بررسی یک عبرت تاریخی؛ زمینهها و شرایط انعقاد معاهده برجام -۷۹
مؤلفههای قدرتی که روحانی به آنها پشت کرد
سهراب صلاحی
غفلت استفاده از ظرفیتها و دستکم گرفتن قدرت و توانمندیهای ملی و در عوض دست بالا گرفتن توان دشمن بود که باعث شد رئیسدولت یازدهم، آمریکا را «کدخدای جهان» خطاب نماید و در سخنان دیگری ملت ایران و انقلاب اسلامی را اینچنین تحقیر نماید که «ما 37 سال است فقط داریم شعار میدهیم» یا جواد ظریف در دانشگاه تهران اعلام نماید که «آمریکا با یک بمب میتواند سیستم دفاعی کشور را از کار بیندازد». هر تازهکار سیاسی میداند که اظهار این سخنان به دستمایه مهمی در دست طرف مقابل برای فشار آوردن و گرفتن امتیاز تبدیل خواهد شد. آیا وقتیکه دولت تیم دیپلماسی خود را برای مذاکره با بزرگترین دشمن این ملت اعزام مینماید و در همان زمان، رئیسدولت اعلام میکند که «ذخیره ارزی کشور به صفر رسیده است»، این اظهارات مورد سوءاستفاده دشمن قرار نخواهد گرفت؟ تعجببرانگیز اینکه فردای آن روز طیب نیا، وزیر اقتصاد دولت یازدهم اعلام کرد که به جهت اطلاعرسانیاشتباه به رئیسجمهور باعث شد که وی اعلام نماید که ذخیره ارزی کشور صفر است و افزود که کشور 136 میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد. باید اعتراف نمود که اعلام این واقعیت از سوی وزیر اقتصاد مبنی بر وجود 136 میلیارد ذخیره ارزی، برای دولت عذر بدتر از گناه بود، زیرا باید به سؤال بسیار مهمی پاسخ گوید و آن اینکه رئیسجمهور چگونه دولت را تحویل گرفته واشراف وی بر مسائل کلان کشور چگونه است که از ذخایر ارزی آن اطلاع ندارد؟!
از سوی دیگر اعلام خوشبینی وی به مذاکره و تکرار این سخن که حتماً مذاکرات هستهای به نتیجه و عقد قرارداد منجر خواهد شد، درحالیکه آمریکاییها حتی یکبار حتمی بودن حصول توافقنامه را بیان نکردند و همیشه از احتمال پنجاه- پنجاه سخن میگفتند، آیا استفاده مکرر از این تاکتیکاشتباه و همچنین سخن محمدجواد ظریف که عقد هر قراردادی را بهتر از عدم آن میدانست، به معنای آن نیست که طرف مقابل در تحمیل خواستههایش مبسوطالید خواهد بود؟
مطمئناً یکی از اهداف کشاندن ایران به پای میز مذاکره جلوگیری از عملیاتی شدن اقتصاد مقاومتی در کشور بود که در این صورت برگ تحریم آمریکا نیز بیاثر میشد و علاوهبر میدانهای سیاسی، نظامی، دفاعی و علمی، ملت ایران در میدان تحریم و اقتصاد نیز در انظار ملتهای جهان بهعنوان پیروز در مقابل دولت مستکبر و ظالم آمریکا شناخته میشد و این برگ پیروزی نیز بر کتاب افتخارات کشور در این چهار دهه افزوده میشد.
