صلح امام حسن (ع) درس مبارزه یا عافیت طلبی؟
صحبت های کوتاه رئیس جمهور در روز مبعث، و تاکید بر صلح حدیبیه بهعنوان فرصت طلایی برای اسلام و حضور در همایش سبطالنبی و بحث در مورد صلح امام مجتبی (ع) در دورانی که کشور در اوج مبارزه و مذاکره مستقیم با قدرت های جهانی قرار دارد؛ این گمان را تقویت می کند که ایشان در صدد شبیه سازی ای تاریخی و انتخاب استراتژی صلح می باشند.
محمد جواد خضرایی
جناب رئیس جمهور، در همایش سبطالنبی، ضمن اشاره به کتابی که توسط مقام معظم رهبری ترجمه شده است، بیان میدارند:«درباره امام مجتبی(ع) به اعتقاد من زیباترین تعبیر را مقام معظم رهبری دارد که صلح امام حسن(ع) را شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ مینامد، من تعبیری از این زیباتر نیافتم و ندیدم. آنگاه که چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان کتاب صلحالحسن مربوط به مرحوم شیخراضی آلیاسین را به زبان فارسی ترجمه کردند آنجا این نام را برگزیدند: شکوهمندترین نرمش قهرمانانه تاریخ؛ به اعتقاد من نرمش قهرمانانه سختتر از جهاد قهرمانانه است و امام حسن(ع) سبطاکبر پیامبر این قهرمانی و این شجاعت را برگزید و انتخاب کرد»1.
توجه آقای روحانی به این کتاب، فرصت را فراهم آورده که به محتوای مهم این کتاب پرداخته شود، و بین وضعیت فعلی نظام اسلامی با شرایط تصویر شدهی آن دوران تطبیقی صورت گیرد، و به کسانی که قصد سوء استفاه از عنوان این کتاب، برای پیشبرد اهداف خود را دارند،پاسخی محکم و مستدل داده شود.
بازخوانی کوتاه تاریخ
با استفاده از مطالب نوشته شده توسط شیخ راضی آلیاسین، میتوان زمان شهادت امیرالمومنین تا پذیرش صلح را به پنج بخش کلی تقسیم نمود:
در قسمت اول، بیعت پرشکوه مردم با امام را شاهد هستیم، بدین ترتیب بصره و مدائن و سرتاسر عراق با کوفه در بیعت حسن بن علی هماهنگ گشتند، حجاز و یمن و فارس نیز به دست فرماندهان شان بیعت کردند و جز معاویه و اتباعش کسی از بیعت با او سر باز نزد.
در قدم بعد،می بینیم که در اوایل بیعت،امام از شروع جنگ امتناع می نماید، «ایشان در اوان بیعت و در همان حال که یارانش بیصبرانه در انتظار جنگ بودند، آشکارا پاسخ مثبت بدان نداد و آن را جدی نگرفت، زیرا او به جنگ، به دیدهی وظیفه ای نا مطلوب که فقط در حال ضرورت و از روی لاعلاجی باید بدان دست زد، می نگریست، بهعلاوه او در انتظار جنگی بود که قبلا نیروی لازم را برای آن تدارک دیده باشد یا نیرویی که فرجام جنگ را برای او تضمین کند و اوضاع بحرانی آن روز که لحظه به لحظه بحرانیتر هم می شد، مانع بر آمدن خواستهی او بود»2.
در گام سوم امام به ناگاه حکم جهاد میدهد، «او در این هنگام، در وضعیتی قرار گرفته بود که به عقیدهی همگان، هیچ اقدامی جز فرمان جهاد شایسته آن نبود، زیرا معاویه، دشمنی و طغیان را شروع کرده و هوس کشور گشایی اش – آن هم در قلب سرزمینهای اسلامی – تحریک شده و رو بهسوی عراق تا «جسر منیج» پیش آمده بود و این پس از گذشت اندک زمانی از وفات امیرالمومنین علیه السلام بود»3.
در چهارمین بخش، پس از مستقر شدن سپاه امام در مدائن، سردار سپاه ایشان، یعنی عبیدالله بن عباس فرار کرده به جمع معاویّون ملحق می شود،احساس شکست و تسلیم شدن به طمع، این جوان هاشمی اصیل را مغلوب ساخت و واقعه ای که نمایشگر یکی از زشتترین صحنه های خیانت و ضعف و زبونی بود، به وقوع پیوست.
و نهایتا پس از طی این چهار مقطع، شرایط به گونه ای رقم می خورد که امام مجبور به پذیرش صلح تحمیلی می شوند.
