انصاف؛ قاعده طلایی معاشرت
واژه انصاف از واژه نصف گرفته شده که به معنای نیم است. انصاف به مفهوم برابری است و از این لحاظ با مفهومی از عدالت همپوشانی دارد. در مطلب پیش رو مفهوم انصاف و اهمیت و کاربردهای آن در زندگی اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی تبیین شده است.
محمد احسان آزادی
معنا و مفهوم انصاف
واژه انصاف به کسر همزه از واژه عربی نصف گرفته شده است. النِّصْف : يكى از دو قسمت مساوى هر چيزى، و به زبان فارسی نیم است که جمع آن أَنْصَاف به فتح همزه است. عرب وقتی میگوید: رجُلٌ نِصْفٌ؛ اشاره به مرد ميانسال و ميانه قد و قامت دارد.
انصاف بر وزن افعال مصدر باب ثلاثی مزید است. وقتی گفته میشود: أَنْصَفَ الرجُلُ إنْصَافاً؛ یعنی آن مرد به مساوات عمل کرد و عدالت مساواتی را بجا آورد. همچنین: أَنْصَفَ الخَصْمَينِ؛ یعنی با عدالت مساواتی ميان آن دو قضاوت و رفتار كرد؛ و أَنْصَفَ من فلانٍ؛ یعنی از فلانى حق خود را به مساوات گرفت؛ چنانکه: أَنْصَفَ المَاءُ الإنَاءَ ؛ یعنی آب به نيمه ظرف رسيد.
انصاف یکی از فضایل اخلاقی است و به معنای مراعات برابری و مساوات در رفتار است. از این رو با عدالت قسطی نزدیک و هممعناست؛ زیرا عدالت قسطی به معنای سهم هر چیزی را به مساوات به آنان دادن و حقوق مردم را به مساوات و بدون تبعیض رعایت کردن است.
همچنین این مفهوم از انصاف با قاعده طلایی «هر آنچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند» در ارتباط است؛ یعنی انصاف به ما حکم میکند هر خیری را که برای خود میخواهیم برای ديگران هم بخواهیم و هر زیان و ضرری كه برای خود نمیپسندیم برای ديگران هم نپسندیم.
واژه انصاف در قرآن به کار نرفته است اما واژه نصف در آیات 237 سوره بقره و 11، 12، 25 و 126 سوره نساء و آیات 3 و 20 مزمل به همان معنای نیم به کار رفته است.
با وجود این مفهوم پیش گفته از انصاف، در اصطلاحات دیگری از قرآن چون عدالت قسطی و مساواتی مورد نظر و تاکید قرآن قرار گرفته است.
تفاوت عدالت و انصاف
از آنچه بیان شد معلوم گردید که عدالت به یک معنا اعم از انصاف است؛ زیرا عدالت به معنای «وضع کل شی فی موضعه؛ هر چیزی را در جایش قرار دادن» و یا «اعطاء کل ذی حق حقه؛ دادن حق به هر صاحب حقی» است.
نسبت میان عدالت به معنای پیش گفته با انصاف به معنای مساوات و برابری، نسبت عموم و خصوص من وجه از نسبتهای چهارگانه در منطق است؛ زیرا نسبت عدالت و انصاف همانند نسبت میان سیاه و پرنده است. نسبت عموم و خصوص من وجه، میان دو مفهومی برقرار است که در برخی مصادیق همپوشانی و اشتراک دارند و در مصادیق دیگر از هم جدا هستند؛ یعنی یک جا عدالت است ولی انصاف نیست و جایی انصاف هست ولی عدالت نیست و در مواردی انصاف و عدالت با هم وجود دارد. بازگشت نسبت عام و خاص من وجه به یک موجبه جزئیه و دو سالبه جزئیه است. مانند: «بعضی سیاهها پرندهاند» و «بعضی پرندهها سیاه نیستند» و «بعضی سیاهها پرنده نیستند».
