kayhan.ir

کد خبر: ۱۸۴۸۵
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۹

افطاری با طعم غزل، پای سفره خورشید

ادب و هنر: «حال» دیدار با عزیزترین‌هایت را تجربه کرده‌ای؟ از آن مشتاق‌تر، آنها بودند.این مشتاقان سر از پا نشناخته را که می‌گویم منظورم خیل شاعران جوانی است که به پشتوانه قلم متعهد و ذوق هنری‌شان شاهکارهایی در قالب شعر آفریده‌اند و علی رغم سن کمشان به قول کلام گوهربار آقا در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) با اشعار نغزشان غوغا کردند. در این افطاری با غزل و احساس و تعهد، یکی از زیباترین جلسات شعرخوانی شاعران جوان در بیت رهبری به ثمر نشست و قلب آقا با شنیدن این سروده‌های بی‌نظیر- بنا به تایید و تاکید ایشان- شاد گشت.در لابه‌لای خوانش اشعار، معظم له بارها اذعان داشتند که جلسات شعرخوانی سال‌های اخیر اصلا قابل مقایسه با جلسات اولیه نیست و همان طور که انتظار می‌رفته، رشد چشمگیری داشته است.
در حالی که سر از پا نمی‌شناختیم از ایستگاه‌های بازرسی می‌گذشتیم و دائما زیر لب به شکرانه این دیدار حمد و  «و‌ان‌یکاد...» را زمزمه می‌کردیم. آقا درست سر وقت اندکی قبل از اذان مغرب به جمع شاعران به انتظار نشسته در صفوف نماز، پیوستند. تعداد خانم‌های شاعره 23 نفر بود. آنها سعی می‌کردند تا آنجا که می‌توانند همچون پیچکی مشتاق بر سرپنجه‌شان قد بکشند و از لابه لای صفوف نمازگزاران موفق به دیدن آقا شوند. البته حراست بیت دلگرمی می‌دادند که آقا بعدا به سمت خانم‌ها خواهند آمد و با ایشان نیز از نزدیک سخن خواهند گفت. دقایقی قبل از شروع نماز آقایان شاعر و اهل ادب گرد رهبر انقلاب حلقه زدند و بی‌واسطه سخن می‌گفتند و یا ‌نامه‌هایشان را به دست مبارک ایشان می‌سپردند. دیدار خانم‌ها به بعد از افطار موکول شد. این بار هم آقا درست بعد از افطار – همان‌گونه که وعده داده بودند- به سمت بانوان آمدند. خودم شنیدم که فرمودند:«نامه‌ها، نوشته‌ها و کتاب‌هایی را که به بنده می‌دهید می‌خوانم و سر فرصت برایشان یادداشتی خواهم نوشت.» این توجه آن قدر شیرین بود که به شیرینی حلوای افطاری بیت طعنه می‌زد و حتی از آن برتری می‌یافت.  برخی‌ها اشک شوق می‌ریختند و برخی همانند «زینب عزیزی» خواهر احمد عزیزی شعر می‌خواند و برای رهبر انقلاب و عظمت کشور دعا می‌کرد. بارها از جملاتی آهنگین و مسجع استفاده کرد. این سخنان باعث شد رهبر انقلاب به وی بگویند: «شما به مانند آقای عزیزی هستید و ماشاء‌الله چیزی از ایشان کم ندارید.» بعد هم پرسیدند: «حال احمد چطور است؟»که این بانوی از خود گذشته درباره حال برادر خویش توضیحاتی خدمت معظم له دادند. آقا که رهسپار سالن اصلی محل خوانش شعرها شدند ما حتی دلِ ثانیه‌ای جدایی نداشتیم. از درز درهای چوبی قدیمی بیت سرک می‌کشیدیم و با چشمان تشنه خویش رد خورشید را می‌گرفتیم تا از چشمه نورش سیراب شویم.   