ایران مزیتهای عظیم اقتصادی دارد که جهان اقتصاد نمیتواند نسبت به آن بیاعتنا باشد و اساساً از مهمترین دلایل تلاش آمریکا برای سیطره بر ایران آگاهی از این مزیتهاست. افزون بر بازار 80 میلیونی که مهمترین الزام تولید است، در حلقه اول کشورهای همسایه ایران بازار 400 میلیون نفری وجود دارد که همه بهجز یکی دو کشور مانند عربستان، از تعاملات اقتصادی با ایران استقبال میکنند و در حلقه دوم آن جمعیت چندمیلیاردی وجود دارد که روابط تاریخی و بازرگانی بین آنها و ایران وجود داشته و دارد مانند هند و چین و اندونزی. از سوی دیگر با وجودی که جمعیت ایران حدود یک در صد جمعیت جهان است، حدود شش درصد منابع طبیعی جهان را در اختیار دارد. ازنظر دانش نیز ایرانیها بهخصوص پس از انقلاب و تسخیر بسیاری از حوزههای علمی مانند هستهای، نشان دادند که میتوانند به برترینهای دانش روز جهان دست یابند.
ازنظر سرمایه نیز، کشور مشکل مالی ندارد بلکه مشکل مدیریت بهکارگیری سرمایههای مردم در تولید،اشتغال و صادرات دارد. ازنظر موقعیت جغرافیایی نیز ایران در میان چهارراهی قرار گرفته که محل اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا است که هفتهشتم جمعیت جهان را در خود دارد، مزیتی است که منحصربهفرد است. ازنظر سرمایه انسانی نیز وضعیت بسیار روشن و نیازی به تبیین ندارد. بنابراین اگر دولت با مدیریتی جهادی و پرتلاش وارد صحنه میشد، آنگاه آمریکاییها و همه غربیها برای حضور در بازار ایران به رقابت میپرداختند. اوباما اذعان داشت درصورتیکه برجام منعقد نشده بود تحریمها بهطور خودکار فرومیریخت و درواقع اولین نفع برجام برای آمریکا حذف ضرر دهها میلیاردی سالانهای بود که برای راضی کردن شرکای خود در ادامه تحریم، آمریکاییها مجبور به هزینه بودند. حتی دولت اگر در کنار پیگیری بحث مذاکره به این مسائل بسیار مهم توجه بیشتری میکرد، توان بیشتری برای تیم مذاکرهکننده در چانهزنی و ستاندن امتیازات برابر فراهم میکرد که نهتنها اینگونه عمل نشد بلکه در سخن و تحلیل برعکس عمل شد و طرف مقابل از این ضعفها استفاده کرد.
همچنین دولت در استفاده از ظرفیت عظیمی که منتقدین مذاکره هستهای میتوانستند برای تیم مذاکرهکننده ایجاد نمایند تا آنها بتوانند از این برگ بسیار مهم در پشت میز مذاکره استفاده و طرف مقابل را در فشار قرار دهند، غفلت نمود. کاری که آمریکاییها با قرار دادن دولت فرانسه و رژیم صهیونیستی بهعنوان «پلیس بد» از این تاکتیک بهخوبی استفاده کردند و دولت روحانی نهتنها از ظرفیت منتقدین به نفع تیم مذاکرهکننده در چانهزنی استفاده نکرد، بلکه منتقدین که فرزندان انقلاب بوده و هستند را «همپیاله صهیونیستها» قرار داد و عنوان کرد که «بهتر است به جهنم بروند». سیاست و اصول مذاکره اقتضا میکرد که حتی اگر مذاکره هستهای منتقدان و مخالفانی در جمهوری اسلامی ایران نداشت، دولت عدهای را در خیابانها علیه مذاکره و واگذاری حقوق و امتیازات هستهای به تظاهرات تحریک میکرد تا تیم مذاکرهکننده بتواند از این برگ در مذاکره و چانهزنی با طرف مقابل بهره لازم را ببرد.
غفلت دیگر در استفاده از ظرفیت ملی کشور، عدم استفاده از کارشناسان، نخبگان و اساتید دانشگاهها بهخصوص در حوزه حقوق و مسائل راهبردی بود. اگر این خبر درست باشد که علاوهبر چهار کشور دیگر، آمریکاییها با 2 هزار نفر در پشتصحنه به مذاکرهکنندگان مشورت میدادند و تمام تیم مذاکرهکننده هستهای کشور ما 40 نفر بیشتر نبود، عمق ایناشتباه کاملاً آشکار میشود، چه آنکه با توجه به توان بسیار خوب نیروهای متخصص کشور، عدم استفاده درست و تمام و کمال از آنها در چنین مسئله ملی و مهمی یک فاجعه است.
