تاریخ شفاهی انقلاب به روایت حاج حبیبالله عسکراولادی-شبشکنان-3
آیتالله کاشانی، پرچمدار مخالفت با رژیم صهیونیستی
اگر نسل جوان در تاريخ فداييان اسلام ميخواند که فداييان اسلام در قم و در بيت آيتالله بروجردي تحصن کرده بودند و از حضرت ايشان ميخواستند که در کارهاي دولت آن روز نسبت به مسلمين به ويژه طرفداران آيتالله کاشاني و فدائيان اسلام دخالت بکنند و حضرت ايشان نپذيرفتند که در اين باره حرکتي انجام بدهند، روي مصالحي بوده است که آن روز داشتند و معتقد بودند حوزه هنوز ريشه لازم را پيدا نکرده است.
سومين فشاري که رضا خان قلدر وارد کرد و فشار سنگيني بر متدينين بود، در جريان ازدواج محمدرضا با فوزيه، دختر طاغوت مصر در سال 1318 بود. تا آنجا که به خاطر دارم من حدود هفت سال داشتم. يک هفته جشن و سروري را در سراسر کشور به مردم تحميل کردند که حتماً ميبايست از موسيقي و فرهنگ ضد ديني آکنده باشد. واقعاً متدينين زير فشار فوقالعاده قرار گرفتند.
شهريور 1320 وقتي که رضا خان قلدر به صورت فرار تبعيد شد و شرايط تازهاي ميخواست پديد بيايد مرحوم آيتالله حاج آقا حسين قمي، که از بزرگان علما و در عداد مراجع بودند از تبعيد آزاد شدند. همين که رضا خان قلدر از ايران رفت ايشان يکسره به تهران و مسجد سلطاني آن روز (مسجد امام امروز) براي اعتکاف تشريف آوردند و در اين اعتکاف چند چيز را خواستند که آزادي حجاب و رفع فشار اين سالهاي اخير رضا خان بود.
شايد يکي دو سال از 1320 گذشت. کشور هنوز دراشغال بيگانگان بود و اجازه تنفس به حوزههاي علميه و خطبا و چهرههايمان خيلي کم داده ميشد. حتي تهران توسط نيروهاي روسي، انگليسي و آمريکايي اشغال شده بود. شرق تهران را يکي از نيروها، غرب تهران يکي از نيروها و جنوب و شمال تهران را نيروهاي ديگر در محاصره داشتند. شرايط بسيار سختي بود.
تا آنجا که من به خاطر دارم تا 1323 که آتشبس شد و در 1324 اعلام صلح شد، در طول اين مدت وضع اقتصادي، اجتماعي و سياسي ما به شدت به هم خورد و نوسانات فراواني در وضع زندگي مردم پديد آمد. شايد در ظرف دو سال 5 يا 6 دولت آمدند و رفتند. دولتها بعد از آتشبس نميتوانستند ثباتي داشته باشند. آن روز کسي که در وسط ميدان بتواند کشور را جمع و جور کند و در ضابطه قرار بدهد وجود نداشت. دولت منحوس آن روز اجازه نميداد روحانيت چنين نقشي را داشته باشد. مرجعيت هم عمدتاً در نجف اشرف متمرکز بود.
البته مراجع در قم، مشهد و بعضي ديگر از حوزههاي داخل کشور حضور پر نور و پر فروغي داشتند ولي مرجع تقليد غالب آيتالله العظمي حاج سيد ابوالحسن اصفهاني در نجف بودند و شرايطي که ايشان در آنجا داشتند و نيز شرايط داخلي ما اجازه نميداد که ايشان بتوانند اينجارا جمع و جور کنند. در چنين شرايطي اضافه بر تحميلهاي رضاخاني، روشنفکري لجام گسيخته که قيود دين را قيود ضد انساني ميدانست، به سرکردگي تعدادي که شايد برخي از آنها رهبران حزب توده شدند و برخي ديگر مثل احمد کسروي و ديگران بودند، يک شرايط بسيار ناجوري در جامعه ما حکمفرما بود و نوجوانها و نسل جوان ما در معرض خطر بودند. هيچ پناهي نميشد براي اينها جستوجو کرد مگر چهرههاي روحاني اصيل و اهل ايمان دين باور واقعي مثل مرحوم شيخ محمد حسين زاهد که در هيئات و جلسات خاص و در حوزههاي ديني محدودي براي ايجاد مصونيت در معدودي از جوانها تمام همت خود را به خرج ميدادند. اين بود که مرحوم شيخ محمد حسين زاهد 6 روز درس گفتن و 6 شب در مسجد برنامه داشتن را کافي نميدانستند و ميگفتند اگر جمعه را رها کنيم نتيجه همه اينها از بين خواهد رفت.
