kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۶۰۱۲
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۰

ادبیات انقلاب بایدها و نبایدها



    رضا اسماعیلی
 امروز ادبیات انقلاب در دانشگاه‌ها وضعیت مطلوبی ندارد
 و بی‌هیچ اغراقی مظلوم و مهجور است.
 
 اگر بخواهیم بعد از گذشت چهل سال یک ارزیابی اجمالی از شعر و ادبیات انقلاب اسلامی داشته باشیم، باید بگوییم که در مجموع شعر و ادبیات انقلاب در مقایسه با سایر هنرها - با وجود تمام محدویت‌ها و محرومیت‌ها - وضعیت بهتری دارد. دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه شعر و ادبیات بیش از دیگر عرصه‌های هنری قابل بررسی است، چون شعر یکی از هنرهای ریشه دار و اصیل ایرانی است که پیشینه‌ای هزار ساله دارد.
بی انصافی است اگر نگوییم در طول این ۴۰ سال برای پیشرفت شعر و زبان پارسی، طرح‌ها و کارهای خوبی توسط معدودی از مدیران انقلابی، خلاق و خوش فکر انجام شده و شاهد پیشرفت‌های نسبتاً خوبی در این حوزه بوده‌ایم، ولی با تمام این پیشرفت‌ها، ذکر این نکته نیز ضروری است که هنوز در ساحت «شعر و ادبیات» به نقطه مطلوب نرسیده‌ایم.
حاشیه‌نشینی اهل فرهنگ
نقطه مطلوب یعنی ادبیات ترازِ انقلاب. اگر نقطه مطلوب ما رسیدن به چنین منزلگاهی باشد، باید صادقانه اعتراف کنیم که هنوز راه زیادی در پیش داریم. با توجه به این‌ که انقلاب اسلامی - پیش و بیش از هر چیز- یک انقلاب فرهنگی است، انتظار می‌ رفت که بعد از انقلاب سیاست تابعی از فرهنگ باشد، ولی امروز اوضاع کاملاً برعکس است، یعنی فرهنگ زیر سیطره سیاست و برخی سیاست‌ مداران است. نشانه بارز آن هم این است که امروز به‌ جای اصحاب فکر و فرهنگ، سیاست ‌مداران بر صدر نشسته ‌اند و قدر می‌‌بینند و اهالی فرهنگ - در بسیاری از موارد - حُکم سیاهی لشکر را دارند!
امروز بسیاری از پیران و پیشکسوتان عرصه فکر و فرهنگ - به‌ ویژه شاعران و نویسندگان- به‌خاطر دغدغه‌های معیشتی و درد نان در پیچ ‌وخم کوچه‌‌های زندگی گم شده‌اند و برای امرار معاش و گذران زندگی به ناگزیر به کارهایی غیر از ادبیات روی آورده‌اند که امر مطلوب و پسندیده‌ای نیست.
چرا ؟ راستی چرا ما سرمایه‌های فرهنگی خودمان را به بایگانی تاریخ سپرده‌ایم و زمانی پرونده آنان را برای بازخوانی بیرون می‌کشیم که روی در نقاب خاک کشیده‌اند و دیگر ردپایی از حضور روشن آنان بر صفحه روزگار نیست ؟! پاسخ به این سؤال، نیاز به یک واکاوی تاریخی و کالبد شکافی فرهنگی دارد. این نقطه ضعف برای ملتی چون ما که یک پیشینه فرهنگی باشکوه دارد، قابل اغماض و چشم پوشی نیست. باید کاری کرد و تا فرصت باقی است بر این زخم استخوان‌سوز مرهم گذاشت. خدا رحمت کند حضرت حافظ شیرازی را که وقتی دیوان غزل‌های آسمانی‌اش را باز می‌کنی و می‌خوانی، در جای جای دیوانش به این تذکر صریح برمی‌خوری که:
فرصت شمار صحبت، کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
چرا دغدغه همیشه حافظ دل شده ، غنیمت شمردن سرمایه عمر است و مدام به فطرت زنگار گرفته ما یادآوری می‌کند که: «بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین ؟!»، این همه تذکر و یادآوری یعنی اینکه: « بیا تا قدر یکدیگر بدانیم.»
   زنگ‌ها به صدا درآمده‌اند. آیا می‌شنوی: «جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل ها». پر کشیدن بزرگانی از اهالی فکر و فرهنگ همچون: سبزواری‌ها، صفارزاده‌ها، مردانی‌ها، حسینی‌ها، قیصرها، و... صدای زنگ‌هایی است که ما به خاطر سنگینی گوش‌هایمان نمی‌شنویم، ولی وقتی قله‌ها فرو می‌ریزند و ما از صدای مهیب آن بیدار می‌شویم، انگشت حسرت بر لب می‌گزیم و خاک غریبی بر سر می‌ریزیم و «دریغا، دریغا» سر می‌دهیم! دریغایی که دیگر هیچ سودی ندارد.
