نگاهی به فانتزی- موزیکال علاءالدین
سرگرمیبه مثابه ترور فرهنگ
احسان رشیدی
والت دیزنی میگفت: «من هرگز کار خود را هنر ننامیدهام، این بخشی از نمایش کسب و کار است، کسب و کار ساخت سرگرمی.» کمپانی والت دیزنی پس از بازسازی «شیر شاه» بهصورت لایو اکشن- که پرفروشترین انیمشن تاریخ سینما شد- حالا به سراغ بازسازی علاالدین آمده است و با بودجۀ ۱۸۳ میلیون دلاری و با فروش یک میلیارد و سی و پنج میلیون دلار، توانست گیشه را از آن خود کند.
علاءالدین، با کارگردانی «گای ریچیی» تولید شده است. گای ریچی فیلمنامهنویس و فیلمسازی است که با آثاری چون قاپزنی و دوگانۀ شرلوک هلمز به اوج شهرت رسید. ازجمله نکات قابل توجه درباره این اثر حضور دو بازیگر ایرانی الاصل است؛ «نسیم پدراد» بازیگر نقش دالیا- ندیمۀ یاسمین- و «نوید نگهبان» بازیگر نقش سلطان که در فیلمها و سریالهای ضدایرانی ازجمله میهن و لژیون نقشآفرینی کرده است.
علاءالدین در ژانر فانتزی- موزیکال ساخته شده و ظاهری سرگرمکننده دارد، اما درواقع، فیلمیسراسر ضد اسلام و مخصوصاًًً ضد تشیع است.ترویج انگاره داروینیسم از دیگر لایههای محتوایی این فیلم است. اسم میمون علاءالدین «ابو»ست و در جاهای مختلف ابو، جان علاالدین را نجات میدهد و مانند یک پدر همیشه مراقب و حامی علاالدین است.هالیوود و ایالات متحدهترس از تشیع و مذهب جعفری را حس کردهاند و با نام گذاری نفش منفی فیلم به نام جعفر توجه بیشتری را به خود جلب میکنند.
در حالی که ایالات متحده خود را در رسیدن به اهداف خویش ناامید میبیند،هالیوود با ژانر موزیکال و فانتزی سعی در برآورده ساختن تمنای اربابان سرگرمیسازی و متریالیسم فرهنگی دارد. هدف اصلیهالیوود؛ نه هنر و نه یادآوری و بازگویی افسانههای شرقی، که سرگرمیبرای فروش و تجارت است و اینکه در وهلۀ بعد بتواند فکر و ذهن مخاطب را چنانکه میخواهد بازسازی کند تا به همان خوراک هالیوودی و اهداف امپریالیستی ایالاتمتحده وابسته باشند.
نقش غول چراغ جادو را ویل اسمیت که یک سیاه پوست است ایفا میکند که به دنبال ارباب و اطاعت کردن و برآوردن آرزوهای ارباب خویش است. وقتی علاءالدین میگوید تو باید ارباب من باشی، غول میگوید: «بله، ولی اینگونه نمیشود!» علیرغم موج عجیب ضد نژادپرستی در این چند ساله در هالیوود و به خصوص در اسکار، کاراکترهای علاالدین و جینی- غول چراغ جادو- را میتوان تلقی و برداشت اصلی از فرهنگ معاصر و پاپ ایالاتمتحده دانست.
موسیقی، نقش برجستهای در فیلم دارد. علاءالدین میخواهد با موسیقی به اهداف خود برسد و موسیقی متن، نقطه قوت داستان است. اگرچه اجرای لایو اکشن نقطه ضعف فیلم محسوب میشود. در یک هماهنگی، کمپانیهای تولید فیوژن موزیک و صنعت ورلد موزیک، دست در دستهالیوود، اسطورهها و افسانههای شرقی را برای فروش گیشه و خالی کردن همزمان فکر و جیب مخاطب، دستمایۀ استحالۀ تاریخ و فرهنگهای شرقی نمودهاند. بهعبارت دیگر، ذاتهالیوود بازمیگردد به ذات مزورانۀ پسامدرنیسم و پدیدۀ چند فرهنگی (مولتی کالچریسم) نهفته در اهداف غارتگرانۀ آن.
علاءالدین، فیلمیست با نشانههای فراوان دین ستیزی و دنبالهرو این شعار اومانیستی که دین من، انسانیت من است و البته دیدگاههای آتئیستی و داروینی. شهر «آگرابه»، شهر تخیلی در جین است که در نسخۀ انیمیشن به امتداد رود اردن پیوند زده شده و این تحریف اساسی در تاریخ و جغرافیاست. درحالی که در خود آمریکا به اسلام هراسی فیلم اعتراض شده و حتی شورای روابط آمریکایی- اسلامی با بیانیهای، اهداف فیلم را اسلامهراسی، نژادپرستی و تبلیغ کلیشههای نژادی دانسته است.
هر دو شخصیت اصلی فیلم؛ یاسمین و علاالدین از یک مسئله رنج میبرند و یک عامل بازدارنده که همان قوانین دست و پاگیر است که باعث جدایی دو فرد میشود و البته آن را در استتار قوانین دین درآورده است. قطعۀ نخست کار با نام شبهای عربی، کاملاًً اغراض نژادپرستانه دارد و اعراب را وحشی و بیفرهنگ معرفی میکند (آنجا که چنین وانمود میکند که اگرچهرۀ شما را دوست نداشته باشند گوشهای شما را میبرند.)
علاءالدین پایانی کاملاًً فمنیستی دارد. یاسمین تبدیل به سلطان میشود و قوانین را تغییر میدهد و اینگونه القا میشود که تا زمانی که زنان روی کار نیایند، قوانین دست و پاگیری وجود خواهد داشت؛ البته در برخی از کشورهای غربی حضور زنان در سیاست را دیدهایم که چگونه بر مردم دیگر ظلم و ستم میکنند و کودکان را میکشند. یک نمونۀ آن؛ لیونی وزیر خونریز و کودککش رژیم صهیونیستی است که در دوران وزارت خود تعداد زیادی از کودکان فلسطینی را به شهادت رساند و نمونۀ دیگر رئیسجمهور کرواسی- «کیتاروویچ»- سرهنگ ارتشی و نفر دوم ناتو که مستقیماً در جنایات ناتو شریک است. حکمران لیبرال چه زن باشد چه مرد، پایانی خونین، با افول فرهنگ و اخلاقیات به همراه خواهد داشت. سلطان، با بازی «نوید نگهبان» به بیننده یادآوری میکند که اشاره مستقیم فیلم به ایران است و وقتی که سلطنت را به یاسمین میسپارد بار سیاسی داستان به اوج خود میرسد. چنین وانمود میشود که یاسمین قصد فرار از یک فرهنگ سرکوبگر و کنترلکننده را دارد و البته شخصیت علاءالدین سعی دارد که تغییراتی بهوجود آورد و بهصورت منجی و یاریکنندۀ یاسمین ظهور میکند تا او را از سلطه نجات دهد. فیلم با این روایت به مخاطب القا میکند که ایالات متحده چنین نقش نجات دهندهای را در غرب آسیا دارد؛ آمریکایی که خود عامل ویرانی کشورها و نابودی فرهنگهاست.