kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۶۲۷۷
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۰۳
شرح حکیمانه رهبر معظم انقلاب بر فرازهایی از نهج ‌البلاغه

ویژگی روحیه حزب‌اللهی چیست؟




  اهمّیّت دقّت شدید در صرف بیت‌المال
درمورد کارهای مربوط به دولت هم دو نکته اصلی می‌خواهم عرض بکنم؛ یکی اینکه آقایان در صَرف بیت‌المال حتّی وسواس به‌خرج بدهید! یعنی هر چه ممکن است، بیت‌المال را کمتر مصرف کنید، تا آنجایی که می‌شود. سرِ قرانش و بخصوص در پولهای خارجی واقعاً سرِ یک شاهی‌اش امساک کنید؛ این‌جور نباشد که پولی باشد، همین‌طور خرج کنیم روی ملاحظات و از این‌قبیل؛ مانند روش سلاطین و روش حکّام بی‌رگ کشورهای آن‌چنانی که همین‌طور آقاوار خرج می‌کنند، برای خودنمایی پول می‌دهند یا کارهایی مانند اینها می‌کنند. من در یکی از این مجلّه‌های خارجی همین تازگی‌ها خواندم که یک پادشاهی از این پادشاه‌های بدبخت مفلوک امروز دنیا رفته در یک هتلی یک مهمانی داشته، چند نفر جمع بوده‌اند و مثلاً چند صد هزار دلار خرج آن مهمانی‌اش شده که آنجا خرج کرده و مهمان کرده و مانند اینها؛ بعد که صورت‌حساب را داده،‌ بیش از 170 هزار دلار هم [داده]، گفته این هم یک هدیه ناقابلی است برای مستخدمین؛ آن‌‌وقت در آن مجلّه خارجی مسخره‌اش کرده بودند که مثلاً «هی! حساب تو هم که خوب نیست! چون تعداد مستخدمین که این‌قدر است، تو اگر می‌خواستی به هر نفری این‌قدر هم بدهی،‌ مثلاً این‌جوری می‌شد.»؛ یعنی مچل [هستند]؛ این کارهایی که سلاطین می‌کردند و دارند می‌کنند؛ شأن ماها اجلّ از این‌جور خرج کردن‌ها باشد؛ خرج، به‌حساب [باشد]؛ شوخی هم ندارد،‌ رودربایستی هم [ندارد]. البتّه عقلای دنیا هم که اهل دین نیستند، امروز درست خرج می‌کنند؛‌ گاهی از ماها بهتر، درست‌تر خرج می‌کنند. شوخی که نداریم، یک دلار می‌خواهد خرج کند، یک دلار باید در جایش خرج بشود، بیخودی خرج نمی‌کند.
غرض، در صَرف و خرج بیت‌المال واقعاً وسواس به‌خرج بدهید؛ آن‌‌وقت مسئله تجمّلات و این [قبیل] حرفها واقعاً باید جدّی گرفته بشود، که ما آن‌وقت هم گفتیم و خب یک‌‌خرده هم موج برداشت و بعضی‌ها هم شروع کردند کارهایی کردن و بعضی‌ها هم جدّاً کار خوب کردند و بعد هم یواش‌یواش مثل اینکه فراموش شد و حالا هم باز یک خبرهایی برای من می‌آورند، که باید یک جلسه آن‌جوری درست کنیم و باز دوباره آنها را بگوییم؛ مگر اینکه ان‌شاءالله در این جلسه که گفتیم تأثیر ببخشد. حالا چون نمی‌خواهم انتقاد بکنم،‌ لذا دیگر این قسمت را هم خیلی دنبال نمی‌گیرم، وَالّا جا داشت برای گفتن. خلاصه با تجمّل و مانند اینها باید واقعاً مقابله کنید؛ تعویض وسایل، تجدید ظواهر محلّ کار یا مانند اینها یا سفرهای زیادی؛ این یک نکته است که خواستم عرض بکنم.
