گفتاری از استاد حسن رحیم پور ازغدی
دولت علوی حکمت علوی مکتب علوی
گرچه علي روح بزرگي بود در كالبد تنگ جهان و جامعه دوران علي شايستگي ايشان را نداشت و او بزرگتر از آن جامعه و فراتر از ظرفيت آن مردم بود، اما وقتي نام رفتار علوي يا دولت علوي را ميشنويم، بايد متوجه باشيم كه سخن از يك شخص، هر چند بزرگ، در ميان نيست؛ بلكه گفت و گو از يك مكتب است كه علي نمونه بارز و برجسته تربيت شده اين مكتب ميباشد. مكتبي كه بنيانگذارش پيامبر بزرگ خدا بود و ايشان شاگرد برجسته آن مكتب. او از پيامبر آموخت كه جامعه ديني جامعهاي است كه بدون لكنت زبان بشود حق ضعفا و محرومين را و طبقات پايين جامعه راـ كه معمولا قدرت مطالبه حقوق خود را ندارند ـ از صاحبان قدرت و ثروت گرفت.
روايت از ايشان نقل شده كه فرموده اند من شنيدم كه به شكل متواتر در موقعيتهاي مختلف، پيامبر اين نكته را به زبان آورد كه: «لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع» آن امت و جامعهاي كه حق ضعيفان را نشود بدون لكنت زبان و بدون ترس از اقويا و صاحبان قدرت و ثروت مطالبه كرد، قابل تقديس و پاكيزه نيست. اينها در واقع تعريف جامعه ديني است. از زبان پيامبر اكرم كه استاد و مربي علي بنابي طالب است وحضرت علي فرمود: «اناعبد من عبيد محمد(ص)» يعني من بندهاي از بندگان محمدم و مثل برده در برابر محمدم. يعني هر چه دارم از اوست. در قاموس عليبنابيطالب (ع) دولت ديني، ضامن عدالت ديني، ضامن حدود خدا، قوانين خدا و حقوق مردم است. حريم مردم، حريم خداست و حقالله؛ منتهي با تعريف دينيش نه با تعريف ماترياليستي، تعريف ليبرالي و تعريف ماركسيستياش. تجاوز به حريم انسانها و حقوق مسلم آنها، تجاوز به حريم خداست.
اين منطق عليبنابيطالب است و بارها در نهجالبلاغه به تعابير مختلف آوردهاند. و باز ايشان از پيامبر اكرم نقل كردهاند كه پيامبر فرمود: «من قتل دون حقه فهو شهيد» هر كس براي دفاع از حق و حقوقش، چه حقوق معنوي يعني كرامت و عزت انسانيش و چه حقوق مادياش، يعني در مبارزه با ظلم كشته بشود شهيد راه خداست. اين يكي از پاسخها به كساني است كه بارها گفتهاند و مينويسند دين سراسر تكليف است وحق و حقوق در دين اكرام نشده. چطور از حق و حقوق بشر در دين صحبتي نشده وقتي كه پيامبرش ميگويد: اگر در راه دفاع از حقوقتان كشته بشويد، انگار در راه خدا كشته شدهايد. شهيديد مثل آنهايي كه در جنگ احد و خندق در ركاب حضرت محمد شمشير زدند و كشته شدند. منتهي نه حقوق تنها. حقوق توام با تكليف. حقوقي كه متقابلاً منشأ مسئوليت هايي است. در ديدگاههاي توتاليتر و نظامهاي استبدادي مردم فقط تكليف دارند و حقوقي ندارند. در نظامهاي ماترياليستي و ليبرال سرمايهداري كه بر اساس غرايز انسان بنا شده مردم طبق ادعاي تئوريك، فقط حقوق دارند و از مسئوليتهاي انسان نبايد حرف زد. شما تا از مسوليت و تكليف حرف بزني متهم ميشوي به نقض حقوق بشر و به محض اينكه از آرمانها و حدود ارزش حرف بزني متهم ميشوي به تئوريزه كردن خشونت. اما در تفكر عليبنابيطالب همه انسانها بدون استثناء حقوقي دارند و وظايف و مسئوليتهايي به اندازهاي كه به مسئوليتها عمل ميكنند، حقوق براي آنها حتما محترم است و به اندازهاي كه از حقوق استفاده ميكنند مسئوليتهايي دارند كه بايد به آن تن در دهند. مسئوليتهايي در برابر خدا، در برابر مردم و در برابر حق و سرنوشت خودشان. بنابراين ميبينيد كه بين مبارزه با ظلم و دفاع از حقوق مردم با راه خدا و شهادت در راه خدا، يك پيوند عقيدتي در منطق عليبنابيطالب (ع) برقرار است.
