نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران-۱۶
تأمین سرباز جنگ نرم علیه نظام با بورس دولتی!
حجتالاسلام شجونی، عضو جامعه روحانیت مبارز هم در بخشی از خاطرات خود و مصاحبه با شبکه خبر ایران1 سابقه خوئینیها را این طور معرفی میکند: «گودرزي بعد از آنکه از طرف علماي محترم و شناخته شده و حوزههاي علميه مهم تهران طرد شد، به سراغ آقاي موسوي خوئينيها در مسجد جوزستان رفت و او هم گودرزي را پذيرفت و اين هم امر غيرمنتظرهاي نبود. آقاي خوئينيها قبل از انقلاب در آن مسجد در مقام تفسير قرآن حرفهاي عجيب و غريبي ميزد که من اسم آن را گذاشته بودم قرآنشناسي آسان! اين آقاي موسوي خوئينيها هم به گفتن تفاسير مارکسيستي معروف بود.
آقاي مطهري چند باري به او هشدار داده بودند ولي او کار خودش را ميکرد. مدتي در آن مسجد اين حرفها را زد و عدهاي جوان ناآگاه هم دور و برش را گرفتند و تصور ميکرد که بازارش هميشه گرم ميماند. گودرزي به مسجد جوزستان رفت و آقاي موسوي خوئينيها هم او را به مسجد خمسه فرستاد. مسجد خمسه در اواسط خيابان سراب در خيابان دولت- يخچال- واقع شده است.
موسوي خوئينيها از کساني بود که قبل از انقلاب به اين ذهنيت دامن ميزد که هر نوع فعاليتي در دستگاههاي دولتي و شبهدولتي کمک کردن به رژيم است و حال آنکه توجه نميکرد که بعضيها از همين کارهاي شبهدولتي توانستند بهاندازه دهها سال تأثير کار او داشته باشند و بلکه بسيار بيشتر.
علنا ميگفت آقاي مطهري و آقاي مفتح که تدريس در دانشگاه را پذيرفتهاند با حکومت سازش کردهاند و تبديل به ترمز انقلاب شدهاند! او همين حکم را هم درباره آقاي بهشتي و آقاي باهنر ميداد که به آموزش و پرورش رفته بودند و کتابهاي درسي را تدوين ميکردند. ميگفت که اينها همکار فرّخرو پارسا [وزير وقت آموزش و پرورش] شدهاند و حال آنکه اگر قرار به انقلابيگري و منبرهاي داغ رفتن و بعد هم زنداني شدن باشد من که از بسياري از اينها جلوتر بودم ولي هيچوقت از اين فکرها نميکردم. من 25 بار زندان رفته و شلاقهايي خوردهام که اگر به ديوار ميزدند خراب ميشد، منتهي کار امثال بنده روبنايي بود. يعني اگر يک پروژه ساخت و ساز خانه را در نظر بگيريد کار ماها حکم دکوراسيون خانه را داشت و کارهاي زيربنايي و پيريزي و اسکلتبندي را امثال آقاي مطهري انجام مي دادند.
يک شيخ محترمي به نام آقاي قاسمي نقل ميکرد من يک شب در مسجد جوزستان کنار آقاي کروبي نشسته بودم و آقاي موسوي خوئينيها هم روي منبر بود. اکبر گودرزي و محمود کشاني نشسته و محو حرفهاي آقاي خوئينيها شده بودند. اين آقا رفته بود بالاي منبر و آيه شريفه
«ويصدّون عن سبيل الله» را کنايتا و گاهي تصريحا بر آقايان مطهري و مفتح و بهشتي تطبيق ميداد و ميگفت: اينها ترمز انقلاب و سازشکارند و با دستگاه روي هم ريختهاند! من که ديدم گودرزي و کشاني مات و مبهوت حرفهاي خوئينيها هستند به کروبي گفتم: بابا، اگر فردا انقلاب پيروز بشود اينها با اوّلين اسلحهاي که به دستشان بيفتد ميروند و اينها را ميکشند. کروبي را که ميدانيد هم احساساتي است هم عصبي، دستش را بلند کرد و زد روي پاي من و گفت: نه بابا! اينجوري نيست. ولي بعدها ديديم که اتفاقا اينجوري شد! همين محمود کشاني از کساني بود که آقاي مفتح را در دانشگاه الهيات به گلوله بست. اين مسئله که فکر را چهکسي توي کله يک مشت بيسواد کرده بود، بايد ريشهيابي کرد. بعد از سي سال که از انقلاب ميگذرد بايد معلوم شود محرکين اينها چهکساني بودند که اينقدر به خود جسارت دادند که چنين شخصيتهايي را بکشند.
