«ایران 2040»؛ نفوذ به سبک «استنفورد» و «امپریال کالج»
سعید درویشی
هشتم خردادماه بود که رهبر معظم انقلاب در دیدار رمضانی با استادان و اعضای هیئتهای علمی دانشگاهها در بخشی از سخنان خود ضمن تجلیل از جایگاه برجسته و ممتاز اساتید، دانشمندان، متخصصان و کارشناسان ایرانی، به فعالیت جریانی داخلی با سرمنشأ خارجی اشاره کردند که به دنبال بیارزش نشان دادن و یا کوچک شمردن حرکت علمی کشور و پیشرفتهای بهدست آمده و در نهایت ناامید ساختن جوانان و عموم مردم هستند.
ایشان با تأکید بر سازمان یافته بودن این جریان اظهار داشتند: «یک نمونه از این جریان، «پروژه 2040 دانشگاه استنفورد برای ایران» است که هدف آن، زیر سؤال بردن پیشرفتهای علمی و دانشگاهی است و متأسفانه عدهای هم در داخل در حرکتی مرکب از خباثت و خیانت با آنها همصدایی میکنند.»
پروژهای با ادعای عجیب
استفاده از دانشمندان تبعیدی!
پروژه «ایران2040 استنفورد» که از سال 2016 با هدف اعلامی «تحقیق در زمینه موضوعات مربوط به آینده اقتصاد ایران و بررسی پیامدهای احتمالی آن در یک زمینه جهانی» شروع به فعالیت کرده است، بخشی از پروژه بلندمدت دانشگاه استنفورد در حوزه ایرانشناسی است.
وبسایت این پروژه، با اذعان به طرح بلندمدت این دانشگاه در حوزه مطالعات ایران، هدف اصلی خود را مدیریت تحقیقات کمی در زمینه گستردهای از مسائل مربوط به توسعه اقتصادی ایران در بلندمدت و برای پیشبینی آینده کشور در شرایط مختلف، معرفی کرده است. مسئولان این پروژه نیز بارها تاکید کردهاند که حوزه فعالیت این پروژه چندوجهی بوده و شامل اقتصاد، جمعیت، انرژی، آب، کشاورزی، و سیستم مالی است.
علیرغم سیاست سلب مسئولیت که بارها در وبسایت پروژه مورد تاکید قرار گرفته و تاکید شده است که مشارکتکنندگان تنها بر اساس مهارتهای تحقیقاتی خود انتخاب میشوند و این مرکز از دیدگاههای سیاسی و مشارکت کنندگان خود آگاهی ندارد و مسئولان این پروژه در قبال دیدگاههای سیاسی شرکتکنندگان یا وابستگان مسئولیتی ندارند، اما دو نکته مهم وجود دارد که چنین ادعایی را به چالش میکشد.
از سویی مرکز مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد، خود را موظف به رعایت کامل مقررات تحریم تجاری ایالات متحده و همکاری با اداره کنترل داراییهای وزارت خزانهداری میداند و از سوی دیگر در ادعایی عجیب، همکاران ایرانی این پروژه را دانشمندان و محققان تبعیدی از سوی جمهوری اسلامی ایران معرفی کرده و تاکید میکند که این افراد تنها به دلیل مقاومت علمی در برابر ادعاهای مسئولان ایرانی مجبور به ترک وطن شدهاند. موضوعی که در ادامه و با شناخت ماهیت فعالیت این مرکز و نتایج پروژه «ایران2040 استنفورد» دلیل آن آشکار خواهد شد.
«عباس میلانی»، پدر پروژه ضدایرانی دانشگاه استنفورد
خیلیها در ایران عباس میلانی را با دو کتاب «نگاهی به شاه» و «معمای هویدا» میشناسند؛ کتابهایی که با نگاهی همدلانه به رژیم پهلوی سعی دارد چهرهای نو از شاه و عوامل رژیم شاهنشاهی به مخاطب ارائه دهد. اما وجه مورخ بودن میلانی تنها پوشش است برای مخفی نگاهداشتن سابقه این فرد در پروژههای امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران.
حمید مقدم متولد 1956، رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت املاک و ساختمان پرولوگیس، یکی از بزرگترین شرکتهای ساخت و ساز در جهان است که توانست در سال 2006 به عنوان یکی از اعضای هیئت امنای دانشگاه استنفورد انتخاب شود. حمید مقدم و همسرش در سال ۲۰۰۳ برنامهای تحت عنوان «حمید و کریستینا مقدم» را درخصوص مطالعات مربوط به ایرانیان راهاندازی کردند. بعد از هفت سال و در سال 2010 عباس میلانی به عنوان مدیر این مرکز معرفی شد.