ضرورت حاکم شدن روحیّه حزب‌اللّهی
نکته دوّم هم مسئله‌اشخاصی [است] که در وزارتخانه هستند. من یک‌وقتی به یکی از برادرها گفتم واقعاً آنچه به نظر بنده می‌رسد که وظیفه ماها است، این است که بر وزارتخانه محیط حزب‌اللّهی حاکم باشد؛ این حاصل قضیّه است؛ آدم‌های حزب‌اللّهی در وزارتخانه باید تقویت بشوند. البتّه [منظور از] حزب‌اللّهی فقط هم آبدارچی نیست‌! متخصّص حزب‌اللّهی هم داریم، مدیر حزب‌‌اللّهی هم داریم؛ آنکه متدیّن‌ است، آنکه مؤمن است، آنکه واقعاً به دین و اسلام و انقلاب و امام و این راه شما معتقد است؛ آن هم که (... نقص صوت...) چه‌‌جوری استفاده کنید. اگر می‌بینید نمی‌توانید استفاده کنید رودربایستی نکنید، کنار بگذارید؛ مثل یک دندان فاسد بِکَنید دور بیندازید؛ اصلاً ملاحظه نکنید؛ که من حالا اگر فرصتی شد، ان‌شاءالله یک روزی در یکی از همین جلسات، آن فرمان حضرت به مالک‌اشتر را ان‌شاءالله برایتان می‌خوانم، که آنجا حضرت از توجّه به خاصّه ‌برحذر می‌دارند مالک‌اشتر را؛ خاصّه یعنی همین، آدم‌های قشرهای مشخّصی،‌ گروه‌های کوچک مشخّصی که فشارشان بر آدم زیاد است، توقّعاتشان زیاد است، شُکرشان کم است، در حوادث بزرگ هرگز از ما دفاع نمی‌کنند،‌ در روز شدّت پیدایشان نیست،‌ در روز رخاء و راحت از همه بیشتر توقّعات دارند؛ ول کنید اینها را؛ یک عدّه متدیّن، بچّه‌مسلمان‌ها را بیاورید، از آنها بخواهید کار کنند؛ و مثل خودتان کار می‌کنند. به جان شما اگر چنانچه در یک برهه‌ای اسم هر‌کدام از شماها به‌عنوان یک وزیر می‌آمد، در انقلاب کسانی بودند که ماها را که اسم امثال شماها را می‌آوردیم مسخره می‌کردند؛ این را بدانید!‌ یک برهه‌ای از زمان بود که کسانی امثال شماها سر کار بودند، اسم مرحوم رجایی به عنوان وزیر آمد، مچل کردند، مسخره کردند، آخر هم قبول نکردند. بالاخره می‌دانید که مرحوم رجایی مدّتها سرپرست وزارتخانه بود،‌ وزارتش را قبول نکردند؛ قبول نداشتند آدم حزب‌اللّهی را. در‌حالی‌که امثال شماها خب دارید وزارتخانه‌ها را اداره می‌کنید؛‌ مگر نیست؟ خب دارید خوب هم اداره می‌کنید الحمدللّه؛ لااقل نظر خودتان این است که خوب دارید اداره می‌کنید! حدّاقلّ قضیّه این است. مگر همان اقلّیّت؛ آنها شما را قبول ندارند؛ ملاحظه‌شان را نکنید. حواستان جمع باشد که ملاحظه آنها را که قبولتان ندارند نکنید. همین است دیگر! [باید] حزب‌اللّهی، بچّه‌مسلمان،‌ ‌متدیّن و‌ مذهبی بیاید. شما که یک مسلمان متدیّنی هستی چطور می‌توانی یک وزارتخانه را اداره کنی [امّا] فلان مذهبی نمی‌تواند بیاید مدیریّت شما را اداره کند؟ باید حتماً یک طاغوتی، یک آدم غیر معتقد،‌ یک آدم لگدزن به انقلاب و به اساس نظام بیاید؟ چه لزومی دارد؟ بچّه‌مسلمان‌ها، بچّه‌متدیّن‌ها، معتقدین به نماز، معتقدین به نماز جماعت، معتقدین به دعا،‌ معتقدین به توسّل،‌ معتقدین به انقلاب،‌ آنهایی که امام را قبول دارند [بیایند].
