عدم تعارض اسلام با ملیت ایرانی(پرسش و پاسخ)
پرسش:
آیا اسلام به عنوان یک دین آسمانی از نظر احساسات ملی و قومی برای مردم ایران یک امر ملی به حساب میآید یا یک پدیده اجنبی و بیگانه با ملیت ایرانی است که از خارج به ملت ایران تحمیل شده است؟
پاسخ:
مفهوم ملت و ملیت
واژه «ملت» یک کلمه عربی است و به معنی راه و روش است و در قرآن کریم نیز به همین معنا استعمال شده است. ولی در عرف امروز فارسی زبانان، کلمه ملت واحد و ملیت به مجموع مردمی که حکومت و قانون واحدی آنها را به یکدیگر پیوند میدهد، و از نظر حقوقی و سیاسی با هم اشتراک نظر دارند و دارای آرمانهای مشترک میباشند و زندگی واحد و مشترکی را طالبند، گفته میشود، در همه ملتها نوعی احساسات ناسیونالیستی و اعتقاد به تفوق و برتری و بالاخره نوعی تعصب وجود دارد. بحث ما در اینجا این است که با در نظر گرفتن احساسات ملی و ناسیونالیستی و محترم شمردن آنها، چه اموری را باید در قلمرو ملیت و چه اموری را باید بیگانه و اجنبی با ملیت به حساب آورد؟
شاخص ملیت
در ابتدا چنین به نظر میرسد که لازمه ناسیونالیسم و احساسات ملی این است که هر چیزی که محصول یک سرزمین معین یا نتیجه ابداع فکر افراد مردم آن سرزمین است، آن چیز از نظر آن مردم باید «ملی» به حساب آید و احساسات ملی و ناسیونالیستی آن را در برگیرد. و هرچیزی که از مرز و بوم دیگری آمده است و از میان مردم دیگری برخاسته است باید برای مردم آن سرزمین و افراد آن ملت، بیگانه و اجنبی به شمار آید. ولی این مقیاس، مقیاس درستی نیست، زیرا ملت از افراد زیادی تشکیل شده و ممکن است فردی از افراد ملت چیزی را ابداع کند و مورد قبول سایر افراد ملت واقع نشود، ذوق عموم و فکر عموم آن را طرد کند. چنین چیزی نمیتواند جنبه ملی بخود بگیرد. مثلاً ممکن است ملتی یک سیستم اجتماعی به خصوصی را در زندگی انتخاب کرده باشند و فرد یا افرادی از همان ملت یک سیستم مغایر با سیستم عمومی ابداع و پیشنهاد کنند، و مورد قبول عموم واقع نشود در این صورت آن سیستم مطرود و مردود را نمیتوان برای آن ملت یک سیستم ملی دانست. برعکس ممکن است یک سیستم اجتماعی در خارج از مرزهای یک کشور و به وسیله افراد بیگانهای طرح شده باشد، ولی افراد آن کشور با آغوش باز آن را بپذیرند و برای خود انتخاب کنند. در اینجا نمیتوانیم آن سیستم پذیرفته شده را به خاطر اینکه از جای دیگر آمده است بیگانه و اجنبی بخوانیم. همچنان که سابقه تاریخی نیز ملاک نیست. یعنی ممکن است ملتی قرنها یک سیستم اجتماعی خاصی را پذیرفته باشند و بعد تغییرنظر بدهند و سیستم نوینی را به جای آن انتخاب کنند، بنابراین ملت پس از آن که سیستم نوینی انتخاب کرد، سیستم ملی او همان سیستم نوین است. پس معلوم میشود که از لحاظ احساسات ملی و عواطف قومی، نه هر چیزی که از وطن برخاست، جنبه ملی پیدا میکند، و نه هر چیزی که از مرز و بوم دیگری آمد «بیگانه» به شمار میرود. عمده این است که بدانیم عموم افراد یک ملت چه چیزی را برای زندگی خود آزادانه پذیرفتهاند، و چه چیزی را نپذیرفتهاند. به بیان دیگر برای اینکه پدیدهای که در میان قوم بیگانهای پدید آمده است، برای قوم دیگر بیگانه شمرده نشود، دو شرط لازم است: اول اینکه خود آن پدیده رنگ ملیت خاصی نداشته باشد، دوم آن که آن ملت دیگر آزادانه آن را انتخاب کرده باشد. شاید برخی گمان کنند که مسلمانان در قرن اول و دوم، فتوحاتشان با قوه قهریه و شمشیر بوده است و اسلام اختیار کردن ملتها با زور بوده نه با آزادی در انتخاب، کما اینکه سالها مبلغان مسیحی در دنیا علیه اسلام این چنین تبلیغ میکردند که مسلمانان بر سر هر ملتی که فرود میآمدند میگفتند، یا اسلام یا شمشیر! در صورتی که این یکی از افتراهای بزرگ تاریخ است. زیرا هیچ دلیلی برای مسلمان شدن اقوام دیگر جز نفوذ معنوی اسلام وجود ندارد، و این حقیقتی است که «گوستاو لوبون» در کتاب تمدن اسلام، صفحه 552 به آن اذعان داشته و مینویسد: «در دنیا خیلی کمتر مذهبی پیدا شده که به قدر اسلام در قلوب پیروانش نفوذ و اقتدار داشته، بلکه غیر از اسلام شاید مذهبی یافت نشود که تا اینقدر حکومت و اقتدارش دوام کرده باشد.» بنابراین جمعبندی بحث این است که اسلام در ایران جزیی از ملیت ایرانیها به حساب میآید، نه اینکه یک پدیده اجنبی و بیگانه و وارداتی باشد، زیرا آن دو شاخص ملیت یعنی نداشتن رنگ و بوی ملیتی خاص و انتخاب آزادانه توسط ملت را دارا میباشد، و مبارزه با اسلام به نام ملیت ایرانی راه به جایی نخواهد برد.