پس مواردی را میتوان یافت که عدالت صدق میکند، ولی انصاف در آن صدق نمیکند؛ و آن زمانی است که مقتضای عدالت این باشد که به یکی نود و نه گوسفند و به آن دیگری یک گوسفند داده شود؛ یا به یکی به سبب علم و مسئولیت بیشتر، حقوقی بیشتر و به دیگری به سبب فقدان علم و یا مسئولیت، حقوقی کمتر داده شود. در این موارد هر چند که انصاف رعایت نشده، ولی عدالت رعایت شده است؛ زیرا اگر انصاف و مساوات در این موارد رعایت شود و به هر دو نفر، حقوق یکسانی داده شود، در حق یکی ظلم و بیعدالتی روا شده است.
همچنین در مواردی انصاف صدق میکند، ولی عدالت صدق نمیکند؛ مانند موردی که به دو دختر و پسر از ارث، نصف ماترک و میراث داده شود، در اینجا انصاف صدق کرده، ولی عدالت صادق نیست؛ زیرا مسئولیت نفقه زن با پسر است؛ ولی نفقه مرد با زن نیست؛ و زن مال ارثی را برای شخص خود حفظ میکند و لازم نیست که خرجی شوهرش را بدهد؛ و یا اگر دیه مرد و زن یکی باشد؛ در این موارد نیز انصاف به معنای مساوات و برابری صادق است، ولی عدالت صادق نیست؛ زیرا وقتی مردی کشته میشود، نانآور خانواده از میان رفته است و زن و خانوادهاش با گرفتاری مالی و امنیتی و مانند آن مواجه میشوند؛ اما اگر زن بمیرد، از این جهت آسیبی بر خانواده وارد نمیشود؛ پس اسلام با افزایش ارث پسران و دیه مردان، در حق زنان عدالت ورزیده است.
البته گاه میشود که در مصداقی، عدالت و انصاف با هم جمع میشوند، چنانکه گفته میشود: مردم در قانون، برابر و مساوی و یکسان هستند؛ در اینجا عدالت و انصاف، در مساوات و برابری مردم در برابر قانون است؛ پس عدالت میتواند با انصاف همپوشانی داشته باشد. مواردی که در قرآن از آن به قسط تعبیر شده از مصادیق انصاف و عدالت مساواتی است.
از آنچه گفته شد به دست میآید انصاف تنها در موارد و مصادیقی با عدالت همپوشانی دارد که از آن به عدالت قسطی یاد میشود. بنابراین، اینکه انصاف را به معنای عدالت معنا و ترجمه کنیم نادرست و نارواست؛ زیرا عدالت هرگز به معنای مساوات و برابری نیست، بلکه یکی از اقسام و مصادیق تحقق عدالت از طریق مساوات و برابری است. از این رو در دعای منسوب به امام زمان(عج) به نام دعای توفیق الطاعه، از عدالت و انصاف سخن به میان آمده و جداگانه ذکر شده است؛ زیرا در این دعا فقرات به گونهای است که هر یک معنا و مفهوم خاصی دارد. آن حضرت میفرماید: و علی الامراء بالعدل و الشفقه؛ و علی الرعیه بالانصاف و حسن السیره؛ بر امیران و حاکمان است که با عدالت و شفقت با مردم رفتار کنند؛ و بر ملت و رعیت اسلام است که با انصاف و کردار نیک با امور برخورد داشته باشند.(مفاتیح الجنان، دعای توفیق الطاعه)
البته از یک نظر دایره انصاف از دایره عدالت فراتر و گستردهتر است؛ زیرا انصاف نوعی احسان است؛ به این معنا که انسان گاه از دیگری که در حق او ظلم کرده میگذرد؛ زیرا دوست میدارد که اگر او هم خطایی کرد از او بگذرند، این نوع انصاف یعنی خود را با دیگران یکسان قرار دادند، فراتر از عدالتی است که میگوید هر چیزی باید سر جایش باشد؛ پس اگر ظلمی شده به همان میزان، ظلم کردن مجاز است. البته تاکید در عدالت بر مجاز بودن است نه ضرورت و لزوم.
