ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع): - بخش ۳
فواید دانستن خط سیر امامان معصوم(ع)
سؤالکننده ممکن است سؤال کند که این دوازده نور پاک در اجتماع اسلامی کارشان چه بود؟ چرا وجودشان لازم بود؟ دنبال این سؤال، پرسش دیگرى مىآید و آن این است که این دوازده نفر که داراى این فلسفه وجودى بودند - که البتّه هنوز آن را بیان نکردهایم - آیا بر طبق این فلسفه عمل میکردند؟ آیا این فایده بر وجود این بزرگواران مترتّب بود یا نبود؟ چون آن مطالبى که راجع به زندگى اینها نقل شده و میشود و در افواه شایع است، بعضىاش با هم تناقض دارد، بعضىاش با اصل فلسفه وجود اینها تناقض دارد؛ بعضىاش چیزهایی است که با اصل فلسفه وجود اسلام تناقض دارد، این تناقضها را باید حل کرد. باید دید که آیا آنچه ما به عنوان فلسفه امامت ذکر میکنیم، درست است یا اینکه نه، همین چیزهایی که امروز از قول آن بزرگواران و از عمل آن بزرگواران، در گوشه و کنار، پراکنده و متناقض نقل میشود، درست است؟ به هرحال این مسئلهاى است که باید روی آن فکر کرد.
حاصل کلام اینکه دو بحث وجود دارد
- البتّه این دو بحث یکى است، امّا بنده از دو دیدگاه به این مسئله واحد نگاه میکنم؛ بنابراین دو بحث از آن در مىآید - یکی اینکه ما درباره این میخواهیم صحبت کنیم که وقتی ما امامان خود را میشناسیم و زندگى آنها را هم کم و بیش میدانیم، باید بدانیم که اینها اوّلاً نقششان به حسب تشریع دین چه بوده است؟ یعنى دین براى اینها چه نقشى معیّن کرده؟ چه مسئولیّتى به عهده اینها گذاشته؟ چه فایدهاى را بر وجود اینها مترتّب دانسته؟ و به عبارت دیگر، اصلاً خداى متعال برای چه على را و حسن را و حسین را و نُه فرزندش(ع) رابراى امامت گماشته و به این عنوان برگزیده؟
دوّم اینکه حالا که دانستید و فهمیدید که چرا خداى متعال اینها را به این مقام منصوب کرده و این پست را به عهده اینها واگذار کرده، ببینید اینها چقدر به این فایده و به این ثمره و به این هدف عامل بودهاند؟ آیا آن فایدهاى را که خداى متعال براى امامت مقرّر کرده بود، ما در زندگى این بزرگواران مىیابیم یا نمىیابیم؟
البتّه این بحث فواید فراوانی دارد و بعدا آنها را خواهم گفت امّا اجمالا فایده این بحث این است که شما وقتى که دانستید فلسفه امامت چیست و دانستید که امامان شما تأمینکننده این فلسفه و این هدف براى اسلام بودند، اوّلا اعتقادتان به این بزرگوارها محکمتر و روشنبینانهتر میشود، ثانیا انسان وقتی که امام را شناخت، میتواند از او پیروى کند. وقتی که انسان دانست راه امام چه بوده، میتواند از او پیروى کند؛ والّا اگر انسان نداند که امام او به کدام راه و کدام جهت میرفته، چگونه میتواند او را به امامت قبول کند و امام بداند؟
مسئله پیشوایی در مورد امام، امروز در معارف فرهنگ شیعى ما هیچ مطرح نیست. تا میگویی مثلا امام صادق(ع) در فلان موقعیّت یک چنین عملى انجام داد، میگویند: آقا! امام صادق(ع)، امام بود. تا میگویی امام حسین(ع) چنین، امیرالمؤمنین(ع) چنان، امام هفتم(ع) چنان، امام عسکرى(ع) آنجور - که زندگی هر کدام مظهر شکوه، عظمت، حماسه و انسانیّتِ اسلامپسند بود - میگوید: آقا! اینها امام بودند. خب، به دلیل اینکه اینها امام بودند، باید تو پیروى کنى؛ اگر امام نبودند که کسى وجود آنها را به رخ تو نمیکشید. ما که عمل گاندى را به رخ تو نمیکشیم که تو بگویی امام دیگران بود؛ ما که عمل آن کسى را که تو قبولش ندارى، به رخ تو نمیکشیم؛ عمل آن کسی را که تو امامش میدانى، به رُخت میکشیم، به همین دلیل که امام است. چون امام است، باید به حرفش عمل کنى؛ چون امام است، باید دنبالش بروى. یعنى چه که بگویی او چون امام است، پس من نمیتوانم دنبال راه او را بگیرم؟ در حالى که این خطاى خیلى بزرگى است، خطاى خیلى بیّنى است. وقتى که ما امام را به امامت شناختیم، باید راه امام را هم بشناسیم، خطّسیر زندگى او را هم بفهمیم و بدانیم.
رابطه امام و پیرو
رابطه اقتداکننده و مقتدا
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «ألا و إنّ لکلّ مأموم إماماً یقتدى به»؛ 1 هر مأمومى امامى دارد که به آن امام اقتدا میکند، دنبالهرو آن امام است و باید دنبال آن امام برود؛ والّا امامِ او نیست و او هم مأموم او نیست. پس مسئله اقتدا کردن و دنبال خطّسیر امام رفتن، مطلبى است لازم و مقتضاى لفظ امام و مأموم. مثل اینکه فرضا در نماز جماعت، امام در حال سجده است، شما به یکباره بلند شوید بایستید یا به یکباره بروید به رکوع، بعد هم بگویید بنده نماز جماعت میخواندم و مأموم این امام بودم. خب، این حرف و این ادّعا، جز خنده و تمسخر، هیچ عکسالعملى را ایجاد نمیکند. امام حسن مجتبى(ع) در یک موقعیّت خاصّی یک عملى انجام داده که ادّعاى ما این است که پیروانش هنوز هم عمل او را درست نشناختهاند 2؛ در عین حال خودشان را تابع امام حسن(ع) میدانند و دلشان را خوش میکنند که مثلاً در وصف مصیبت ایشان یک قطره اشکى بریزند؛ در حالى که این امام را هیچ نشناختند. مگر ما نمیگوییم که اشک بىمعرفت فایده ندارد؟ همین حرفهایی که الان در میان خود ماها هم رایج است، اینها بعضىاش اتّفاقا حرفهاى خیلى خوبى است. مگر گفته نمیشود که اشک بىمعرفت اثرى ندارد، زیارت بىمعرفت اثرى ندارد؟ این حرفها را که خود ماها میزنیم، غالبا حرفهاى عامیانهاى است که همهمان قبول داریم چون حرف درستى است؛ اشک بىمعرفت فایده ندارد. اگر خود امام زنده هم میبود و تو بدون معرفت به محضرش هم میرفتى، این زیارت هیچ فایدهاى نداشت.
پینوشتها:
۱- نهجالبلاغه، شریف الرضی، نامه 45
۲- برای آشنایی با اندیشه رهبر معظّم انقلاب در این زمینه رجوع کنید به کتاب «صلح امام حسن پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ» نوشته آیتالله شیخ راضی آلیاسین(ره) با ترجمه حضرت آیتالله سیّد علی خامنهای(مدّظلّه العالی). این کتاب با ویرایش جدید توسّط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر گردیده است.