kayhan.ir

کد خبر: ۱۷۱۳۷۶
تاریخ انتشار : ۰۹ مهر ۱۳۹۸ - ۲۰:۵۳
بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینه‌ها و شرایط انعقاد معاهده برجام

شکست سیاست «پینگ‌پنگ ایرانی»




   سهراب صلاحی
   نومحافظه‌کارانی که با انتخاب ریاست جمهوری بوش پسر به کاخ سفید راه یافته بودند در پی آن بودند که نشان دهند برای کسب و تداوم موفقیت در عرصه جهانی، هرگونه آسیب‌پذیری را خدشه به اصل تفوق خود تلقی خواهند کرد و آن‌چنان‌که در سند راهبردی امنیت ملی آمریکا نیز مکتوب کردند، با تمسک به اصل دفاع مشروع و تفسیر پیشگیرانه از آن و با توجیه گسترش سلاح‌های کشتارجمعی در دست گروه‌های تروریستی و با اتخاذ رویکرد یکجانبه‌گرایانه، هرگونه مخالفت با هژمونی جهانی آمریکا را با شدت سرکوب خواهند کرد تا بتوانند به اهداف کلان خود در سیاست خارجی پس از دوران جنگ سرد فائق آیند.
این سیاست در دوران اوباما نیز ادامه یافت زیرا آمریکایی‌ها به‌درستی معتقدند که منطقه غرب آسیا اساس پایگاه قدرت آن‌هاست و اکنون نیز به‌درستی رخنه در قدرت جهانی خود را به دلیل مشکلات و شکست‌هایی می‌دانند که در این منطقه با آن روبرو شده و همچنین معتقدند که اگر بتوانند بار دیگر بر این منطقه تسلط یابند، دیگر مشکلاتی که در جهان دارند ازجمله اختلافات شدید با چین و روسیه و همچنین بروز مشکلات در روابط آنها با اروپا قابل مدیریت خواهد بود. به همین دلیل بود جنگ سوریه و یمن در دوران اوباما اتفاق افتاد تا شاید بتوانند شکست سنگین و استراتژیک این کشور در میدان‌های گوناگون منطقه را با جنگ‌های نیابتی از سوی گروه‌های تروریستی در عراق و سوریه و یا از طریق تهاجم دولت آل‌سعود به یمن جبران نمایند و به روزنه‌ای برای عملیاتی کردن مجدد طرح خود در منطقه دست یابند.
به همین دلیل است که تأکید می‌شود هدف اصلی طرح خاورمیانه بزرگ، مهار ایران و انقلاب اسلامی بود، زیرا بدون دستیابی به این هدف، آمریکا قادر نخواهد بود نظم موردنظر خود که نظمی سلسله مراتبی است را محقق نماید. همچنین به این واقعیت بسیار مهم نیز باید‌اشاره کرد که عامل اصلی شکست آمریکا در عملیاتی کردن این طرح و دستیابی به اهداف خود در منطقه، جمهوری اسلامی ایران بوده است؛ بنابراین شکست در میدان‌های گوناگون جنگ‌های مباشرتی و نیابتی آمریکا و از سوی دیگر پیشرفت‌های جمهوری اسلامی به‌خصوص در حوزه‌های گوناگون علمی و تکمیل چرخه سوخت هسته‌ای و ورود ایران به باشگاه هسته‌ای جهان و همچنین عدم کارایی قطعنامه‌های شورای امنیت علیه ایران اسلامی، آمریکا را وادار به تقاضای مذاکره نمود. اما دولت یازدهم و تیم مذاکره‌کننده اگر به‌طور شایسته و بایسته از این اندوخته‌ها استفاده می‌کردند، علاوه‌بر اینکه تعهدی که رئیس‌جمهور به مردم و نظام داده بود یعنی لغو همه تحریم‌ها، محقق می‌شد، توافق‌نامه برجام می‌توانست به‌گونه‌ای تدوین یابد که صنعت هسته‌ای کشور دچار محدودیت‌های بسیار سنگین نشود.