این گونه رضایتمندی امر خوبی است. از این رو امام صادق(ع) میفرماید: مَن أَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ رُضِىَ بِهِ حَكَما لِغَيرِهِ؛ هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داورى او را مىپذيرند.(من لا یحضر الفقیه ج 3، ص 13، ح 3237 ؛ کافی، چاپ الاسلامیه، ج 2، ص 146، ح 12 ؛ تحفالعقول، ص357)
امیرمومنان علی(ع) نیز میفرماید: أَعدَلُ النّاسِ مَن أَنصَفَ مَن ظَلَمَهُ؛ عادلترين مردم كسى است كه با كسى كه به او ظلم كرده با انصاف رفتار كند.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 394، ح 9104)
پس از نظر امیرمومنان (ع) این گونه انصاف رواداشتن نسبت به کسی که ظلم کرده از مصادیق عدالت است بلکه برترین مصادیق عدالت است. البته عدالت قرار دادن هر چیزی در جای خودش است؛ پس باید به میزان ظلمی که ظالم کرده پاسخ داد، اما به جهت این که این نوعی بسترسازی برای کمالات شخصی خود فرد و حتی تاثیرگذاری روی ظالم است، میتواند به عنوان عدالت نفسی مورد توجه قرار گیرد.
البته این رویه در مسائل شخصی پسندیده است اما در مسائل اجتماعی و مقام قضاوت و داوری و حکم میتواند زیانبار باشد. لذا آن حضرت(ع) این مطلب را در حوزه اعمال شخصی مطرح میکند و میفرماید: أَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ أَهلِكَ وَ خاصَّتِكَ وَ مَن لَكَ فيهِ هَوىً وَاعدِل فِى العَدُوِّ وَالصَّديقِ؛ خودت و خانوادهات و نزديكانت و كسانى كه به آنان علاقه دارى، با مردم منصفانه رفتار كنيد و با دوست و دشمن به عدالت رفتار نمایید.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9101)
ارزش و اهمیت انصاف
چنانکه گفته شد، انصاف در حوزه رفتار اخلاقی به معنای آن است که «هر آنچه را برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و هر آنچه را برای خود ناخوش داری برای دیگران نیز ناخوش دار!» این نحوه رفتار در حق دیگران به معنای برقراری مساوات میان خود و دیگران است.
در حوزه عمل اقتصادی نیز انصاف به معنای مساوات و برابری و اینکه سهم و قسط هر کسی را بدهیم چنانکه سهم و قسط خود را مطالبه میکنیم، خودنمایی میکند. قرآن بارها به عدالت قسطی و انصاف به معنای مساوات توجه داده و از مردم خواسته است تا قسط را مراعات کرده و مقسط باشند.
واژه قاسط به معنای سهمخواری است؛ یعنی سهم و قسط دیگران را تصرف کردن، اما مقسط که فاعل از اقساط باب افعال است، به معنای اقدام به عمل مساواتی و قسطی است. دشمنان جامعه، قاسطین هستند که به جنگ مقسطین میروند و اجازه نمیدهند تا آنان اقساط کرده و به مساوات سهم و قسط هر کسی را بدهند.
البته وقتی ما از عدالت قسطی سخن به میان میآوریم به این معنا نیست که حتما به مساوات مطلق و برابر عمل شود؛ بلکه گاهی عدالت اقتضا میکند که کسی سهم و قسط افزونتری داشته باشد، چرا که مسئولیت بیشتری دارد؛ زیرا اقتضای عدالت بخشیدن حق هر صاحب حق و قرار دادن هر چیزی در جای مناسب خودش است؛ پس اگر در تقسیم غذا در سفره به کودک یک ساله 200 گرم بدهیم و به جوان کارگر نیز همان مقدار را بدهیم، ظلم و ستم روا داشتهایم؛ زیرا نیازهای تغذیهای دو نفر متفاوت است.
