاشتن سه منزل، در دهه پنجم انقلاب با برخورداری از چهار دهه تجربه گرانسنگ و پربار ادبی، اکنون با ذهن و زبانی پیراسته و پالایش یافته و تسلط کامل بر فرم، در حوزه شعر انقلاب درصدد خلق آثاری با درونمایههای انسانی و جهانی در قالبهای سپید و آزاد هستند. رو آوردن به قالبهای نو(نیمایی، سپید و آزاد) از این منظر حائز اهمیت است که راه جهانی شدن ادبیات انقلاب را به مدد ترجمه هموار میکند.
ما در حوزه ترجمه هنوز در آغاز راهیم، از همین رو نباید انتظار داشته باشیم شعر انقلاب را مردم جهان بشناسند. متأسفانه بهخاطر تعلل و کوتاهی در زمینه ترجمه اشعار شاعران انقلاب، حتی در کشورهای همسایه پارسیزبان، شعر و شاعران انقلاب ناشناخته و گمنامند. از این منظر،ترجمه آثار شاخص شاعران و نویسندگان برجسته انقلاب، ضرورتی غیرقابل انکار است كه بايد بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد. ادبیات انقلاب که تجلیگاه آرمانهای بلند قرآنی و وحیانی و مبلغ کرامتهای انسانی است بايد به زبانهای زنده دنیا ترجمه شود. اين كار علاوهبر اینکه زمينه نقد آثار ما را فراهم مي كند، باعث ايجاد تعامل سازنده بين ما و ديگر مردم ادب دوست جهان ميشود. با توجه به نکاتی که گفته شد، قالبهای نو فرصتی برای همدلی و همزبانی با مردم جهان و رسیدن به یک زبان مشترک است که نباید از آن غافل شد.
نکته دیگر اینکه گرایش به قالبهای سنتی در دهههای گذشته باعث شده بود که برخی از پژوهشگران و استادان دانشگاه در قالب مقالات و سخنرانیها «شعر انقلاب اسلامی» را به تازیانه بیمهری ببندند و از این جریان پویا و بالنده با عنوان «بازگشت ادبی دوم» یاد کنند. بدون شک این تهمت، تهمتی ناصواب و جفایی بزرگ در حق شعر و شاعران توانمند انقلاب اسلامی است. گاهی نیز برخی از دوستان- دانسته یا ندانسته- شعر انقلاب اسلامی را به رگبار چنین اتهام ناصوابی بستهاند! البته یقین دارم که این امر هرگز از سر عناد و غرضورزی نیست و پیش از آنکه بخواهم کسی را متهم کنم بیشتر بر این باورم که چنین قضاوتی ریشه در فاصلهها و سوءتفاهماتی دارد که بین شاعران انقلاب اسلامی و جامعه دانشگاهی ما به دلیل عدم تعامل مثبت و سازنده وجود دارد که با «وصل» و «به هم رسیدن» و گفتمان علمی سازنده میتوان پرونده چنین مباحثی را برای همیشه بست.
در پاسخ به کسانی که شعر انقلاب اسلامی را ادامه مکتب «بازگشت ادبی» میدانند باید گفت که شاعران «دوره بازگشت» به سنت برگشتند و در سنت متوقف شدند، و در شعر- بیهیچ نوآوری و خلاقیتی- به تقلید طوطیوار از گذشتگان پرداختند. حال آنکه شاعران انقلاب اسلامی اگر بازگشتی به سنت داشتند، نه به قصد توقف در سنت و تقلید و تکرار از گذشتگان، بلکه برای احیا و بازسازی سنتهای ادبی و «روزآمد» کردن آنها بود. در واقع شاعران انقلاب برای خلق شعری «از جنس زمان» با هوشمندی و زمانشناسی «گذشته» را به «حال» احضار کردند، چنانکه به اعتراف بسیاری از بزرگان، قالبهای اصیل شعر پارسی همچون غزل، رباعی، دوبیتی، قصیده و. .. بعد از انقلاب از کما بیرون آمدند و جانی دوباره یافتند. به این معنا که شاعران انقلاب توانستند با توانمندیهای ادبی خود روحی دوباره در کالبد این قالبها بدمند و آنها را بهگونهای بازسازی و احیا کنند، که بار دیگر مورد استقبال جامعه ادبی قرار گیرد.
امروز نیز نسل شاعران انقلاب اسلامی برآنند تا با استفاده هوشمندانه از میراث «نیما» بهعنوان بنیانگذار شعر نو، آموزههای انسانی و اسلامی ادبیات پارسی را به زبان فاخر شعر ترجمه و برای مردم جهان روایت کنند. حرکت از «سنت به مدرنیته»، حرکتی از سرتفنن و به قصد جلوهفروشی نیست. بلکه حرکتی هدفمند و آگاهانه به منظور همزبانی با جهان و تعامل بیشتر با انسان معاصر است که نمونههای درخشان و برجسته آن را در شعر شاعرانی چون مصطفی علی پور، عباس باقری، حمیدرضا شکارسری، محمدرضا روزبه، علی محمد مودب، گروس عبدالملکیان و... میتوان دید:
1
مگر میشود
رود آوازی را
که هر روز از این حوالی
امیدوار میگذرد
و باغهای فراموش را
بیدار میکند
از نغمه باز داشت...؟
(عباس باقری)
2
این برف تمام مدارس را تعطیل میکند
این برف تمام راهها را میبندد
این برف تمام دیدارها را به عقب میاندازد
این برف تمام پروازها را لغو میکند
این برف اما
با تمام سپیدی
هیچ جنگی را به تاخیر نمیاندازد
(حمیدرضا شکارسری)
3
غریبگی نکن
نکن غریبگی پسرم!
اینجا خاورمیانه است
و هر کجای خاک را بکنی
دوستی، عزیزی، برادری
بیرون میزند!
(گروس عبدالملکیان)