kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۱۳۵۴
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۳
نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۲۷

تمدن‌‌سازی بدون داشتن ایدئولوژی معنایی ندارد




 
 رهبر انقلاب به این ترفند اشاره و پاسخ می‌دهند:
«در این جا یک مغالطه‌ای وجود دارد، که من برای شما جوانها عرض بکنم: چند تا فیلسوف‌نمای غربی عنوان «ایدئولوژی‌زدایی» را مطرح کردند. می‌بینید گاهی در بعضی از این مقالات روشنفکری، عنوان «ایدئولوژی‌زدایی» مطرح می‌شود: آقا جامعه را با ایدئولوژی نمی‌شود اداره کرد. چند تا فیلسوف یا فیلسوف‌‌نمای غربی این را گفته‌اند؛ یک عده‌ای هم این جا طوطی‌وار، بدون اینکه عمق این حرف را درک کنند، بدون اینکه ابعاد این حرف را بفهمند چیست، همان را تکرار کردند، باز هم تکرار می‌کنند. هیچ ملتی که داعیه تمدن‌‌سازی دارد، بدون ایدئولوژی نمی‌تواند حرکت کند و تا امروز حرکت نکرده است. هیچ ملتی بدون دارا بودن یک فکر و یک ایدئولوژی و یک مکتب نمی‌تواند تمدن‌‌سازی کند.
همین‌هایی که امروز شما ملاحظه می‌کنید در دنیا تمدن مادی را به وجود آورده‌اند، اینها با ایدئولوژی وارد شدند؛ صریح هم گفتند؛ گفتند ما کمونیستیم، گفتند ما کاپیتالیستیم، گفتند ما به اقتصاد سرمایه‌داری اعتقاد داریم؛ مطرح کردند، به آن اعتقاد ورزیدند، دنبالش کار کردند؛ البته زحماتی هم متحمل شدند، هزینه‌ای هم بر دوش آنها گذاشته شد. بدون داشتن یک مکتب، بدون داشتن یک فکر و یک ایمان و بدون تلاش برای آن و پرداختن هزینه‌های آن، تمدن‌‌سازی امکان ندارد.
البته بعضی از کشورها مقلدند؛ از غرب، از سازندگان تمدن مادی یک چیزی را گرفته‌اند، زندگی خودشان را براساس آن شکل داده‌اند. بله، اینها ممکن است به یک پیشرفت‌هایی هم برسند، به یک پیشرفت‌های صوری و سطحی هم می‌رسند، اما مقلدند؛ اینها تمدن‌ساز نیستند، اینها بی‌ریشه و آسیب‌پذیرند؛ اگر چنانچه یک طوفانی به وجود بیاید، اینها از بین خواهند رفت؛ چون ریشه‌دار نیستند. علاوه‌بر اینکه کار آنها تقلید است و تقلید پدرشان را درمی‌آورد، برخی از منافع تمدن مادی غرب گیرشان می‌آید و بسیاری‌اش گیرشان نمی‌آید، اما همه زیان‌های آنها گیرشان می‌آید.... پس بدون مکتب و بدون ایدئولوژی نمی‌توان یک تمدن را به وجود آورد؛ احتیاج به ایمان است».1
خاتمی تمدن آمریکایی را می‌ستاید و دلیل ستایش خود را در دین و آزادی در آن کشور می‌داند. او از دین آمریکایی تعریف می‌کند و نه آزادی رایج در آن کشور، تنها سازگاری این دو را می‌بینند!: «در آمریکا هیچ‌گاه آزادی و دینداری رو به روی هم قرار نگرفته بودند و حالا هم نگاه کنیم مردم آمریکا اغلبشان مردم دینداری هستند و دین‌ستیزی در آمریکا کمتر است. در عین حال آن نگاهی به دین که مایه و پایه تمدن «آنگلوآمریکن» شده، آن دینی است که با آ‌زادی سازگار است و من معتقدم که بشر اگر بخواهد خوشبخت شود، باید کاری کند که هم معنویت دین را داشته باشد و هم شرافت آزادی را.»2
آمریکا، کدام دین را دارد و با این دین چه کرده است؟ آیا با آزادی سکولار و غیراخلاقی سازگار شده است؟ کشتار هزاران سرخپوست و نژادپرستی ضد سیاهپوستان و جنایت و تجاوز در سراسر جهان، چگونه با دین و ‌آن با آزادی سازگار شده است؟
آیا خاتمی می‌خواهد یک نوع پروتستانتیزم در اسلام ایجاد کند که با این نوع آزادی سازگار شود؟ شکاکیت و نسبی‌گرایی که سروش و همفکران او در سایه لطف و عواطف سید محمد خاتمی در دوران وزارت ارشاد و ریاست جمهوری، در فضای دیانت انقلاب اسلامی به وجود آوردند و ایدئولوژی را از مکتب اسلام ستردند، چه بازخوردی از دین در مناسبات اجتماعی و سیاسی بر جای می‌گذارد؟ این جماعت مدعی روشنفکری می‌بایستی دین را از حالت حداکثری به حال حداقلی درآورند تا بتوانند آزادی‌ها و مناسباتی همچون غرب و بلکه حیوانی‌تر از آن را در جامعه حاکم سازند.