بنابراین، همواره عدالت قسطی به معنای انصاف و مساوات و نیمه نیست، بلکه گرایش در عدالت قسطی بیشتر به سمت مساوات است؛ چنانکه حضرت یوسف(ع) سرانهای را معین کرده بود و گفته بود برای هر سری یک بار شتر داده میشود.(یوسف، آیه 65)
قاسطین اهل دوزخ هستند؛ زیرا قسط و سهم دیگران را میخورند و این گونه بی عدالتی و ظلم روا میدارند(جن، آیه 15) اما مقسطین اهل بهشت هستند؛ زیرا پایبند قسط و عدالت قسطی هستند و از همین رو محبوب خداوند میشوند.(مائده، آیه 42؛ حجرات، آیه 9؛ ممتحنه، آیه 8)
انصاف به معنای مساوات و برابری، از برترین فضایل اخلاقی انسان است. امیرمومنان علی(ع) میفرماید: اَلانصافُ أَفضَلُ الفَضائِلِ؛ انصاف، برترين ارزشهاست. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9096)
اهل انصاف شبیهترین مردم به پیامبر(ص) هستند. خود آن حضرت(ص) میفرماید: آيا شما را خبر ندهم كه اخلاق كدام يك از شما به من شبيهتر است؟ عرض كردند: آرى، اى رسول خدا. فرمودند: آن كس كه از همه شما خوش اخلاقتر و بردبارتر و به خويشاوندانش نيكوكارتر و باانصافتر باشد.(من لا یحضره الفقیه ج 4، ص 370 - مكارم الاخلاق ص 442)
پیامبر(ص) انصاف را از نشانههای ایمان حقیقی بر میشمارد و میفرماید: مَن واسَى الفَقيرَ وَأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِكَ المُؤمِنُ حَقّا؛ هر كس به نيازمند كمك مالى كند و با مردم منصفانه رفتار نمايد چنين كسى مؤمن حقيقى است.(خصال ص47، ح 48)
کاربردهای انصاف
انصاف در همه حوزهها و ابعاد لازم و ضروری است، از انصاف در کلام گرفته تا عمل و قضاوت و زمینههای مادی و معنوی. اینکه انسان آنچه را برای خود دوست دارد برای دیگری بخواهد عین انصاف است. مهمترین موارد انصاف در حوزه ثروت و قدرت است.علی(ع) میفرماید: زَكاهًُْ القُدرَهًْ الانصافُ؛ زكات قدرت، انصاف است.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 342، ح 7821) بسیاری از انسانها در هنگام قدرت، آنچه را برای خود نمیپسندند برای دیگران میپسندند و مساوات را مراعات نمیکنند. کسی که در قدرت است اگر بتواند با مردم همان گونه رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود، نشان داده است که انسانی کامل است و از مهمترین فضیلت انسانی بهرهمند است.امام علی(ع) میفرماید: مَن أَنصَفَ اُنصِفَ؛ هر كس با انصاف باشد، انصاف مىبيند. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9120)
البته کاربردهای انصاف در حوزههای قدرت و ثروت بسیار سخت است. به این معنا که بسیاری از مردم نمیتوانند در هنگام قدرت و یا ثروت انصاف را مراعات کنند و قدرت و ثروت، آنان را نسبت به این مسائل کور و ناتوان میسازد. از این رو یکی از سهگانههای سخت در زندگی بشر انصاف رواداشتن است. از حسن بزاز است که گفت امام صادق(ع) به من فرمود: آیا به سه چیز از سختترین اموری که خدا بر بندگانش واجب کرده، آگاهت نکنم؟ گفتم: آری فرمود: منصفانه برخورد کردن تو با مردم ، همدردی با برادرت و به یاد خدا بودن در هر جا و منظور من از یاد خدا «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله اکبر» گفتن نیست؛ اگر چه این هم یاد خداست، اما ذکر خدا به یاد خدا بودن است آنگاه که به اطاعت یا معصیتی اقدام میکنی.