اين تعريفي كه از جامعه ديني عرض كردم، پيامبر در بارهاش فرمود: هيچ كس به اندازه علي قدرت ايجاد چنين سيستمي و ساختن پرداختن چنين جامعهاي را ندارد و بنابراين خداوند او را بعنوان وصي و خليفه بعد از من نصب كرد و پيامبر در روز غدير خم، اين را به مردم ابلاغ كرد كه مردم «علي اقواكم علي هذا الامر» يعني هيچ كس به اندازه علي نخواهد توانست چنين جامعهاي را بسازد و لذا او حق خلافت دارد. لذا او از طرف خداوند به حكومت منصوب شده. اين انتصاب ملاكش چيست؟ اين است كه او بيشتر از همه به حقوق مردم وفا ميكند و بيشتر از همه به مردم براي رسيدن به كمالات دنيوي و آخرويشان كمك ميكند. همين منطق است كه ايشان در خطبه 132 نهجالبلاغه در مانيفست حكومتيشان ميفرمايند: در حكومت اسلامي كسي كه بخيل است و حرص ميورزد و چشم كج در مال مردم و نگاه تحقيرآميز به حقوق مردم دارد، نبايد مسؤول باشد. افراد جاهل و قشري و عوام حق ندارند وارد حكومت ديني بشوند. «و لا الحافي و لا الحسائف و لا المرتشي» رشوه خواران «ولا المعطل للسنه». آنهايي كه سنت خدا و پيامبر را تعطيل ميكنند؛ يعني در حكومت با قانون بازي ميكنند و هر جا و هر وقت دلشان بخواهد قانون الهي را اجراء ميكنند و هر جا دلشان مي خواهد اجرا نميكنند. فرمود من به اينها اجازه نميدهم در حكومت ديني وارد بشوند. من نميگذارم فاسدها و باندهاي بيتقوا بر جان و مال و حقوق مردم مسلط بشوند. تا زندهام نميگذارم افراد بخيل و حريص به مال مردم، آدمهاي دنيا طلب و عياش و پرخور بر مردم حكومت كنند و وارد دولت بشوند. نميگذارم افراد نادان و قشري و جاهل بر سر كار بيايند تا جامعه را منحرف كنند. «الجاهل يضلهم بجهله» اگر جاهلان و سفها، افراد سخيف و نادان بر سر كار بيايند، جامعه را منحرف ميكنند و نميگذارم افراد زورگو و مستبد بر مردم مسلط شوند تا با بيعدالتي حكم برانند و اموال مردم و فقرا را بالا بكشند و همه چيز را توجيه كنند و افراد بيزبان و نجيب را در جامعه محروم كنند «يقطعهم بجفائه» نميگذارم رشوهخواران در مديريتهاي حكومت نفوذ كنند تا حقوق مظلومين فراموش شود. «المرتشي في الحكم» نميگذارم قاضيهاي رشوهخوار بر گردن مردم سوار شوند تا مردم را نابود و سنت پيامبر را تحقير كنند. فرمود: منطق من در حكومت اين است و هر كس با من است بسم الله، هر كس بر من است باز هم بسم الله.
بنابراين شما بايد مراقب آن ايدهاي باشيد كه به صراحت يا با كنايه ميگويند يا مينويسند كه حاكميت اصلا نبايد و نميتواند ارزش هاي فردي و اجتماعي اسلام را در سطح امور عمومي و اجتماعي پاسداري كند. دولت پاسبان نيكيها نيست اصلا نبايد كشيك ارزش ها و عدالت را بكشد. فقط دولت ژاندارم امنيت است. دولت فقط بايد آزادي رقابت در عرصه اقتصاد و در عرصه سياست و عرصه فرهنگ ايجاد بكند. امنيت براي رقابت آزاد بدون هيچ شرط و حدود اخلاقي و فكري ايجاد كند و نه در عرصه فرهنگ مسؤول دفاع از حقيقت است و نه در عرصه اخلاقيات اجتماعي مسؤول دفاع از ارزش هاست و نه در عرصه اقتصاد، سياست و حقوق اجتماعي مسؤول اجراي عدالت است. اين منطق ميگويد: چه بسا لازم است كه دولت ها براي حفظ قدرت و امنيت صاحبان ثروت بر خلاف ايمان، بر خلاف انسانيت و مذهب عمل بكنند. و آدم عاقل و انسان خردمند نبايد دولت مردمي را به اين دليل سرزنش كند كه چرا به منظور حفظ حكومت و قدرت از راه هاي غلط و عجيب و غريب استفاده كردي. براي اينكه در اين منطق اگر رجل سياسي امروز به خاطر بيتقوايي متهم بشود، فردا به خاطر نتيجهاش ـ يعني كسب قدرت ـ در افكارعمومي تبرئه ميشود. يعني ميگويند افكار عمومي عمل بد را به نتايجش ميبخشند. تو هر كاري ميخواهي بكن