از اين تاريخ من طلبهاي هستم که روزها در بازار تهران کار ميکنم و شب درسهاي طلبگي را همان طور که عرض کردم از امثله و صرف مير و در نحو سيوطي و مغني و... در مسجد جامع تهران و حوزه علميه مروي ادامه ميدهم.
نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران يک نهضت اسلامي ملي بود. آيتالله کاشاني و حجتالاسلام سيد مجتبي نواب صفوي و تعدادي از چهرههاي ديگر اساس حرکت مذهبي را پايه گذاري مجدد کردند و در اين راه فداکاريها کردند.
سال 1326 اولين تجربه بازداشت
سال 1326 يعني سال سوم طلبگيام، اولين بازداشت را تجربه کردم. يک حرکت و راهپيمايي ضد غصب سرزمين مقدس فلسطين به دعوت آيتالله کاشاني جلو مدرسه عالي استاد مطهري امروز داشتيم. در آنجا دژخيمان به ما حمله کردند. شهدا ومجروحيني داشتيم و تعدادي دستگير شدند. تعدادي مثل بنده با شناساييهاي مختلف به دنبالم آمدند و دستگيرم کردند. اولين دستگيري بنده در سال 1326 است، در شرايطي که مرحوم آيتالله کاشاني را دستگير و به کرمانشاه و بعد به لبنان تبعيد کردند. ايشان از لبنان با اعلاميهها و ضبط صدا، بخش مذهبي را در حد يک فقيه برجسته اداره ميفرمودند. در قم حداقل پنج مرجع بزرگ و در نجف شش مرجع بزرگ داشتيم ولي رفته رفته در ايران به جانب آيتالله بروجردي حرکت ميکرد. ايشان هم مصلحت خودشان نميدانستند که قبل از استحکام مرجعيت وحوزه، با رژيم درگيري داشته باشند. اگر نسل جوانمان در تاريخ فداييان اسلام ميخوانند که فداييان اسلام در قم و در بيت آيتالله بروجردي تحصن کرده بودند و از حضرت ايشان ميخواستند که در کارهاي دولت آن روز نسبت به مسلمين به ويژه طرفداران آيتالله کاشاني و فدائيان اسلام دخالت بکنند و حضرت ايشان نپذيرفتند که در اين باره حرکتي انجام بدهند، روي مصالحي بوده است که آن روز داشتند و معتقد بودند حوزه هنوز ريشه لازم را پيدا نکرده است.
بنا به نقل بعضي از بزرگان، تقريباً يک حالت اعتراضي در شهر قم به وسيله طلاب طرفدار فدائيان اسلام در مقابل دفتر آيتالله العظمي بروجردي شکل گرفت. مرکزيت حوزه استحکام لازم را براي درگيري و برخورد با رژيم سفاک نميديد و مرجعيت متمرکز نشده بود؛ شرايط سختي بود. مبارزات ملي شدن صنعت نفت يک مبارزه اسلامي و ملي بود که عمدتاً با اعلاميههاي آيتالله کاشاني و با تهديدهاي جدي فداييان اسلام نسبت به سرسپردگان انگليس و با پيشقدمي تعدادي از رجال ملي دوره چهاردهم در مجلس منجمله دکتر مصدق و در دوره پانزدهم امثال حسين مکي، مظفر بقايي و ابوالحسن حائريزاده و تعدادي ديگراز اين چهرهها که به عنوان چهره ملي جلوه کردند، آغاز شد.