خوانش اشعار با برنامه‌ریزی «علیرضا قزوه» و «محسن مومنی شریف» مدیریت حوزه هنری در سالنی که گرداگردش صندلی‌هایی چیده بودند و فضایی حتی نزدیکتر و صمیمانه‌تر از سنوات گذشته این جلسات فراهم آمده بود، رقم خورد. در جلسه پیشکسوتانی چون «استاد عباس براتی‌پور»، «موسوی گرمارودی»، «حمید سبزواری» و نیز «سیمیندخت وحیدی» و... حضور داشتند که زمان شعرخوانی‌شان را به جوان‌ترها سپردند. براتی‌پور استاد جلسات شعر حوزه هنری با لبخندی رو به جوان‌ترهای جلسه نشان می‌داد که حامی همیشگی ایشان با سعه صدر و تجربیات ادبی خود است. اولین شاعری که شعرش را قرائت کرد- به رسم مهمان‌نوازی- «ظهیر احمد صدیقی» بود. پیرمردی با لباس سفید و رسمی پاکستانی‌ها از گوشه راست سالن شروع به شعرخوانی کرد. شعرش را با «شما ‌ای ایرانیان» آغاز کرد. یعنی روی سخن در شعرش با ایرانیان است. و بعد خواند: « ای فروغ فکر و فن از نور افکار شما / رونق گلزار ما از رنگ رخسار شما / ثابت و قایم مثال کوه کردار شما / همچو برگ گل لطیف و نرم گفتار شما / ای عزیزان عجم ‌ای صاحبان دین و دل / دیدن خضر و مسیحا هست، دیدار شما / من ز پاکستان بیاوردم درود پرخلوص/ صد دعای دوستان پاک نثار شما.»
رهبر انقلاب خطاب به ایشان فرمودند:«خیلی خوب بود، هم خوش مضمون،‌ خوش لفظ و خوش جهت بود، این مورد از همه مهمتر است، برخی اشعار خوش مضمون و خوش لفظ نیست که این موضوع مهم است.»
در ادامه حدودا بیست و اندی از آقایان و پنج نفر از بانوان به شعرخوانی پرداختند. از این پنج بانوی شاعر یکی اهل روسیه، یکی اهل تاجیکستان و دیگری نیز از همسایگان افغانی بودند.
«بالرام شکلا» از هند نفر دومی بود که به شعرخوانی پرداخت. او در دانشگاه دهلی مدرس است، و به تازگی ترجمانی از ترکیب‌بند محتشم را مکتوب کرده است. در این مراسم شعری برای مولا علی‌(ع) قرائت کرد که ابیات آغازینش این گونه بود: «به من رساند نسیم سحر سلام علی /  برهمنم که شدم چون عجم غلام علی(ع) / من ضعیف چگونه به شعر پردازم / کنار معجزه کامل کلام علی(ع) / چو کودکی که ز مادر آموزد / خوشم که نکته می‌آموزم از مرام علی(ع) و...»
در حالی که حاضرین مصرع «برهمنم که شدم چون عجم غلام علی(ع)»را تکرار می‌کردند؛ آقا خطاب به این شاعر فرمودند: «خیلی خوب بود، ان‌شاءالله مشمول کمک و توجه آن بزرگوار قرار گیرید.»
در ادامه مراسم، شاعری پاکستانی «مومن قنات» شعر خواند‌. قزوه پیش از دعوت او برای شعرخوانی به رهبر انقلاب و حضار گفت:«وی فردی است که در دهه 80 میلادی، هنگام سفرش در هیئت کمیته صلح شوروی به یکی از کشورهای خلیج فارس در پاسخ به درخواست یکی از امرای عرب برای قرائت شعر آنی، شعری سرود که ردیف آن خلیج فارس بود و در آن مجلس قرائت کرد. این جسارت شاعر فارسی‌گوی شوروی سابق، خاطر امرای عرب را تلخ کرد و تا آخر مجلس در سکوت رفتند.»
از خلیج فارس می‌آید نسیم فارسی / ابر در شیراز می‌بارد چو سیم فارسی...