به نظر می‌رسد دلیل عمده ضعف این بود که طرف‌های ایرانی مذاکره‌کننده در فضای سیاسی قرار گرفته بودند که چندان به پیروزی جمهوری اسلامی و قدرت رو به افزایش آن در منطقه، یا اعتقادی نداشتند و یا اینکه حداقل دشمن را به حدی قدرتمند ارزیابی می‌کردند که به تعبیر وزیر خارجه کشورمان، «آمریکا می‌تواند با یک بمب سیستم دفاعی جمهوری اسلامی ایران را نابود نماید». اظهار این ضعف از سوی وزیر خارجه‌ای که مأمور بود تا از منافع ایران در مقابل دشمن حفاظت کند، باعث ناراحتی و احساس خطر جدی شد به‌گونه‌ای که رهبر انقلاب دستور دادند در یک «تور نظامی» قابلیت‌های نظامی و دفاعی کشور را برای وی تشریح نمایند. درهرحال بیان چنین مطلب خلاف واقعی برای دشمنانی که در موضوع نفوذ در ذهن افراد مقابل بسیار پیچیده طراحی و عمل می‌نمایند، بی‌تردید اثر منفی خود را گذاشت.
همچنین به‌رغم اعتقاد ظریف مبنی بر لزوم به‌کارگیری راهبرد چینی از سوی جمهوری اسلامی ایران که به دیپلماسی «پینگ‌پنگی» معروف است، در بحث مذاکره و تعامل با دولت آمریکا - به همین دلیل بود که بعضی محققان ایرانی از مذاکره جدید با آمریکا به‌عنوان «پینگ‌پنگ ایرانی» یاد می‌کردند،- اما به دلایل ضعف‌هایی که مطرح شد، تیم مذاکره‌ای که ظریف هدایت آن را به عهده داشت، نتواند از این تجربه نیز استفاده نماید.
آمریکایی‌ها که پس از جنگ دوم جهانی، بیشترین سهم را در شکل‌دهی نظام بین‌الملل داشتند، برای کنترل ژاپن، چین را به عضویت شورای امنیت سازمان ملل درآوردند، اما با وقوع انقلاب 1949، از شناسایی حکومت چین کمونیستی سرباز زدند و تایوان را به‌عنوان نماینده دولت چین به رسمیت شناخته و تا 1971 تعامل دو کشور خصمانه بود به‌گونه‌ای که هر دو کشور در جنگ کره (1953-1950) درگیر شدند. این درگیری در جنگ ویتنام نیز تکرار شد. سرانجام ترس چین از حمله شوروی به این کشور، به‌خصوص پس از حمله شوروی به چکسلواکی در 1968 و با توجه به اینکه چند بار نیروهای نظامی چین و شوروی در مرزهای دو کشور با یکدیگر درگیر شده بودند و از سوی دیگر مشکلاتی که آمریکا در ویتنام با آن مواجه بود، دو کشور را به‌سوی مذاکرات و برقراری رابطه با یکدیگر سوق داد. تعامل دو کشور در ابتدا با ملاقات سفرای دو کشور در لهستان و وقوع 13 دور گفت‌وگو آغاز شد. پس از خروج نیروهای آمریکایی از کامبوج و اینکه چینی‌ها توانستند به مردم و نیروهای انقلابی این کشور، این مسئله را تفهیم کنند که این آمریکا است که در پی ایجاد رابطه با چین است، مائو رهبر چین، در روز ملی این کشور (اول اکتبر1970) با ادگار اسنو، روزنامه‌نگار چپگرای آمریکایی دیدار کرد و در مراسم رژه او را در کنار خود قرار داد و در 18 دسامبر نیز در مصاحبه با وی گفت تمایل دارد آمریکایی‌ها با دیدگاه‌های مختلف از چین دیدار کنند و علاقه‌مندی خود را برای دیدار با نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا نیز اعلام کرد.
