ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع)-11:
جامعهسازی، هدف نهایی انبیا(ع)
این کوهپیماى استوار و نستوه و این رهنورد کارآزموده مسلّط، مواجه با قلّه بسیار بلندى بود که باید آن را با زحمت و فشار تمام، با صبر عجیب بگذراند. او در یک جا به یک نقطهاى رسید که باید چشمهایش را باز میکرد و قدمها را آهسته برمیداشت تا از این گذرگاه تنگ و دشوار عبور میکرد و پرت نمیشد و همین کار را کرد، مراقبت کرد، دقّت کرد.
یک جا دزدانى در کمین بودند که دور او را احاطه کنند، او را از بین ببرند، راه او را ببُرند و از وجود او اثرى نگذارند _ چون رسیدن به هدف و پیمودن این راه، به صرفهى آنها نبود _ اینجا آهسته و بدون اینکه آنها بفهمند چه شد، کفشهاى نرمَش را پوشید، سر را خم کرد، آهسته رد شد و دشمنها ناگهان دیدند که این شخص رفته است.
یک جای دیگر، او را آن طرف این گذرگاه، آن طرف این درّه ژرف و عمیق دیدند که با چهرهاى خندان دارد نگاه میکند، به دشمنان خود لبخند تمسخرآمیز میزند و دست دوستانش را میگیرد و باز دارد میرود طرف هدف. این راهپیما 250 سال به این نحو راه را پیمود، یک لحظه مردّد نشد، یک لحظه از راه منحرف نشد و یک قدم برخلاف مصلحت راه برنداشت و آنچه که در بین این راهپیمایی طویل و مدید عمل کرد، براى خاطر این راه بود.
این زندگى ائمّه(ع) است بهطور خلاصه. اگر شما نقّاش ماهر و زبردستى باشید و بخواهید او را ترسیم کنید، باید انسانى را ترسیم کنید که کولهپشتى بر دوشش است، کفشهاى آهنى به پایش و آن عصاى آهنى افسانهاى در دستش و چشمش به افق، دارد این راه را میرود و به هر آنچه در پیرامون او از تهدیدها و از خطرها و از اشکالها میگذرد، بىاعتنا است و آنچنان خطوط قیافهاش تصمیم او را نشان میدهد که اگر این راه، دو هزار و پانصد سال هم بود، باز میرفت و باز حرکت میکرد.
فلسفه و هدف امامت
خب، یک نکته اینجا باقى ماند و آن اینکه هدف چیست؟ این هدفى که این راهپیماى استوار کهن با کفش و کلاه و عصاى آهنین دارد به دنبال آن دائما گام میزند و مدام راه میپیماید، چیست؟ یعنی به تعبیر دیگر، این امامت براى چیست؟ بعد از دوران نبوّت، مسئلهاى به نام امامت یعنى چه؟ امام شأنش چیست؟ شغلش کدام است؟ کار ندارم به اینکه شرطش چیست؛ در اینها خیلى بحث هست و گاهى بیش ازاندازه لزوم بحث شده. امام شغلش چیست و هدفش کدام است و اصلا فلسفهى امامت چیست؟ این را باید بحث کنیم.
آنطورى که بنده تصوّر میکنم، ادامه نبوّت به صورت امامت و زاییده شدن خطّى به نام امامت از خطّ دیگرى به نام نبوّت، به دو منظور است: یکى تدوین و تبیین مکتب، و دیگر ادامه راه نبوّت و تأمین خواستها و هدفهاى نبی. پیغمبر مىآید و چرا مىآید و چگونه مىآید و چگونه عمل میکند، اینها بحثهایی است که نظرم هست در سه سال پیش در همین مجلس درباره آنها بحث مفصّلى کردیم که اگر شما آن بحثها یادتان باشد، خیلى آدم خوشحافظهاى هستید، چون خودم دقیق یادم نیست، لیکن اجمالا میدانم که رئوس مطالب اینها بوده و یادداشت هم کرده بودم.
دو هدف پیامبر(ص)؛ ایجاد انقلاب
در یک جامعه منحرف و ایجاد جامعهای نو
پیغمبر در یک مواقع خاصّی در اجتماع ظهور میکند. وقتى که ضرورت ظهور پیغمبر به وجود مىآید، پیغمبرى مبعوث و برانگیخته میشود و آن دورانى است که اجتماع بشرى و این کاروان تاریخ انسانیّت احتیاج دارد به یک نقطهى عطف، احتیاج دارد به یک انقلاب. قرنها دستهاى تحریف کار خودشان را کردهاند، قدرتهاى ضدّ انسانى و ضدّ بشرى فعّالیّتها و تلاشهاى خود را انجام دادهاند و جوامع انسانى را به قواره نامطلوبی درآوردهاند و شکل نظام جوامع بشرى را به شکل موذی و مضرّ براى انسانیّت تبدیل کردهاند؛ اینجا است که نبی مىآید.
نبی مىآید انقلاب میکند؛ یعنى مىآید بنیان جامعه را بر هم میریزد و اصول جامعه را ویران میکند و قواره جامعه را عوض میکند و اصول دیگرى به جاى اصول کهن، اصول ارتجاعى و اصول غلط وضع میکند _ و اینها اصول انقلابى اسلام است، اصول انقلابى دین است _ اینها را میگذارد و جامعهاى به شکل نو تشکیل میدهد.
پس اگر دقّت کنید، در وظیفه پیغمبر دو چیز وجود داشت: یکى عبارت بود از ارائه یک اصول انقلابى و ایجاد انقلاب بر مبناى این اصول، و دوّم ساختن و بنیانگذارى یک اجتماع نو. البتّه نبی که عرض میکنم، منظورم انبیای بزرگ، انبیای انقلابآفرین و به تعبیر مصطلح اسلامی، انبیای اولوالعزم است. اگر نبی بزرگ بیاید در اجتماعی و اصولى را هم ارائه بدهد، امّا یک اجتماعى بر مبناى این اصول بنیان نگذارد، یک جامعهاى را به شکل مطلوب خود نسازد، رسالت او ناقص است.
فرض کنید مثلا حضرت موسی(ع) بیاید در جوامع فرعونى،هایوهویی هم راه بیندازد، فرعون را هم متوجّه بکند که ما آمدیم، یک اصول صحیحى را هم به مردم ارائه بدهد، احیانا شورشى هم برپا کند و فرعون را هم از بین ببرد و از تخت فرعونى واژگون کند و اصلا وضع اجتماع را در هم بپاشد، امّا یک اجتماع درستى بر طبق پیشنهاد خود نسازد و تحویل انسانیّت ندهد و خود در رأس آن اجتماع قرار نگیرد و برنامه حرکت آن اجتماع و پیشرفت و تکامل آن را در اختیار این اجتماع و زیر بغل آن نگذارد؛ پس حضرت موسى(ع) رسالت خود را انجام ندادهو میدانید که همه انبیای الهى جامعه تشکیل دادهاند؛ اقلّا در یک محیط و محدوده کوچکى، یک جایی به قواره مطلوب خود به وجود آوردند، یک جامعهای درست کردند، مبانى جامعه را بنیانگذارى کردند، کار گذاشتند؛ حالا بعد باقى ماند یا نماند، آن مسئله دیگرى است؛ امّا این را به وجود آوردند، اسلام هم همینطور.