تا شعر به این بیت می‌رسد که: «شیخ را سرمست دیدم یک شبی از بوی نفت / رفت با عطر کفن عطر و شمیم فارسی»
پس از این بیت رهبر انقلاب به مزاح فرمودند: «مثل امشب! اما خیلی خوب بود، به یاد آقای قزوه هم آوردید که بگوید خلیج فارس.»
«آنا برزینا» شاعره‌ای از روس که در سریال شهید بابایی نیز پیش از این نقش‌آفرینی کرده بود، شعرش را این گونه قرائت کرد: «این خاک گهربار که ایران شده نامش / شیری است که در بین دو دریاست کنامش و...» این شاعره بارها در اثنای خوانش شعرش، مورد تحسین آقا قرار گرفت.
«فرزانه خجندی» شاعره‌ای از تاجیکستان به همراه همسرش که هر دو تحصیلات ادبیات فارسی نیز داشتند و در این جلسه حاضر بودند نیز این گونه سروده بود: «درود ‌ای قاصد فردا شبت خوش باد و روزت خوش باد...» رهبر انقلاب با تکرار این مصرع فرمودند: «موفق باشید.»
«سیده تکتم حسینی» از افغانستان نیز شعرش را این گونه آغاز کرد: «نشسته برف پیری روی مویت / دلم می‌خواست تا باران بگیرد / تنت از خستگی خرد و خمیر است / بیا تا خانه بوی نان بگیرد و...» تا رسید به این بیت که: «خدا را شکــــر اگر امروز غـــــم هست / حرم هست و حرم هست و حرم هست / خودت گفتی به من امکان ندارد / دل سادات در ایــران بگیرد.»
رهبر انقلاب با تحسین این بخش شعر را تکرار کردند و فرمودند: «آفرین خیلی خوب بود.»
«غزاله شریفیان» شعری را در وصف سفر خواند که این گونه بود: «بدون مقصد پایانه‌ها شبیه هم‌اند، همین که دور شوی خانه‌ها شبیه هم‌اند. «آقا در پایان این شعرخوانی فرمودند: «خیلی خوب بود دست شما درد نکند.»
«انسیه‌ هاشمی» می‌خواست جای خود را به خانم وحیدی بدهد اما سکوت خانم وحیدی گواه این بود که شاعر جوان قرائت شعرش را آغاز کند. هاشمی خواند: «مزه عشق به این خوف و رجا‌هاست رفیق / عشق سرگرمی‌اش آزار و تسلاست رفیق! / قیمت یک سحر آغوش چشیدن، صد شب! / گریه و بغض و تب و آه و تمناست رفیق و...»
اما شعر به این حدود رسید که رهبر انقلاب فرمودند از ابتدا مجدد بخوانید،که ‌هاشمی این بار با آرامش بیشتری قرائت کرد و معظم له در پایان فرمودند:«آفرین.»
«حسین عباسپور» درباره امام حسن مجتبی (ع) سروده بود: «بارها از سفره‌اش با اینکه نان برداشتند / روز تشییع تنش تیر و کمان برداشتند و...» رهبر انقلاب هم به تحسین این شاعر، کلامی فرمودند و گفتند خیلی خوب بود.
«رضا شیبانی» شاعر آذری‌زبان غزلی با حال و هوای روستاهای زادگاهش اما به فارسی خواند که در آن توصیف قالی تبریز را داده بود. آقا سوال فرمودند: «تبریزی هستید؟» شاعر پاسخ داد: «بله.»
 آقا در ادامه فرمودند: شهریار هم در سن شما بود همین جوری شعر می‌گفت.
قزوه در ادامه وارد بحث شد و گفت: یعنی ضعیف!
آقا در این حین فرمودند:«نه ضعیف نیست، رو به آبادانی دارد، خیال نباید کرد اینجا منزل آخر است، بلکه منزل اول است، فردی که شعر خوبی نمی‌گوید، وارد راه نمی‌شود، اما شما وارد منزل شده‌اید، پیش روید از شهریار هم بالاتر می‌زنید.»