این بازخوانی بسیار کوتاهِ یکی از وقایع مهم در تاریخ اسلام بود، اما ذیل این بازخوانی کوتاه، نکات قابل توجه فراوانی قابل پیگیری و بررسی است که به برخی از آن ها می پردازیم:
صلح تحمیلی
شرایط در زمان امام به گونه ای بود که با وجود تصمیم شان بر جهاد، صلح بر ایشان تحمیل گردید، لذا این اتفاقبرایشان بسیار سخت آمد؛در مقدمهی کتاب، پذیرش صلح این گونه تصویر می شود: «صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهلبیت پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه این امت بدان دچار شدند. امام حسن با این صلح، آنچنان محنت طاقت فرسایی کشید که هیچ کس جز به کمک خدا، قادر به تحمل آن نیست»4. ما شاهد هستیم که امام اعلان جهاد نیز مینمایند، اما به دلایلی که در ادامه میآوریم، مجبور به پذیرش صلح می شوند. این روایت از ماجرا، با روایت رئیسجهمور کاملا متفاوت میباشد، چه اینکه ایشان طوری وانمود مینمایند که گویی صلح،استراتژی همیشگیامام بوده و ایشان با کمال میل آن را پذیرفته اند«صلح به معنای در نظر داشتن هدف و آرمانی برتر و بالاتر که آن آرمان، ممکن است برای بعضی از افراد مشهود و آشکار نباشد، صلح، از آنِ آن امامی است که پشت پرده را به خوبی میبیند و پیشبینی میکند»5، درست است که صلح امام حسن علیه السلام به عاقبت اندیشی و بصیرت ایشان بر میگردد، اما رئیسجمهور توضیح نمی دهند که مراد از این جمله شان این است که در هر شرایطی باید با دشمن صلح کرد و مخالفانِ صلح، افرادی تندرو و افراطی هستند یا اینکه خیر! صلح در شرایط و ضوابطی رخ می دهد و ما باید سعی در بر طرف کردن آن شرایط و ضوابط کنیم که صلح به امام تحمیل نشود؟!
مبارزهی دائمی جریان حق و باطل
مبارزه امام با معاویه، ادامهی مبارزهی پیامبر با بنی امیه و ادامهی مبارزهی جریان حق و باطل در طول تاریخ است، و این مبارزه هنوز ادامه دارد و بعد از این نیز ادامه خواهد داشت. توّهم دوستی و کنار آمدن با معاویه که تا بن دندان مجهز و آماده برای ضربه زدن به اسلام است و تعریف بازی برد-برد! و کنار گذاشتن کدورتها و این جمله تخیلات را چه بسا بر اساس این تعریف به طور کل باید کنار گذاشت؛ لذا «اگر کسی در مطالب این کتاب با دقت بنگرد و حالات حسن و معاویه را بررسی کند خواهد دانست صحنهی پیکار میان آن دو، یک صحنهی تازه به وجود آمده نبود، بلکه هر یک در جبههی خود جایگزین و جانشین و میراث بر دو خلق و خوی متناقض بودند: خوی حسن، خوی کتاب و سنت بود یا بگو خوی محمد و علی؛ خوی معاویه خوی بنیامیه بود یا بگو خوی ابوسفیان و هند، درست نقطهی مقابل یکدیگر»6.
عاشورای حسنی
پایان راه صلح امام حسن، آشتی با معاویه نیست، بلکه قیام امام حسین است و به یک معنی عاشورا را می توان بیش از آنکه حسینی دانست، حسنی شمرد: «شهادت عاشورا به این دلیل در مرتبهی نخست، حسنی بود و سپس حسینی که حسن شالودهی آن را ریخته و وسائل آن را فراهم آورده بود.پیروزی قاطع امام حسن متوقف بود بر اینکه با صبر و پایداری حکیمانه اش، حقیقت را بی پرده آشکار کند و در پرتو این روشنی بود که امام حسین توانست به آن نصرت و پیروزی پر شکوه ابدی نائل آید تو گویی آن دو گوهر پاک بر این خط مشی هم داستان شده بودند که: نقش صبر و پایداری حکیمانه از آن حسن باشد و نقش شورشگری و قیام مردانه از آن حسین تا این دو نقش، یک تاکتیک کامل با هدف و منظور واحدی به وجود آید»7.و باز این در حالی است که رئیسجمهور تاکید می کنند که از صلح امام حسن باید «درس میانهروی، درس اعتدال، در برابر افراطگران و خشونتطلبان بیاموزیم»8 و بار دیگر ایشان توضیح نمی دهند که منظورشان از میانهروی و اعتدال چیست و قیام امام حسین را نمونهای از افراطگری و خشونتطلبی میدانند یا میانه روی و اعتدال؟
آنچه صلح را به امام تحمیل کرد...