حقیقت تقوا
بنده يک چند جمله‏اى از نهج‎البلاغه را انتخاب کردم که عرض بکنم؛ يعنى بخوانم مثل آن دفعه و ترجمه کنم. لکن قبل از آن چون موضوع تقوا است و آنچه در اين کلمات شريف مورد بحث است، تقوا است، راجع به تقوا چند جمله‏اى عرض بکنم که ان‏شاءالله مفيد واقع بشود. يک رابطه‏اى بين تقوا و روزه هست. در قرآن، در آيه شريفه روزه که می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَيکم الصِّيامُ کما کُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِکم»، آخر آيه دارد «لَعَلَّکم تَتَّقون» که از اين خوب می‌شود فهميد که يکى از غايات روزه، حصول تقوا است که با روزه گرفتن و با فرض صيام، انسان به تقوا برسد؛ حالا تقوا چيست؟ درباره تقوا يک‌اشتباهى در ذهن بسيارى وجود دارد که، خيال می‌کنند تقوا عبارت است از انجام کارهاى خوب و ترک کارهاى بد؛ يعنى نفس «فعل» و «ترک» را تقوا می‌دانند؛ درحالى‏که تقوا آن‏چيزى است که فعل و ترک و بسى فعل و تَرکها از آن ناشى می‌شود. تقوا يک حالتى است، قائم به نفس انسان، شايد مثلاً بشود تعبير کرد که يک ملکه است؛ به‏هرحال يک حالتى است در انسان؛ تقوا عبارت نيست از اينکه انسان نماز بخواند؛ نمازخواندن ناشى از تقوا است، دروغ نگفتن ناشى از تقوا است، تخطّى از حدود نکردن ناشى از تقوا است. حالا تقوا چيست؟
من يک شرح کوتاهى در باب تقوا عرض بکنم. شما در قرآن در سوره شعراء وقتى ملاحظه کنيد، مى‏بينيد که شرح حال انبيا [هست که] اوّل راجع‏به حضرت موسى مختصرى هست و بعد وارد می‌شود به سلسله انبيا و از نوح و هود و ثمود و شعيب و بقيّه پيغمبران و هفت هشت پيغمبر را آنجا ذکر می‌کند. همه پيغمبران وقتى‏که مبعوث می‌شوند اين‏جورى است: «اِذ قالَ لَهُم اَخوهُم هود» يا «اَخوهم نوحٌ اَلا تَتَّقون»؛ يعنى اوّلين خطابش در درجه اوّل به يک جمعيّت کافرى که به هيچ‌چيز اعتقاد ندارند اين است که شما چرا تقوا پيشه نمی‌کنید؟ حتّى قبل از ايمان و گرايش به پيغمبر، مسئله تقوا مطرح است؛ چرا شما تقوا نداريد؟
بعد بلافاصله [می‌گوید]: «اِنّى لَکم رَسولٌ اَمين»، من به‏سوى شما پيامبر امينى هستم و پشت‏سرش باز [می‌گوید]: «فَاتَّقوا الله وَ اَطيعون»؛ اينجا تقواى خدا است، اِتَّقوا الله است؛ در آن اوّلى ندارد «الا تتّقون اللّه»‏؛ می‌گوید: اَلا تَتَّقون، چرا تقوا نداريد؟ بعد در مقام دعوت که می‌خواهد بگويد مرا اطاعت کنيد، می‌گوید «فَاتَّقوا الله وَ اَطيعون»؛ تقواى خدا پيشه کنيد و از من اطاعت کنيد.