به ياد سردار شهيد«رضاچراغي»(حدیث دشت عشق)
«رضا رفته موقعيت كربلا»
متن زیر روایت شهید «محمدابراهیم همت» از لحظات عروج شهید چراغی است. رضا چراغی آن شب پیش ما ماند و دو سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز 27 فروردین که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی که در ساک اش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجب پرسیدم «آقا رضا هیچ وقت شلوار نو نمی پوشیدی، چی شده؟» با لب هایی خندان به من گفت «با اجازه شما می خواهم بروم خط مقدم» گفتم «احتیاجی نیست بری جلو. همین جا بیشتر به شما نیاز داریم». ناراحت شد. به من گفت «حاجی جان می خوام برم جلو وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم الان اونجا بچه های لشکر خیلی تحت فشار هستن». در همین اثنا از طریق بی سیم مرکز پیام خبر رسید که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثی ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچه های ما انجام داده . رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را می زند؛ همین خبر نشان می داد وضعیت آنجا برای بچه های ما تا چه حد وخیم شده؛ گوشی بی سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی؛ مدام می گفتم «رضا، رضا همت... رضا رضا همت» ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت «حاجی جان دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا»! و من فهمیدم رضا شهید شده.