و به هر ترتيبي ميخواهي به قدرت برسي، برس. مسئلهاي نيست افكار عمومي فراموش ميكند! شبيه اين تعابير را از نظريهپردازان سياسي غرب و پدران سكولاريسم از آقاي ماكياولي تا ديگران تا همين امروز شماها زياد ميبينيد. اينها اساسي را گذاشتند كه طبق آن ملاحظات ارزشي نبايد در تصميمگيري دولت مردان دخالت كند چون معتقدند كه با شخصيت اخلاقي نميشود دولت تشكيل داد و به خصوص نميشود آنها را حفظ كرد و بنابراين اخلاق از سياست و ديانت از حكومت جداست و حتما احتياج است به يك مقداري حقهبازي و تظاهر و عوامفريبي، بخصوص در سيستم جمهوري كه بايد آراء را به هر شكلي جمع كرد و مسأله اصلي در آراء، مسأله كميت است نه كيفيت و بنابراين دروغ هاي زيباي شهريار و حاكم و دولتمرد براي حفظ شهروندان در اطراف او لازم است و فرزانه كسي است كه ماهرانه دروغ بگويد.
چون نظام آموزشي ما در ایران، نظام آموزشي مبتني بر ترجمه و تقليد است. نه مبتني بر اجتهاد و ابتكار و خلاقيت. اينها صريحا ميگويند كه نبايد با اعلاميهنويسي يك حقوق زايدي را براي فقرا و طبقات پايين در جامعه ايجاد كرد. اينها موي دماغ ميشوند، پررو ميشوند و اين شعارها و تعابير، اين اصطلاحات، مابعدالطبيعه است و اصطلاحات و تعابير ايدئولوژيك است و اينها نبايد وارد عرصه سياست و مديريت و اقتصاد بشود و اين تعابير مابعدالطبيعي را ضعفا و فقرا با همدستي يك مشت مذهبي امل شاعر پيشه ابداع كردند براي اينكه جلو توسعه را بگيرند.
زبان عدالتخواهان و زبان بنيادگراهاي ديني اصلا مشكل ذاتي دارد و اين شعارها يك مقدار اصوات بيمعني است. اينها صرفالاسم است. شما بحثهايي كه پوزيتيویستها كردهاند نگاه كنيد. تمام اينها را ميگويند.ميگويند تمام ارزشهاي اخلاقي و تمام گذارههاي مابعدالطبيعي همه بيمعني و پوچ است. معناي واقعي نامها كجاست؟ آنجايي كه سود مادي همه مباني حقوقي، اخلاقي و عدالتخواهي را بيمعني ميكند و زير سؤال ميبرد. اين يك جريان و يك خطر بالفعل براي انقلاب است و در واقع آخرين پيام هايي است كه نسل قبل از شما دارد به شماها منتقل ميكند. ذهن هايي كه اينها را ترويج ميكنند و ترجمه ميكنند، ذهنهاي بهشدت قشري و خشكيده هستند و تا حالا كار زيادي دست بشر دادهاند. ذهنهايي كه اصلاً روي ملاج اينها و روي خلاقيت اينها باران نباريده و با اين مفاهيم ارزشي حتي يكبار هم آشنا نشدهاند.
به قول سلمان فارسي وقتي كه ديد بعد از فوت پيامبر ريختند به خانه علي و علي را به زور كشيدند به سمت مسجد براي بيعت. آنجا دارد كه بعضي از اصحاب خاص حضرت امير دست به شمشير به چشم علي نگاه ميكردند كه ايشان فرمان درگيري بدهند و حضرت امير با چشمش اشاره كرد كه كاري نكنيد. آنجا دارد كه سلمان فارسي كنار كوچه ايستاده بود و ديد كه دارند با علي چه ميكنند. وقتي كه حضرت امير علامت داد كه كاري نكنيد. اين دوراني است كه بايد تحمل كرد. دوران سكوت براي وحدت. و دوران قيام براي عدالت بعداً خواهد رسيد. آنجا دارد كه سلمان فارسي وقتي كه ديد عمامه علي را به گردنش انداختهاند و دارند او را ميبرند، به ديوار تكيه كرده بود و رو كرد به مردم و با لهجه فارسي گفت: كرديد و نكرديد. خطاب به آن جامعه و وارثان انقلاب پيامبر گفت كرديد و نكرديد. مسلماني كرديد و نكرديد. حفظ ظواهر كرديد اما باطنش را به باد داديد. مغز انقلاب را فداي قشرش كرديد و مضمون انقلاب را فداي فرمش كرديد. در اين شرايط و بعد از تثبيت يك انقلاب، اگر نسل دوم و سوم انقلاب از مفاهيم انقلابي و از ارزش هاي انساني در جامعه بعد از انقلاب، جانانه و ابوذري دفاع نكنند و قيام نكنند و حتي اگر سخت افزار انقلاب حفظ بشود، نرمافزارش عوض ميشود.