صريح بگويم آقاي مطهري معتقد بود که او مارکسيست شده است! آقاي مطهري اعتقاد افراد را از روي ظاهر و لباسشان نميسنجيد بلکه محتواي حرف و فکر آنها را بررسي ميکرد. ايشان ميفرمود اين نوع تفاسير، تفاسير مارکسيستهاست، حالا بر زبان هرکسي که ميخواهد جاري شده باشد. از آيتالله آقارضي شيرازي بپرسيد. ايشان تعريف ميکرد که وقتي آيتالله انواري از زندان آزاد شدند با آقاي مطهري به ديدن ايشان رفتيم. وقتي به منزل ايشان وارد شديم، ديديم موسوي خوئينيها هم آنجا نشسته. او چون با آقاي مطهري بد بود تا چشمش به ايشان افتاد بلند شد و رفت بيرون! آقاي مطهري با حالت عصبانيت و تحکّم از آقاي انواري پرسيده بود: او را ميشناسيد؟ آقاي انواري جواب داده بود: بله، اين آقاي خوئينيهاست. آقاي مطهري ميگويد: خبر داريد مارکسيست شده؟ آقاي مطهري واقعا درباره آقاي موسوي خوئينيها همينطور فکر ميکرد و بخشي از هشدارهايي هم که در مقدمه کتاب گرايش به مادّيگري داد درباره همين آدم و اطرافيانش بود».2
مواضع خوئینیها در انفجار نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر و بهخصوص بعد از رحلت امام خمینی(ره) درخصوص رهبری انقلاب اسلامی، ولایت فقیه، فتنه سالهای 1378 و 1388 و بعد از آن، خود حکایت طولانی است که ورود به آن در حیطه این بحث نیست.3
بیشترین فضا بعد از رحلت امام خمینی(ره) برای خوئینیها و نشر افکار او، توسط حجتالاسلامهاشمی رفسنجانی فراهم شد. آن گاه که او را به ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری منصوب نمود. خوئینیها از سال 1369 تا 1372 مسئول این مرکز بود. اغلب شاگردان وی و همفکران و همکاران خاتمی در کیهان و کیهان فرهنگی و نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در این مرکز جمع شدند تا به مباحث تئوریکی بپردازند که در آینده میبایستی بر مبنای آن، انقلاب اسلامی و رهبریت ولیّفقیه را به چالش بکشند!
عباس عبدی از شاگردان مسجد جوزستان،هاشم آغاجری، علیرضا علویتبار، مجید محمدی، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، محسن سازگارا، امینزاده، آرمین و... از جمله این افراد بودند که عموما طیف چپ محسوب میشدند. پروژه توسعه سیاسی دولت خاتمی در این مرکز بررسی میشد. از جمله کارهای خوئینیها در این مرکز، اعزام بیش از پانصد نفر از نیروهای همسوی خود با «بورس دولتی» به کشورهای اروپایی و آمریکا بود تا نیروهای مورد نیاز در پروژه را تأمین کند.
همفکری و همکاری و مجالست طولانی خاتمی با چنین فردی و نیز شاگردان او، تأثیر وسیعی در اندیشهها و رفتار خاتمی داشت. خوئینیها که به «عالیجناب سایه» شهرت یافته، کمتر در مسئولیتها ظاهر میشود و در پشت پرده، کارهای خود را پیش میبرد. در احزاب مجمع روحانیون مبارز و مشارکت ایران اسلامی بیشترین تأثیر را داشته است. خاتمی در تصمیمگیریهای مجمع روحانیون مبارز حتی در انشعاب آن از جامعه روحانیت مبارز و سایر مواضع و بیانیهها، با خوئینیها مشارکت و همفکری نموده است.
پانوشتها
1- مورخ 5/12/1389 به نقل از اطلاعات روز 4/3/1395
2- همان
3- برای اطلاع از عملکرد خوئینیها به کتاب «انقلاب اسلامی در بوته آزمون» صص 422 – 456 مراجعه نمایید.