بالاترین فایدهی مطالعهی تاریخ و تحلیل آن این است که ما می توانیم امروزمان را بهتر بشناسیم و در اتخاذ تصمیماتمان از تجربهی تاریخی گذشته بهره بریم. جناب رئیسجهمور در همایش مذکور مدعی می شوند: «امروز ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند به وحدت در دنیای اسلام هستیم، ما نیازمند به آن هستیم که پرچم صلح حسنی به اهتزاز درآید»9.
اما با توجه به شرایطی که موجب تحمیل صلح به امام حسن شد، به واقع امروز ما در وضعیت صلح حسنی هستیم؟ و آیا آن علل و عوامل را امروز می توان در جمهوری اسلامی مشاهده نمود؟
برای پاسخ به این سوال کافیاست به شرایطی که در کتاب «صلح الحسن» ذکر شده مراجعه نموده و آن شرایط را با وضعیت کنونی جمهوری اسلامی مطابقت نمود. صلح امام حسن در شرایط خاصی صورت گرفت و علل متعددی داشت که این عوامل را یکی یکی در لابلای کتاب می توان جست و جو کرد و در سه عنوان کلی مشخص نمود:
مردم ما بر خلاف زمان امام حسن(ع) راحتطلب نیستند
اولین علت، عدم همراهی کوفیان با امام بود، کوفیانی که سابقهی روشنی نیز در کارنامهی خود نداشتند و قبلترها نیز امیرالمومنین را تنها گذاشته بودند: «تظاهرات فراوان و جشن های پر شکوه هفتهی بیعت، در هر کسی این انتظار را به وجود می آورد که حتی یکنفر در کوفه دعوت امام را رد نکند و همه بدون استثناء به اردوگاه کوچ کنند ولی این انتظار برآورده نشد! حتی گردان های مجهزی که امیرالمومنین علی علیه السلام کمی پیش از وفاتش برای حمله به شام آماده کرده بود – و آنان را چهل هزار جنگجو نوشتهاند – وحدت و پیوستگی خود را از دست داده و اکثر آنان سر از فرمان پیچیده بودند و بیشتر سلاح داران کوفه نیز در کاهلی و نافرمانی با آنان همراه شده بودند. روسای دو رنگ و دو روی کوفه در این لحظه حساس که ساعت عمل فرا رسیده بود، بیش از همه فعالیت می کردند»10. درخواست مردم بر پذیرش صلح و کوتاهی آنان در همراهی امام، برگ تاریک دیگری بر صفحهی تاریخ کوفیان است، چه آنکه «امام حسن مردم را گرد آورد و خطابه ای ایراد کرد و آنان را بر نیکاندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطره های ستودهی جنگ صفین را به یادشان آورد و آنگاه بیم و تاسف خود را از دو دستگی و اختلاف نظر کنونی اظهار داشت و در آخر خطابه اش گفت: آگاه باشید! معاویه ما را به کاری فرا خوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف، اگر داوطلب مرگید سخن او را به خودش برگردانیم و با زبانهی شمشیر، او را به محاکمه خدایی بکشیم و اگر خواستار زندگی می باشید، پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را جلب کنیم؟ مردم از هر سو فریاد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضاء کن!»11.
اما آیا امروز مردم ایران اسلامی با رهبر خود همراه نیستند و خواستار این می باشند که صلح با آمریکا را بپذیریم! در حالی که هر سال پرشورتر از سال گذشته اش در راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، 13 آبان و انتخاباتها شرکت می نمایند و روحیهی مقاومت و ایستادگی خودشان را با جهاد در تمام زمینهها و پیشرفت در علم و ایمان نشان می دهند؟
خیانت مسئولین حکومتی
عامل دوم، سست عنصری و خیانت بخشی از سپاه امام حسن و بخصوص، حرکت ناشایست عبیدالله فرمانده سپاه ایشان است؛ « این سردار جنگی که دلی برافروخته و بیقرارجنگ و سینه ای داغدار و جویای انتقام دو فرزند بیگناه خود داشت، از روزی که با لشکر خود از دیر عبدالرحمن خارج شد، پیوسته بهطور جسته و گریخته اخبار کوفه را دریافت می کرد. او کوفه را با موج تبلیغات همه گیر شیعی منش و دوستدارانه اش که رو به ازدیاد نیز می رفت، ترک گفته و امیدوار بود که بر اثر زمینهی مساعدی که آن وضع به وجود آورده، قوای امدادی پی در پی به سوی او سرازیر گردد. وقتی به مسکن – یعنی نقطهی