(کافی، ج2،ص 145،ح8)
انصاف نسبت به دشمن نیز سختتر است. بنابراین باید توجه داشت که اگر آثار و برکات دنیوی و اخروی انصاف را میخواهیم باید به انصاف رو آوریم. امیرمومنان(ع) میفرماید: وَابذُل ... لِلعامَّهًْ بِشرَكَ وَ مَحَبَّتَكَ وَلِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وَ إِنصافَكَ؛ گشادهرويى و دوستىات را براى عموم مردم و عدالت و انصافت را براى دشمنت بكار گير. (خصال ص 147، ح 178)
آثار انصاف از زبان روایات
انصاف آثار و برکاتی در حوزه فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
1- آسایش و راحتی: امام علی(ع) دراین باره میفرماید: اَلانصافُ راحَهًْ؛ انصاف، مايه آسايش است.( تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح9113)
2- افزایش رزق، خردمندی، تاخیر اجل و تلقین در قبر: پیامبر(ص) میفرماید: مَن اُلهِمَ الصِّدقَ فى كَلامِهِ وَ الانصافَ مِن نَفسِهِ وَ بِرَّ والِدَيهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنسِىءَ لَهُ فى اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَيهِ فى رِزقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقلِهِ وَ لُـقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ ؛ به هر كس، راستگويى در گفتار، انصاف در رفتار، نيكى به والدين و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخير مىافتد، روزي اش زياد مىگردد، از عقلش بهرهمند مىشود و هنگام سؤال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقين مىگردد.(اعلام الدين ص 265)
3- بهشت: امام صادق(ع) میفرماید: ثَلاثٌ مَنْ اَتَى اللّهَ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اَوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ: اَلاْنْفاقُ مِنْ اِقْتارٍ وَ الْبِشْرُ لِجَميعِ الْعالَمِ وَ الاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ؛ هر كس يكى از اين كارها را به درگاه خدا ببرد، خداوند بهشت را براى او واجب میگرداند: انفاق در هنگام تنگدستى، گشادهرويى با همگان و رفتار منصفانه.(کافی، ج 2، ص 103، ح 2)
4- رهایی از عذاب دنیوی: پیامبر(ص) میفرماید: أَنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ وَ انصَحِ الأُمَّةَ وَارحَمهُم فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلى أَهلِ بَلدَةٍ أَنتَ فيها وَأَرادَ أَن يُنزِلَ عَلَيهِمُ العَذابَ نَظَرَ إِلَيكَ فَرَحِمَهُم بِكَ، يَقولُ اللّهُ تَعالى: (وَما كانَ رَبُّكَ لِيُهلِكَ القُرى بِظُلمٍ وَأَهلُها مُصلِحونَ)؛ با مردم منصفانه رفتار كن و نسبت به آنان خيرخواه و مهربان باش، زيرا اگر چنين بودى و خداوند بر مردم آباديى كه تو در آن به سر مىبرى خشم گرفت و خواست بر آنان عذاب فرو فرستد، به تو نگاه مىكند و به خاطر تو به آن مردم رحم مىكند. خداى متعال مىفرمايد «و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش درستكارند، به ستمى هلاك كند».(مكارم الاخلاق ص 457)
5- رفع خلاف و ایجاد ائتلاف: امیرمومنان علی(ع) میفرماید: الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَاف؛ انصاف، اختلافات را از بين مىبرد و موجب الفت و همبستگى مىشود.(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 394، ح 9116)
6- عزت: امیرمؤمنان امام علی(ع) میفرماید: «هر كس با مردم به انصاف رفتار كند خداوند بر عزتش بيفزايد».(بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۳)
7- محبت: امام جواد (ع) فرمود: ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّهًْ: الاْنْصافُ فِي الْمُعاشَرَهًْ، وَ الْمُواساهًُْ فِي الشِّدِّهًِْ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلي قَلْب سَليم؛ سه خصلت جلب محبّت مي كند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردي در مشكلات آنها، همراه و همدم شدن با معنويات. (كشف الغمّه، ج 2، ص 349)