نگاهی به فیلم «سمفونی نهم» اثر محمدرضا هنرمند
وقایعنگاری یک فیلم جدی فلسفی معناگرای مضحک!
محمدرضا محقق
قبل از هرچیز لازم میدانم تذکر دهم که به نظر بنده حقیر، خیلی مهم است که ما- همه ما- به اندازه فهم و دانش و سواد و کاربلدیمان ادعا کنیم، حرف بزنیم و فیلم بسازیم. این خیلی مهم است. این نه تنها یک نکته اخلاقی و انسانی ارزشمند، بلکه مایه و پایهای برای حفظ آبرو و شخصیت ماست. اما شما خوانندگان محترم اگر میخواهید یک فیلم فلسفی خیلی جدی، خیلی مهم و خیلی معناگرا و البته کاملا کمدی و پر از خنده و فرح، درباره مرگ، تمدن ایران، امروز ایران، فردای ایران و جهان، فلسفه حیات و چیزهایی از این دست ببینید، فیلم «سمفونی نهم» ساخته محمدرضا هنرمند را از دست ندهید!
بنده در طول این فیلم در سینما لحظات بسیار مفرح و شادی را تجربه کردم و در حالی که فیلم به شدت سعی میکرد حرفهای «مهم» و «عمیق» و «جدی» بزند، نمیدانم چرا من هر چه جلوتر میرفت، از خنده توی صندلی وامیرفتم و خود را در حال تماشای یک کمدی- احتمالا ناخواسته- از دستاوردهای فنی و معنایی سینمای «باعظمت» و «نجیب» ایران مییافتم!
داستان از این قرار است که شخصیت اصلی قصه راحیل، که یک جراح است همسرش را در حین عمل جراحی از دست داده است. او تصمیم میگیرد تا جنازه همسرش را بدزدد و او را طبق وصیتش در یک روستای دور افتاده، در کنار پدر و مادرش به خاک بسپارد، کاری که خانواده همسر با آن موافق نیست. راحیل در میانه راه با ملکالموت روبرو میشود و میفهمد که دیگر فرصتی برای انجام خواسته همسرش ندارد. اما ملک الموت به جای قبض روح راحیل، عاشق او میشود و ادامه ماجراهای تقاطع زمان و مکانی فیلم!
این فیلم یک تلاقی زمان و مکان و موقعیت است که فکر کنم از هخامنشیان و مادها و ایران باستان تا امروز را در برمیگیرد و آدمها با عبور از چرخ زمان و مکان، به شکل در هم تنیده و متقاطع، همدیگر را و ما را قطع میکنند!
این جمله ام کاملا جدی است که هر جا فیلم سعی میکند مفاهیم عمیقه و فاخره خود را در قالب شخصیت فرشته مرگ و آدمهای باستانیاش ادا کند، رسما تبدیل به مضحکترین و خندهدارترین آثار تاریخ سینمای ایران میشود و این قدرت را دارد که در همان موقع که دارد درباره فلسفه زندگی و چگونگی مرگ و عقبه مفهومی هستی حرف میزند، شما را بدجور بخنداند و روده بر کند.
بازی مضحک و دفرمه حمید فرخنژاد، فیلمنامه پاره، پوره و بیربط و مهملی که ابدا نتوانسته حتی برای یک سکانس، یکدست و دیدنی باشد، فقدان شخصیتپردازی، نبود نقاط عطف تماشایی، وصله پینه شدن دافعهبرانگیز زمان و مکانهای مختلف، موسیقی حجیم گوشخراش، آبکی بودن تمام روابط و موقعیتها و آدمکهای اصلی و فرعی، و هزار و یک مشکل دیگر که این فیلم را تبدیل به یکی از بدترین آثار این سالهای سینمای ایران کرده است.
گویی طرف یک خط ایده ابتر و ورزنیامده و نصفه نیمه داشته و بر همان اساس، یک فیلم ساخته و ما هم طبق معمول مجبوریم این اباطیل زمخت بیجذابیت را تحمل کنیم!
حالا به همه اینها اضافه کنید این ادعاهای گزاف و بیمزه را که در فیلم «سمفونی نهم»، برای اولین بار چهره کورش در سینمای ایران به تصویر کشیده شده و به روزهای پایانی حیات او و نیز فرزندش بردیا میپردازد.
بله، کوروش و بردیا و هوخشتره و هخامنش و مزدارسپندگان و اسپندارمزگان و سایرگریمهای دفرمه و ابداعی نچسب و غلط و منحط فیلمساز را در بیابان دیدیم اما چه ربطی دارد به کوروش؟ کوروش این فیلم همان قدر کوروش است که حمید فرخ نژادش فرشته مرگ! و همین طور مابقی ادوات و ادا و اطوارهای من درآوردی و یأجوج و مأجوج!
راستی! بگذریم از این فرعیات؛ راحیل چرا جنازه همسرش را برای دفن بنابر وصیتش، میدزدد؟! نمیتوانست مثل آدم و با همکاری خانوادهاش او را دفن کند؟ مشکل چه بود این وسط؟
فیلمساز محترم! شما قبل از اینکه به فکر کوروش و بردیا و مفاهیم عمیقه و فاخره هستی باشی، لطفا ابتداییترین اصول درام، فیلمنامهنویسی، گره افکنی و گره گشایی، شخصیتپردازی، دیالوگنویسی و چیزهای غیر«مهم»، اما لازم و ابتدایی از این دست را به کار بگیر تا فیلمت قبل از رسیدن به مفاهیم عمیقه و کوروش و ایران باستان و فلسفه مرگ، ابتداییترین نکات سینمایی را رعایت کند و اینچنین به حال مخاطب نزند!
اما نکته آخر؛ به نظر میرسد سینمای ایران از ابتدای انقلاب تا الآن، هرگز اینچنین بیچاره، آلوده، بیمخاطب، نازل، ابتر، زمخت، ناامید، افسرده و ناپایدار نبوده است. این وضعیت البته دلایل متعدد و متنوعی دارد؛ ریز و درشت؛ اصلی و فرعی؛ اما این خیلی عجیب است، کسانی که روزگاری فیلمهای خوب و قابل اعتنا و حتی دیدنی میساختهاند، حالا افتادهاند به ورطهای که آن سرش ناپیداست!
حتی اگر مناسبات سینما، مناسبات جامعه، فضای زیست این جغرافیا و... هم به ورطه بیاخلاقی و ناامیدی و شکست رسیده باشد، انسان که نباید خودش را و گذشتهاش را به این چیزها بفروشد و اینچنین وابدهد. باید بدهد؟! آخر این معجون درهم جوش بیربط حرامکننده پول و انرژی – سمفونی دهم- با این حجم از سخافت و غلط، ارزشش را دارد؟! فاعتبروا یا اولیالابصار!