همین جا این را هم اضافه کنند که معظم له در جای‌جای شعرخوانی‌ها به این مهم اشاره داشتند که شاعر نباید هیچ گاه دچار این خیال و هم‌گونه شود که جایگاه امروزش پله آخر است. شاعر همیشه باید خودش را بر پله اول ببیند نه آخِر.
علیرضا قنبری از مشهد کاروان حاضرین را با شعرش تا پشت پنجره فولاد و روبروی گنبد طلای امام رضا (ع) کشاند: «هر چند که در شهر تو بازار زیاد است / باید برسم زود... خریدار زیاد است / من در به درِ پنجره فولادم و دیریست / بین من و آن پنجره دیوار زیاد است / آنقدر کریمی که بدهکار تو کم نیست / آنقدر کریمی که طلبکار زیاد است / پاییز رسیدم به حرم با همه گفتم / اینجا چقدر چادر گلدار زیاد است! / با بار گناه آمده‌ام مثل همیشه / با بار گناه آمدم این بار زیاد است!»
«احمد بابایی» شاعر جوانی بود که غوغا کرد با شعری که انصافا بار ادبی بالایی داشت. بارها و بارها مورد تشویق حاضرین و آقا قرار گرفت.
خبر، آمیخته با بغض گلوگیر شده‌ست / سیل دلشوره و آشوب، سرازیر شده‌ست / سرِ دین، طعمه سرنیزه‌ تکفیر شده‌ست / هر که در مدح علی(ع) شعر جدید آورده‌ست / گویی از معرکه‌ها نعش شهید آورده‌ست / روضه‌ی مشک رسیده‌‌ست به بی‌آبی‌ها / خون حق می‌چکد از ابروی محرابی‌ها / باز هم حرمله... سرجوخه‌ی وهابی‌ها / کوچه پس‌کوچه‌ی آینده، به خون تر شده است / باز بوزینه‌ی کابوس، به منبر شده‌ است / خط و ربط عرب ‌ای کاش که کاشی گردند / تا حرم، همسفر «قافله‌باشی» گردند / لاشه‌خواران سقیفه، متلاشی گردند...
آقا پس از اتمام ابیات فرمودند: آفرین خیلی خوب بود، عالی، زنده باشید، جوان‌ها امشب غوغا کرده‌اند.
«علی سلیمانی» با وجود 23 سال سن غزلی در خور توجه و تقدیر خواند: «نشسته‌ام مثل بچه شیری، که دل به چشم غزال دارد / بهار گیسوی و چشم سبزی، که با زمستان جدال دارد / مرام چشمش مرام جادو، هزار جنگل، هزار آهو / خزر به گونه، خزان به گیسو، به جای ابرو هلال دارد / کشیده نقشی به روی شالش، چه نقشه‌هایی، خوشا به حالش / نشان خون‌خواهی از جنوب و نشان مهر از شمال دارد / پرنده‌ام رو به آسمانش، همیشه دل بسته‌ام به خوانش / که آرزوی من است و این من، چه آرزویی محال دارد / چه چشم‌های ترانه‌سوزی، چه وزن نابی، عجب عروضی / شکوه شعر دری ست نامش، غزل کنارش خیال دارد...»
اگر بخواهیم از زیبایی‌های این جلسه متبرک و صمیمی بنویسم حقیقتا می‌توان به قدر کتاب‌ها نوشت به ویژه اینکه هر یک از شاعران حاضر در این جلسه خود گشاینده کتابی و سرفصلی جدید در ساحت ادبیات متعهدانه کشور هستند.
در اختتامیه جلسه از خورشید غزل تقاضای  هدیه‌ای به یادگار برای اهالی تحریریه کیهان داشتیم که ایشان نیز با مهر بی‌همتایشان دستان حاجتمندمان را خالی نگذاشتند و چفیه خود را با دستان مبارکشان هدیه دادند.