دیدار دو لشکر متخاصم – رسید، اطلاع یافت که آن تبلیغات آتشین و پر هیجان کوفه اثر تازه ای بروز نداده و جز گروه های پراکندهای از جنگجویان اطراف یا داوطلبان مدائن که به لشکر همان شهر پیوسته اند، کس دیگری به سپاه حسن ملحق نگشته است به او خبر رسید. ... او می توانست کناره گیری کند و بدون تردید و تامل اعتراف به عجز را بپذیرد و سپس از شکست حتمی و مسلمی که در انتظار جانشین او – فرمانده دوم لشکر- بود، عذر موجه و مشروعی برای عجز خود بهدست بیاورد و بدین وسیله، حیثیت و شرف از دست رفته را باز گرداند. و باز می توانست در همان وضعی که داشت، با تردستی و درایت و با وعد و وعید، آشوب طلبان را بر سر جای خود نشانده و با یکی از همین تدبیرهای رائجی که سردارانی چون او با آن ها کاملا آشنایند، رفتار احتیاطآمیزی را در پیش گیرد که به ظاهر، خشونت و در باطن، رهبری و اداره کردن است و آنگاه اندکی کارها را متوقف سازد تا دستور و فرمان نهایی امام به او برسد و با این روش خود را از جهت وظیفهی دینی معذور دارد و از تعرض زبانی مردم مصون داشته باشد. اما اینکه خود را از شان و مرتبه ای که در خور فرمانده اردوگاه امام است، تنزل دهد و با فرستاده های معاویه درباره مزد فرار گفتکو کند، نه این دیگر بسی پست و زشت است!»12
آمیخته شدن حق و باطل
از مکر و حیلهی دشمن امام، آمیخته شدن حق و باطل و قدرت عظیم باطل نیز به عنوان سومین عامل میتوان نام برد، «روش امام حسن بحقیقت انقلابی کوبنده بود در پوشش مسالمتی اجتنابناپذیر و فراهم آمدهی شرایطی خاص، یعنی: در هم آمیخته شدن حق و باطل و مسلح شدن باطل به حربه ای خطرناک و قدرتی عظیم»13.
اما آیا چهرهی معاویه زمان یعنی آمریکا، آمیخته به حق و باطل است و جنایات انسانی، حمایت از گروه های تروریستی، تررویج فحشاء و منکر در جهان و از این دست جنایات آمریکا قابل چشم پوشی است؟ آیا همهی مردم این جرثومه را با نام شیطان بزرگ نمی شناسند؟
پاسخ سوالات فوق به طور قاطع منفی میباشد، و به نظر این اشتباه بزرگی خواهد بود که وضعیت اقتدار نظام اسلامی و جان برکف بودن امت اسلامی را بخواهیم، هم سان و هم طراز وضعیتی بدانیم که امام مظلوممان، حسنبن علی علیه السلام در آن، مجبور شدند صلح تحمیلی را بپذیرند.
در پایان به سخنی از امام خمینی رحمهالله علیه اشاره می کنیم و بحث را به پایان میبریم:
«قصهی امام حسن و قضيهی صلح، اين هم صلح تحميلى بود؛ براى اينكه امام حسن، دوستان خودش، يعنى آن اشخاص خائنى كه دور او جمع شده بودند، او را جورى كردند كه نتوانست خلافش بكند، صلح كرد؛ صلح تحميلى بود. اين صلحى هم كه حالا به ما میخواهند بگويند، اين است. بعد از این که صلح کردند، به حسب روایت، به حسب نقل، معاویه به منبر رفت و گفت که تمام حرفهایی که گفتم، من قرار دادم، زیر پایم؛ مثل پاره کردن این مردیکه آن قراردادها را. آن صلح تحمیلی که در عصر امام حسن واقع شد، آن حکمیت تحمیلی که در زمان امیرالمؤمنین واقع شد و هر دویش به دست اشخاص حیلهگر درست شد، این ما را هدایت میکند به این که نه زیر بار صلح تحمیلی برویم و نه زیر بار حکمیت تحمیلی»14.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- سخنرانی رئیسجمهوری در کنگره بین المللی امام حسن مجتبی (ع)
2-صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ص76
3-همان، ص78
4-همان، ص2
5-سخنرانی رئیس جمهوری در کنگره بین المللی امام حسن مجتبی (ع)
6-صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ص3
7-همان، ص11
8-سخنرانی رئیس جمهوری در کنگره بین المللی امام حسن مجتبی (ع)
9-سخنرانی رئیس جمهوری در کنگره بین المللی امام حسن مجتبی (ع)
10-صلح امام حسن پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ص84
11-همان، ص178
12-همان، ص110-113
13-همان، ص8
14- صحیفهی امام، ج 20، ص 118 و 119