ادبیات انقلاب در دانشگاه‌ها
مظلوم است
امروز ادبیات انقلاب در دانشگاه‌ها وضعیت مطلوبی ندارد و بی‌هیچ اغراقی مظلوم و مهجور است. متأسفانه دانشگاه‌های ما به روز نیستند و همچنان در گذشته نفس می‌ کشند. در مورد شاعران معاصر هم خیلی که همت کنند تا مرز نیما و اخوان و فروغ و سهراب جلو می‌آیند و بعد از این‌ها، دیگر خبری نیست! انگار در طول این ۴۰ سال هیچ اتفاقی در ادبیات ما نیفتاده است. البته در سال‌های اخیر به همت نسلی از شاعران انقلاب که در مقام استادی دانشگاه قرار گرفته‌‌اند، پای شعر و ادبیات انقلاب اسلامی هم تا حدودی به دانشگاه‌ها باز شده و دانشجویان با نام بزرگان شعر انقلاب آشنا شده‌اند. در کل، اگر کاری هم شده به همت بچه‌های نسل انقلاب است، به دست شاعران دغدغه‌ مند و ارجمندی چون دکتر محمدرضا سنگری، دکتر کاوس حسن‌لی، دکتر منوچهر اکبری، دکتر محمدرضا ترکی، دکتر غلامرضا کافی، دکتر محمدرضا روزبه، ...اما این اندازه کافی نیست. باید کاری کنیم که ادبیات انقلاب در دانشگاه‌ها به رسمیت شناخته شود، شعر انقلاب اسلامی باید در دانشگاه‌های ما بی‌هیچ منّتی تدریس شود. افق موعود ما رسیدن به این نقطه است.
با دست‌های خالی هم
می‌توان معجزه کرد
به‌ جای ناامیدی ، باید برای معرفی شعر و ادبیات انقلاب برنامه‌ ریزی کنیم. خمیرمایه چنین کار بزرگی «عشق» و «امید» است. این رسالت را باید بر دوش فرزندان غیرت‌مند نسل انقلاب گذاشت. فرزندانی که در طول هشت سال دفاع مقدس نشان دادند که با توکل بر خدا، حتی با دست‌های خالی می‌‌توانند معجزه کنند. البته به مسئولین هم باید تلنگر زد که از خواب رخوت و انفعال بیدار شوند و با فرزندان عاشق انقلاب در ایفای این رسالت بزرگ همراهی کنند. البته در سال‌های اخیر حرکت ‌هایی شروع شده که جای امیدواری است. ولی همچنانکه ‌اشاره شد، در این حوزه ما همچنان در منزل اولیم و تا رسیدن به سرمنزل مقصود و موعود راه زیادی باقی مانده است.
از جزیره‌ای کارکردن پرهیز کنیم
تعدد نهادهای فرهنگی، هم می‌‌تواند «فرصت» باشد، و هم «تهدید». اگر نهادها از موازی ‌کاری بپرهیزند و با تعامل سازنده به دنبال هم ‌افزایی فرهنگی باشند، این تعدد و تکثر یک فرصت است. ولی اگر با کارهای روزمره و «باری به هر جهت» در دایره «تکرار و تقلید» حرکت کنند، و صرفاً به دنبال اراده عملکرد و بیلان کار باشند، این تعدد دردی از فرهنگ کشور درمان نمی‌ کند و تبدیل به یک تهدید می‌شود. اینکه در حوزه فرهنگ و هنر هر نهادی به دنبال امضای خودش باشد، آفت بسیار بزرگی است که به انسداد و راهبندان فرهنگی منجر می‌شود. برای انبساط فرهنگی و انجام کارهای بزرگ و تأثیرگذار، باید متحد شویم و از جزیره‌ای کار کردن فاصله بگیریم. هم ‌افزایی، با کار و اقدام گروهی اتفاق می‌افتد، نه با تکروی و جزیره‌ای کار کردن.