اگر هوشياري ايدئولوژيك و انقلابي در اين مسأله نباشد و انقلاب فقط سخت افزارش حفظ بشود، نرمافزارش تغيير ميكند و شما متوجه نميشويد. ما هم متوجه نخواهيم شد. مثل ساختماني كه ساختمانش باشد و ساكنانش عوض بشوند. ساختماني كه به دست انقلابيون وبه دست عدالتخواهان و به دست مجاهدين و شهيدان ساخته شد، زير سنگين ترين آتش ها، كمكم عدالت ستيزان و قاعدين و مخالفين اصل تئوري آن انقلاب ديني، ساكنان آن ساختمان خواهند شد.
سيستم به اين معنا است كه قاعده عليرغم راس هرم تصميم ميگيرد و مديريت ميكند. اين اتفاقي كه بعد از جنگ تحمیلی بخصوص در دو دهه گذشته بخشياش اتفاق افتاده و اگر پادزهر اين سم به زودي اعمال نشود بخش ديگرش اتفاق خواهد افتاد، و به دست شماها فقط اعمال ميشود. چون شماها يا كساني هستيد كه در مجلس ختم اين انقلاب شركت خواهيد كرد يا كساني هستيد كه پرچم خونين انقلاب را از دست نسل قبل و سيصد هزار شهيد ميگيريد و در قلههاي بالاتري نصبش ميكنيد، يك از بين دو اتفاق در هر صورت به دست شما اتفاق خواهد افتاد. اينها اتفاقاتي است كه در صدر اسلام براي عليبنابيطالب(ع) هم افتاد و علي با اين وضعيت درگير شد و اينها علي را با همه عظمتش به زانو در آوردند.
بنابراين اگر آن تحول بنيادي كه عرض كردم انجام نشود، انقلاب وقتي خسته شد و شهيدانش را داد، دوباره در اختيار همان بروكراسي، در اختيار همان انديشههاي ما قبل انقلاب و همان سنّت لاييك و غربگرا قرار ميگيرد و نهادهاي كهن ما قبل انقلاب دوباره ميآيند انرژي انقلاب و دستاوردهاي او و نام انقلاب را به نفع خودش مصادره ميكنند و يك مرتبه ميبينيد انقلاب ديني مستضعفين و حكومت ديني مجاهدين و شهداء در اختيار ساز و كارهاي لاييك سرمايهداري قرار ميگيرد. اين همان چيزي است كه دهها سال با آن مبارزه كردند و زير شلاق شكنجه و تبعيد شدند و زندان رفتند و كمكم ميبيني حكومت، ديني هست و نيست. خود انقلاب هم هست و هم نيست. شعائر انقلاب هست و شعارهاي انقلاب نيست و انقلاب ديگر يك دعوت و يك ايده نيست. يك نام و يك سنت به معني عادت است. نه به معني سنتي كه در تعابير ديني داريم. يك اسم مقدس است متعلق به تاريخ.
در روايت حضرت علي (ع) است كه مثل كف دست با مردم صاف باش، عذرت را به مردم بگو و اگر مشكلي داشتي از مردم عذر خواهي كن! علي به مردم گفت: من به شما خدمت ميكنم، اما بنده شما نيستم، شما هم بنده من نيستيد؛ همه جاي دنيا ميگويند كه مردم بنده و نوكر حكومتند! رياكارانند كه ميخواهند به طرز پيچيده سوار گردن مردم بشوند. ميگويند مردم ما بنده شماييم و بعد كار خودشان را ميكنند. اما علي (ع) گفت: نه شما بنده من هستيد ونه من بنده شما. «انا و انتم عبيد مملوكون لرب العالمين». فقط خدا مالك ماست. البته من در برابر شما مسؤوليتهايي دارم، به اين دليل كه خدا از من خواسته. و من به اين مسؤوليتهايم عمل ميكنم، حتي اگر به من پشت كنيد. من به تكليفي كه در برابر شما دارم، يعني خدمت به شما، عمل ميكنم. اگر شما با من قهر بكنيد، من با شما قهر نميكنم. من به تكليفم عمل ميكنم.