شوق پابرهنه(به جای گفت و شنود )
امروز هم، چون دیروز و روزهای قبل از دیروز، همه جا و همه چیز و همه آنچه هست، حال و هوای اربعینی دارد. انگار همه کائنات انگشت حیرت به دندان گزیده و از ژرفای دل میخوانند «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست»؟... بزرگترین اجتماع انسانی دنیا در قاب بزرگترین راهپیمایی تاریخ انسانها شکل گرفته و پای پیاده پای در راه نهاده و به سوی کربلای حسین رهسپارند.
پای تاول زده عاشقانی که با پای پیاده راهی این راه مقدسند، موضوع سرودهای از شاعر متعهد دیارمان، برادر میثم داودی شده است. ستون گفت و شنود امروز را به این سروده اختصاص میدهیم.
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
دلهای شستوشو شده و پاک بیشمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفره افطار حاضر است
وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده میشود آن دل که عابر است
با آب و تاب سینهزنان گرم قلقل است
کتری آب جوش که در اصل شاعر است
فنجان لب طلا پر و خالی که میشود
هر بار گفتهام نکند چای آخر است