با توجه به امکانات محدودی که نهادهای فرهنگی انقلابی در مقایسه با سایر تشکل ‌ها و انجمن‌های فرهنگی کشور دارند، دایره فعالیت و تأثیرگذاری آنان را در مجموع خوب ارزیابی می‌کنم. اغراق نیست اگر بگوییم نهادهای برآمده از بطن انقلاب - مثل دوران دفاع مقدس - با سلوک بسیجی و دست خالی دارند کارها را پیش می‌‌برند. نهادهای فرهنگی انقلابی به خاطر تعهدی که به اسلام و انقلاب دارند، برای تعالی فرهنگ انقلاب، عاشقانه و مومنانه کار می‌‌کنند. خدا را شکر روحیه بسیجی و جهادی کارکردن در این نهادها هنوز زنده است و با همین روحیه کارها را به پیش می‌ برند. اگر همت بلند هنرمندان انقلاب نبود، الان در حوزه فرهنگ و هنر و ادبیات دست مان خالی بود و حرفی برای گفتن نداشتیم.
رسالت هنرمندان انقلاب «روشنگری» است
هنرمندان نجیب و اصیل انقلاب وارث رسالت پیامبرانند، و رسالت پیامبران الهی چیزی جز تبلیغ و تبیین نیست. چنانکه در آیه ۳۹ سوره مبارکه احزاب می‌خوانیم: «الَّذینَ یُبَلِّغونَ رِسالاتِ الله ِ وَیَخشَونَهُ وَلا یَخشَونَ أَحَدًا إِلَّا الله  وَکَفی باللهِ حَسیبًا: پیامبران کسانی بودند که تبلیغ رسالت‌های الهی می‌کردند و (تنها) از او می‌ترسیدند، و از هیچ‌ کس جز خدا بیم نداشتند؛ و همین بس که خداوند حسابگر و پاداش‌ دهنده اعمال آنهاست.» امروز نیز اصلی‌‌ترین رسالت هنرمندان انقلاب تبلیغ و تحلیل و روشنگری است. آنان باید در کنار مردم باشند و با زبان هنر دستاوردهای بزرگ انقلاب اسلامی را که به تعبیر حضرت امام «انفجار نور» بود بازگو کنند. در طول ۴۰ سال گذشته، با همت بلند فرزندان این مرز و بوم کارهای بسیار بزرگی در این مملکت انجام شده که با زبان هنر باید برای مردم گفته شود.
متاسفانه گاهی بیان دستاوردهای انقلاب اسلامی در شعر مورد غفلت قرار می‌گیرد. گاهی بعضی از شاعران با استناد به تعریف غلطی که از شعر و شاعری شده است، بی‌اعتنا به رسالت انسانی و اجتماعی خویش و صرفا برای دلربایی از خلق روزگار، در شعر فقط و فقط به دنبال مشاطه‌گری و بزک کردن کلمات‌اند. از همین رو تنها دغدغه آنان، کسب مهارت در «آداب دلبری» و آموختن رمز و راز «چگونه گفتن» است، نه اندیشیدن به ادب و آداب «چه گفتن» که محصول و دستاورد تعهد انسانی و اجتماعی است. حال آنکه گوهر و جوهر شعر «تعهد و رسالت» است. این گروه از شاعران با همین توجیه، خرج خود را از شعر انقلاب جدا می‌کنند و بی‌توجه به مقتضیات زمان به راه خود می‌روند. این تفکیک و جدایی تبعات جبران ناپذیری برای انقلاب دارد که کمترین آن انفعال و بی‌تفاوتی نسبت به مسائل داخلی و جهان اسلام و سرودن شعری خنثی و بی‌خاصیت - سکولار - است.
امروز رسالت بزرگ شاعران انقلاب رونمایی و پرده‌ برداری از نعمت بزرگ انقلاب اسلامی است. شاعرانی که سلوک انقلابی و بسیجی دارند، در زمینه معرفی انقلاب اسلامی به مردم ایران و جهان باید گام‌های بلندتری بردارند تا انقلاب از مظلومیت و مهجوریت بیرون بیاید.
فضای مجازی، فرصت یا تهدید؟
نفوذ گسترده فضای مجازی در میان مردم محسنات و معایبی داشته است. به طور مثال اگر چند سال قبل قرار بود کسی در عرصه ادبیات و شعر شناخته شود، باید مکرر تلاش می‌کرد تا بتواند اثری تولید کند که با سلیقه یک ناشر منطبق باشد و اجازه انتشار بیابد. این اتفاق، راه را برای خلاقیت تا حدودی سد می‌کرد. اما امروز فضای مجازی این امکان را می‌ دهد که منِ شاعر شعر جدیدم را در صفحه اجتماعی‌ام قرار دهم و این امکان را داشته باشم که شعرم در میان مردم دیده شود و بازخورد بگیرد. این اتفاق اجازه خلاقیت و نوآوری و ابتکار در فضای شعر و ادبیات را به شاعران نسل جوان می‌‌دهد، اما از طرفی هم ممکن است تولید آثار کم کیفیت و بی‌‌مایه در فضاهای اجتماعی به چشم آید و صاحبان آنها اعتماد به نفس و غرور کاذبی به آنها دست دهد که این حتما رخداد مبارکی برای ادبیات نیست. در واقع فضای مجازی شمشیر دولبه‌‌ای است که مزایا و معایب مختلفی بر آن مترتب است.