«هنگامی که حساب ‌آگاهی بشر، از دین جدا شد و قداست ‌آگاهی‌های فقهی و احکام علمی دین [ایدئولوژی دینی] که در ظرف فهم و ادراک دین‌شناسان رخ می‌دهند، در هم ریخته شد و اعتبار اجتماعی ایدئولوژی‌های مختلف و از جمله دین‌های‌ ایدئولوژیک، در ورطه مخرب شکاکیت و سفسطه زائل شد، فرصت تبلیغ نظام دموکراتیک و برنامه‌ریزی شده «مانهایم»3 که هم افق با «جامعه باز» پوپر است، به وجود می‌آید و طبیعی است که انسان برنامه‌ریز، در این حال، طرحی می‌ریزد تا‌اندام دین را در لباس خادمان و خدمتگزاران جامعه مورد نظر خود درآورد. در این حال، تنظیم عملی زندگی فردی و اجتماعی انسان بر عهده همان طراحان است...
روشنفکری در جامعه‌ای که دیانت، سکه مقبول آن است، نمی‌تواند در تئوری خود به انکار واقعیت دین بپردازد. از طرف دیگر «روشنفکری» در شرایطی که به گذشته ایدئولوژیک خود پشت کرده است، نمی‌تواند واقعیت فرضی دیانت را به گونه‌ای تفسیر کند که با اصول «مدینه جماعت» ناسازگار باشد. از این جهت، طرحی را می‌ریزد که اوّلا در آن، واقعیتی برای دین فرض می‌شود و ثانیا در برداشت از آن، واقعیت فرضی به حداقل اصول (که همان اصول حاکم بر جامعه دموکراتیک است) بسنده می‌شود.»4
روشنفکری در ایران، نسبت به دین، باورها و احکام دینی قبل از انقلاب دو دوره را پشت سر گذاشته بود. در دوره مشروطه و آغازین این نهضت، روشنفکری در قالب پروتستانتیزم، دست به سازگار‌سازی قواعد دموکراسی غربی با آموزه‌های اسلام زد و در این راه به تفسیر و تأویل و دست‌اندازی در دین پرداخت، به گونه‌ای که بتواند آزادی غربی را همسان‌‌سازی با حریت اسلامی کند و حقوق بشر اروپایی را همان مساوات اسلامی قلمداد نماید!
قانون اساسی را طبق قوانین بلژیک و فرانسه بنویسد و حداکثر با پیشنهاد
 شهید شیخ فضل‌الله‌نوری، یک مادّه نظارت علماء شاخص را در آن بگنجاند که نه راه به جایی می‌برد و نه اجازه عمل به آن داده می‌شد!
همین جماعت روشنفکر در دوره پهلوی، به خشن‌ترین برخوردها با جلوه‌های دین در جامعه روی ‌آوردند و ملاحظات دوره نضج‌گیری مشروطه را کنار نهادند و به پشتیبانی حکومت ضددینی و غربگرا، به ترویج مظاهر تمدن غربی در همه امور جامعه پرداختند؛ کشف حجاب، جلوگیری از عزاداری، برخورد با روحانیت و حوزه‌های علمیه جلوه‌هایی از برخورد خشن رژیم پهلوی با حمایت منورالفکران بود.
پانوشت‌ها
1- دیدار با جوانان استان خراسان شمالی، 23/7/1391.
2- مصاحبه با شبکه سی‌ان‌ان آمریکا، نقل از سایت خبری تحلیلی عصر امروز، 28دی 1391
3- مانهایم در ابتدا خود یک مارکسیست بود که از بنیان‌گذاران کلاسیک «جامعه‌شناسی معرفت» است. او در سال‌های پایانی زندگی خود در انگلستان، با توجه به بن‌بست در ایدئولوژی مارکسیسم و ناتوانی در دفاع از آن، به فکر تدوین نظریه‌ای برای یک «دموکراسی برنامه‌ریزی شده» افتاد. در این نظریه، او خواستار دخالت دین در ابعاد زندگی اما در جنبه‌های باصطلاح دموکراتیک شد. او شیوه‌ای از زندگی را تجویز می‌کرد که جامعه بشری را از نظرات حاکمیت ایدئولوژیهای مختلف برهاند.
4- کتاب نقد، شماره 2 و3، دین و دنیا، صص 110 و111