دانشگاه استنفورد سالها است مطالعات میانرشتهای «ایران به عنوان یک تمدن» را در قالب واحدهایی در مقطع کارشناسی در رشتههایی چون زبان، ادبیات، اقتصاد و سیاست پایهریزی کرده و به همین دلیل بسیاری از رویدادهای مطالعاتی مرتبط با ایران توسط این دانشگاه سازماندهی یا حمایت میشود.
از نکات جالب درباره این دانشگاه، نقش آن به عنوان زمینهساز انقلابهای رنگی در جهان است. بعد از کودتای سال 2000 میلادی در صربستان علیه اسلوبودان میلوسوویچ که با نام «انقلاب بولدوزری» مشهور شد، کتاب «پس از انقلاب» به قلم «جسیکاگرینبرگ» به عنوان راهنمای عملیاتی چنین پروژههای امنیتی از سوی انتشارات این دانشگاه منتشر شد و بعد از آن گرجستان، اوکراین و قرقیزستان و در سال 1388، کشورمان به عنوان اهداف بعدی مورد هدف قرار گرفتند که البته در ایران با شکست مواجه شدند.
اما عباس میلانی نه به عنوان استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد، بلکه با عنوان سرپرست پروژه «دموکراسی ایران» در موسسه هوور با برنامه مطالعاتی حمید و کریستینا مقدم شروع به همکاری کرد. این موسسه در سال 1919به عنوان اندیشکده سیاستگذاری عمومی تأسیس شده است. کاندولیزا رایس و دونالد رامسفلد هم از اعضای ارشد این نهاد هستند. بیشتر فعالیتهای مؤسسه هوور در حوزه ایران در قالب در پروژه «دموکراسی ایران» متمرکز شده است.
براساس خلاصه پروژه منشتر شده در سایت رسمی این موسسه، هدف این پروژه بهوجود آوردن درکی از روند و چشمانداز دموکراسی در ایران، کمک به غرب برای انتقال دموکراسی به غرب آسیا و شناسایی، تحلیل و ارائه گزینههای تصمیمسازی درباره موانع موجود برای انتقال دموکراتیک و راههای از بینبردن این موانع و ایران بهعنوان اولین کشور در منطقه انتخاب شده است.
این پروژه توسط عباس میلانی، لری دایموند و مایکل مکفول هدایت میشود، گروهی که تفکر آنها ظاهرا بر اساس تعامل با جمهوری اسلامی است. لری دایموند و مایکل مکفول همواره تأکید دارند که جرج بوش پسراشتباه کرد که با ایران گفتوگو نکرد، چون بهترین راه برای براندازی جمهوری اسلامی، تعامل است. به همین دلیل است که عباس میلانی آشکارا میگوید: «با ایران تعامل کنید، ولی به قصد براندازی.»
این موسسه چند سالی است که فعالیتهای خود را بر روی مسایل فرهنگی متمرکز کرده است. برخی از فعالیتها و سیاستهای این موسسه در قبال ایران، شامل برگزاری کلاسها، برنامههای آموزشی و تشکیل اتاقهای فکر است که بهوسیله جذب نیروهای ایرانی و حمایتهای مالی از رسانهها و سایتهای اینترنتی مانند سایت «گذار» در حال انجام است.
این سابقه طولانی در پیمانکاری پروژههای امنیتی دولت آمریکا کافی بود تا معاونت خارجي وزارت اطلاعات در دیماه 1388، این موسسه را در کنار 59 اندیشکده و نهاد خارجی وابسته به سازمانهای جاسوسی ایالات متحده که وظیفه طراحی و اجرای براندازي نرم علیه کشورمان را دارند، غیرقانونی معرفی و هرگونه همکاری با آن را ممنوع اعلام کرد.
عباس میلانی با سابقه فعالیت در چنین موسسهای به عنوان مدیر برنامه «ایران 2040» آغاز به کار کرد و دانشجویانی از جمله کاوه مدنی (امپریال کالج)، پویا آزادی (استنفورد)، امین فیضپور (هاروارد)، صدرا ساده (امپریال کالج)، محسن مسگران (استنفورد)، متین میررمضانی (استنفورد)، حسین هاشمی (استنفورد) و فرزانه رودی (جرج تاون و مدیر سابق برنامه خاورمیانه و شمال آفریقای دفتر مرجع جمعیتی آمریکا) را تحت هدایت خود قرار داد.
این دانشجویان هرکدام در یک حوزه تخصصی فعالیت میکردند و از این طریق توانستند در مجامع علمی مرتبط با مسائل ایران برای خود جایگاه به دست آورند. به عنوان مثال پویا آزادی و کاوه مدنی در حوزه آب و محیط زیست فعال هستند و حسن دهقانپور و مهران سهرابی پژوهشهایی با موضوع ذخایر نفتی ایران انجام دادهاند.
دانشجویان استنفورد،
مشاوران وزارتخانههای ایرانی!
بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم، آرامآرام پای اعضای پروژه «ایران 2040 استنفورد» به ایران باز شد. کاوه مدنی اواخر شهریور 1396 با حکم عیسی کلانتری به عنوان معاون آموزش و پژوهش سازمان محیط زیست منصوب شد تا با تغییر عنوان این معاونت به معاونت اجتماعی، بینالمللی، فناوری و آموزشی، به دنبال تقویت روابط بینالمللی این سازمان با نهادهای جهانی باشد. همچنین پویا آزادی به عنوان کارشناس حوزه آب، در چند کنفرانس علمی داخل کشور با محوریت بحران کمآبی شرکت کرد.
نکته جالب اما ارتباط کاوه مدنی با نهادهای امنیتی غربی است. او عضو برنامه «هنری هارت رایس» از زیرمجموعههای برنامه مطالعات ایران در مرکز مکمیلان دانشگاه ییل است. مرکز مکمیلان را چند تن از یهودیان صهیونیست از قبیل «دیوید بریون دیویس»، «ریچارد گیلدر» و «لوئیس لرمن» راهاندازی کردند که هر سه از متنفذین جریان جمهوریخواهان صهیونیست آمریکا هستند و بخش عمده بورسها و گرنتهای این مرکز هم به اتباع رژیم صهیونیستی تعلق میگیرد. از این رو، مسئولان و دستاندرکاران و هیئت علمی این مرکز را عمدتاً یهودیان تشکیل میدهند.
از دیگر اعضای این مرکز میتوان به «عباس عدالت» اشاره کرد که همچون کاوه مدنی از اساتید امپریال کالج لندن است که 6 اردیبهشت 1397 به اتهام عضویت در یک شبکه نفوذ انگلیسی بازداشت شد. برخی افراد مدعی هستند، کاوه مدنی توسط این فرد دوتابعیتی به پروژه «ایران 2040 استنفورد» مرتبط شده است.
گفتنی است، کاوه مدنی بعد از مفتوح شدن پرونده قضائی او در پیوند با پرونده جاسوسی از مراکز نظامی در پوشش فعالیتهای محیط زیستی و فرار از ایران، مستقیما به این مرکز رفته و با عنوان کارشناس مسائل ایران مشغول به فعالیت است.
با حضور عوامل اصلی این پروژه در کشور و استفاده از آنها به عنوان مدیران و کارشناسان حوزههای تخصصی همچون آب و انرژی و کشاورزی شاهد بودیم که برخی موضوعات همچون بحران کمآبی، بیهوده بودن راهبرد خودکفایی در کشاورزی و غلط بودن سیاستهای جمیعتی در رسانهها برجسته شد.
برنامه ملی سازگاری برای کمبود آب در ایران، ارزیابی اراضی و رسوبات کشاورزی در ایران، پویایی جمعیت و پنجره دموگرافیک جمعیت ایران و خروجی علمی ایران از جمله مهمترین گزارشهای تولیدی پویا آزادی، کاوه مدنی و دوستانشان است.
علیرغم اینکه گزارش «خروجی علمی ایران» به علت تذکر رهبر معظم انقلاب مورد توجه رسانهها قرار گرفت، اما این گروه توانست به صورت چراغ خاموش، تولیدات شبهعلمی خود را در قالب اسناد ملی به نهادهای تصمیمگیر کشور تحمیل کند. به عنوان مثال چشمانداز اقتصاد ایران در سال 2040 و برنامه ملی سازگاری با کمآبی در ایران به عنوان برنامههای اقتصاد مقاومتی توسط نهادهایی همچون سازمان برنامه و بودجه کشور منتشر شده است!
حجم تبلیغات رسانهای حاصل از این گزارشها چنان بود که عیسی کلانتری، بعد از انتصاب به عنوان رئیسسازمان حفاظت محیطزیست، بزرگترین مسئله کشور را وضعیت ورشکسته آبی دانست و یک معاونت جدید در این سازمان را بر اساس مباحث تئوریک طرح شده از سوی استاد امپریال کالج ایجاد کرد.
همچنین عیسی کلانتری در مراسم روز ملی دامپزشکی امسال، خطاب به رئیس سازمان دامپزشکی کشور که در این جلسه مطرح کرد در گام دوم انقلاب خودکفایی را در همه محصولات مرتبط با دام اعلام خواهیم کرد، گفت: شما با چه استدلالی این حرف را میزنید در حالی که کشور دچار کمبود آب است و تولید این محصولات نیاز به آب دارد؟
از سوی دیگر نخستوزیر رژیم صهیونیستی، خردادماه 1397 براساس همین اسناد ملی، با انتشار پیام ویدیویی گفت که آماده است به ایرانیها برای غلبه بر بحران آب در این کشور کمک کند. بنیامین نتانیاهو در این پیام ویدئویی اعلام کرد: اسرائیل یک وبسایت ویژه به زبان فارسی ایجاد کرده است که مختص پروژههای مربوط به مدیریت منابع آب و دیگر مسائل همچون آبیاری است تا ایرانیان بتوانند از آن برای غلبه بر بحران کنونی آب در این کشور بهره ببرند!