بی هیچ شکی، شعر شاعران جوان از نظر فرم و ساختار و بهره‌مندی از مولفه‌های زیباشناختی، شعری درخشان و باشکوه است. ولی در کنار این برجستگی‌ها، بزرگ‌ترین کاستی آن افراط در به کارگیری عنصر عاطفه و غفلت از تفکر و اندیشه است که فضای مجازی نیز به آن دامن می‌زند. «اندیشه ورزی» گوهر گمشده شعر امروز است. شعر جوان ما به «فقر اندیشه» مبتلاست. باید برای این «کم خونی» فکر چاره‌ای اندیشید.
طراحی سامانه فرهنگی هوشمند برای حمایت از هنرمندان
مشکل اصلی ما در حوزه فرهنگ فقدان یک سامانه فرهنگی هوشمند است که به طور مستمر و منظم پیگیر فعالیت‌ها و احوال چهره‌های شناخته شده ادبیات باشد. از این گذر است حمایت‌های گاه و بیگاه از سوی نهادها که به طور نامنظم و غیرمتمرکز انجام می‌ شود و حتی ممکن است منجر به بی‌ حرمتی به چهره‌های پیشکسوت شود.
   به طور مثال تصور کنید چهره بزرگ و فرهیخته‌ای را که سال‌ها برای ادبیات زحمت کشیده و حالا درگیر هزینه‌‌های هنگفت درمانی شده برخی با نیت خیر و برای کمک به او به طور مثال مبلغی را توی پاکت می‌گذارند و به او تقدیم می‌ کنند. بدیهی است اتفاق‌هایی از این جنس برای یک ادیب و هنرمند امر خوشایندی نیست و باعث زخمی شدن عزت نفس و مناعت طبع او می‌شود. شاعرانی چون طاهره صفارزاده و قیصر امین‌ پور با وجود همه تنگناهای اقتصادی، به خاطر حفظ عزت نفس خویش در زمان حیات هیچ‌گاه راضی نبودند که از مشکلات شخصی‌شان با کسی حرفی بزنند و حتی در مراسم ادبی هم اگر هدیه ‌ای به آنها داده می‌ شد از دریافت آن امتناع می‌کردند.
نهادهای متولی فرهنگ می‌ توانند با راه‌اندازی یک سامانه هوشمند فرهنگی و تشکیل بانک اطلاعاتی برای هنرمندان به شیوه‌های معقول و آبرومند از آنان - بخصوص از هنرمندان و ادیبان پیشکسوت - حمایت کنند. به طور مثال با سفارش پروژه‌های علمی و پژوهشی، ضمن استفاده از دانش و بینش هنری و ادبی آنها، مشکلات معیشتی‌شان را هم برطرف کنند. ما می‌توانیم برای آنکه حمایت شایسته و دائم نظام‌مند از چهره‌های شناخته شده و بزرگان عرصه ادبیات و شعر داشته باشیم، کارگاه‌های آموزشی مستمر، امور پژوهشی جدید و اتفاقاتی از این دست را پیش‌بینی کنیم.
چه ‌اشکالی دارد که یک نویسنده یا شاعر هم مانند یک کارگردان سینما برای تولید یک اثر فاخر ادبی قرارداد ببندد و مبلغ عادلانه‌ای را دریافت کند؟ اگر این نگاه در فضای ادبیات شکل می‌ گرفت، شاهد مشکلات متعدد اهالی شعر و ادب در فضای زندگی شخصی شان نبودیم. این حمایت، نامحسوس است و عزت و احترام افراد نیز با آن رعایت می‌شود و از سویی تولید اثر یا تربیت نیرو هم انجام می‌شود. این موضوع باید برای مدیران فرهنگی ما جا بیفتد. این موضوع قبیح نیست. به هر حال لازمه زندگی، تامین معیشت است و این با اخلاص تناقضی ندارد.
این حمایت مستمر و بااحترام است که به کار هنرمند می‌آید. اگر در زندگی او را با مشکلات رها کنیم تا در کنج عُزلت به رحمت خدا برود و بعد برای او بزرگداشت بگیریم یا پیام تسلیت بدهیم چه فایده‌ای دارد؟ اتفاقی که بعد از درگذشت یک شاعر یا نویسنده بارها و بارها در فضای ادبیات افتاده است و حکم «نوشدارو بعداز مرگ سهراب» را دارد!