کیسینجر، هدایت‌گر سیاست خارجی آمریکا نیز اعلام کرد که از منظر وی چین یک قدرت بین‌المللی است و گفت اگر یک کار قبل از مرگ برایش باقی‌ مانده باشد که انجام دهد، سفر به چین است. در 25 مه 1970، وی اقدام به دیدار محرمانه از چین نمود. به دستور مائو، چوئن لای، نخست‌وزیر چین در این دیدار سخنانی ایراد کرد. وی ضمن سخنان خود اظهار داشت، هنگامی‌که ایالات‌متحده آمریکا در فردای جنگ جهانی دوم در اوج قدرت بود، می‌توانست در هر نقطه‌ای از جهان و در هر امری مداخله کند، اما در سال‌های اخیر قدرت این کشور رو به زوال رفته است. او تأکید داشت که تهاجم ایالات‌متحده به ویتنام، از سوی مردم آن کشور پشتیبانی نمی‌شود و باعث شده تا دولت آمریکا راهکار خروج تدریجی در ویتنام را در پیش گیرد. در این راستا نیز نفوذ سیاسی و اقتصادی آمریکا در جهان کاهش یافته است. در چنین شرایطی، چوئن لای گفت آمریکا ناگزیر میان دو گزینه تداوم حضور در همه‌جا و کاهش مداخلات بین‌المللی خود یکی را انتخاب کند و تأکید داشت که دومی را انتخاب کرده‌اند و اولین گام اجرای آن خروج از ویتنام است و برای این امر نیازمند چین هستند.
چینی‌ها در این راستا چنان با مهارت عمل کردند که تنها با دعوت مائو از تیم پینگ‌پنگ آمریکا به چین که به «دیپلماسی پینگ‌پنگی» معروف شد و ملاقات چوئن لای با اعضای دو تیم پینگ‌پنگ چین و آمریکا و اظهار این نکته که دیدار شما، فصلی نوین را در تاریخ روابط چین و ایالات‌متحده گشود، بلافاصله آمریکایی‌ها به پنج اقدام مثبت و جدید به نفع چین دست زدند که ازجمله آن‌ها، لغو تحریم‌های 22 ساله تجاری چین بود. از دیگر اقدامات، پایان دادن به کنترل‌های پولی بود که از سوی آمریکا علیه چین انجام می‌شد، همچنین تسریع در ویزای چینی‌هایی که خواستار سفر به آمریکا بودند، از دیگر اقدامات بود.
در مقایسه و ارزیابی دو مذاکره چین و آمریکا در دهه هفتاد قرن بیستم و مذاکره دولت یازدهم با این کشور، این مقایسه به نحو دیگری از سوی یکی دیگر از راهبردنویسان کهنه‌کار آمریکایی چون زبیگنیف برژینسکی، مشاور امنیت ملی دوران کارتر به دولت‌های بوش صورت گرفته بود. بر اساس این ارزیابی وی به اوباما تأکید کرده بود تا وقت از دست نرفته، قواعد زندگی در کنار ایران قدرتمند را بیاموزند، همان‌گونه که آمریکا مجبور شد قدرت چین را در دهه 1970 به رسمیت بشناسد. بر این اعتراف باید واقعیت‌های تلخ دیگری را نیز افزود و آن شکست آمریکا در عراق بود که بسیار سنگین‌تر و پیامدهای آن بسیار شدیدتر از شکست آمریکا در ویتنام بود، تا جایی که هافینگتون، نویسنده متعصب آمریکایی در تحلیل پیامدهای این شکست، سوگنامه‌ای در قالب یک کتاب تحریر و اعلام کرد که پیامدهای سنگین اقتصادی و اجتماعی شکست در عراق باعث شده که آمریکا به یک کشور جهان سومی تبدیل شود.