استنفوردیها، بازتولید «نمازی»ها
با نقاب علم
محمدباقر و سیامک نمازی، پدر و پسری بودند که در دهه هفتاد و هشتاد شمسی توانستند با استفاده از رویکرد جدید برخی نهادها و وزارتخانهها برای تعامل بیشتر با مجامع مالی و تجاری غرب، به عنوان کارشناس حوزههایی همچون نفت و انرژی، دارو و تجارت خارجی به درون ساختار تصمیمگیری کشور نفوذ کنند.
بعد از فتنه 88 بود که نتیجه این نفوذ در قالب قطعنامه 1921، به عنوان شدیدترین و پشتنوانه بسیاری از قطعنامههای بعدی شورای امنیت سازمان ملل علیه کشورمان، خود را نشان داد و سبب شد تا کشور با مشکلات بسیار زیادی مواجه شود.
از جمله نقاط اشتراک نحوه نفوذ نمازیها و فارغالتحصیلان استنفورد و امپریال کالج باید به نزدیکی آنها با مراکز تصمیمساز و تصمیمگیر کشور اشاره کرد. هر دو جریان توانستند با پوشش متخصص در حوزههای دارای مشکل کشور، به تصمیمگیران نزدیک شده و اهداف خود را پیاده کنند.
اما باید به مهمترین تفاوت آنها هم دقت کرد. نمازیها با نفوذ دو دههای خود توانستند لیستی از مشکلات و نیازهای اقتصادی و اجتماعی را تهیه کرده و برای طراحی قطعنامههای علیه کشورمان به کار ببندند. اما جریان نفوذی «ایران 2040» توانسته است نفوذ سه مرحلهای داشته باشند:
در مرحله اول این جریان با استفاده از منابع داخلی به تولید گزارشهای شبهعلمی اقدام کردند و به مرور خود را به عنوان متخصص حوزههای استراتژیک معرفی کردند.
این جریان با استفاده از نزدیکی با برخی مسئولان و نهادها توانستند به ساختار تصمیمسازی کشور نفوذ کرده و با استفاده از ظرفیت جریان رسانهای همسو، برخی انگارههای حساس اجتماعی و اقتصادی همچون کمآبی، خودکفایی و سیاستهای جمعیتی را به عنوان مشکلات اصلی کشور بدل کنند.
در گام نهایی اما این جریان توانست راهحلهای خود را در قالب اسناد ملی به حوزههای اجرایی تعمیم داده و در واقع بدون هیچ خطری، اهداف خود را با دست مسئولان و نهادهای حاکمیتی در کشور پیاده کنند.
در واقع پروژه «ایران 2040» در ظاهر تلاش علمی جریانی آمریکایی- انگلیسی برای اثبات اشتباه بودن سیاستهای کلان جمهوری اسلامی ایران در حوزههای گوناگون است، اما در واقع آنها توانستهاند راهبردهای دشمن با هدف ایجاد انحراف در دستگاه محاسباتی مسئولان کشورمان را با پوششی زیبا به نام علم و تخصص به بخشهایی از حاکمیت دیکته کنند؛ یعنی با ارائه اطلاعات غلط به جریان غربگرای حاکم بر کشور، جهت حرکت عمومی کشور در مسائل بلندمدت را به مسیری غلط راهنمایی کنند.
این مدل پیچیده از نفوذ را رهبر معظم انقلاب چندین سال قبل هشدار داده بودند. ایشان 25 شهریورماه 1394 و در دیدار با جمعی از فرماندهان و کارکنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با اشاره به سرمایهگذاری سنگین دشمنان برای نفوذ فرهنگی و تغییر تدریجی باورهای مردم، درباره یکی از مهمترین شیوههای نفوذ دشمن یادآور شدند: «بیگانگان بهدنبال نفوذ در مراکز تصمیمگیری و اگر نشد، نفوذ در مراکز تصمیمسازی هستند که در صورت تحقق این توطئه، جهتگیریها، تصمیمات و حرکت عمومی کشور، بر اساس خواست و اراده بیگانگان، تنظیم و اجرایی خواهد شد». نمونه این مدل از نفوذ را میتوان در ماجرای جاسوسان محیطزیستی دید. افرادی که ابتدا موضوع «یوز ایرانی» را با کمک جریان رسانهای همسو به یک دغدغه ملی تبدیل کرده و با استفاده از همین موضوع به جاسوسی از مراکز حساس نظامی و موشکی کشور مشغول شدند!