فاجعهبارتر اینکه به نقل از علیاکبر ولایتی که 16 سال سکان وزارت خارجه را در دست داشته است، اولین بار است که در یک مذاکره بینالمللی میان ایران و طرف خارجی، متن توافقنامه به زبان فارسی تدوین نمیشود. وی گفته بود این مسئله که تحقیر زبان و تاریخ ایران است حتی در قراردادهای گلستان و ترکمانچای هم اتفاق نیفتاد. البته ولایتی میتوانست این واقعیت تلخ را نیز بیفزاید که در قراردادهای ترکمانچای و گلستان، ایران عزیز، قسمتهای مهمی از سرزمین خود را از دست داد، اما در برجام برای همیشه از بعضی حوزههای علم مانند غنیسازی اورانیوم از طریقاشعه لیزر محروم شده است و این در حالی است که در آن زمان، به جهت حاکمیت فاسد و بیخرد فتحعلیشاه، ایران در دو جنگ شکست خورده بود که نتیجه آن تحمیل قراردادهای مذکور بود و اندکی بعد، ژاپن که ازنظر قدرت در عرصه بینالملل شاید در طراز ایران هم نبود، روس را شکست داد؛ اما برجام زمانی منعقد شد که به اعتراف مسئولین آمریکایی و بهرغم صرف هفت هزار میلیارد دلار (تا بهمن 96)، این کشور در تمام جنگهای مباشرتی و نیابتی در منطقه از مقاومت اسلامی با محوریت ایران اسلامی شکست خورده است. جستوجوی کوتاهی در اینترنت، صدها کتاب، مقاله، تحقیق و تحلیل که پیرامون شکست آمریکا در منطقه غرب آسیا بهخصوص به زبان انگلیسی به رشته تحریر درآمده است، جلوی چشم هر محققی رژه میرود.
درهرحال شاید به همین دلیل یعنی عدم تحریر متن توافقنامه به زبان فارسی بود که گاهاً نسبت به ترجمههای صورتگرفته از سوی وزارت خارجه اعتراض میشد و به سبب فقدان متن فارسی، محمدجواد ظریف در مجلس با قاطعیت اعلام کرد که همه تحریم لغو شده و کسانی که میگویند در متن، بعضی تحریمها تعلیق شده و نه لغو، ترجمه انگلیسی آنها ضعیف است!
غفلت استفاده از پیروزیهای بزرگ در منطقه
پس از جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا کوشید بهعنوان قدرت برتر نظامی و اقتصادی، دو هدف کلان در سیاست خارجی خود هدفگذاری و طرح خاورمیانه بزرگ را بهعنوان راهبرد عملیاتی شدن آن طراحی نماید. هدف اول عبارت بود از دستیابی آمریکا به قدرت هژمون و هدف دوم تبدیل رژیم صهیونیستی بهعنوان قدرت برتر در منطقه غرب آسیا که البته در صورت نائل شدن به این هدف میتوانست بر شمال آفریقا که پیوستگی فرهنگی زیادی با غرب آسیا دارد - شاید به همین دلیل، آمریکاییها طرح خود را طرح خاورمیانه جدید نامیدند که ازنظر جغرافیایی شمال آفریقا را نیز در برمیگرفت- نیز سیطره یابد. در این راستا و برای بسترسازی پذیرش جهانی این اهداف کلان، آمریکاییها تلاش داشتند تا چنین وانمود نمایند که استقرار صلح و امنیت جهانی و ثبات آن و همچنین ادامه جریان اقتصاد لیبرال نیازمند رهبری آمریکا است که ازجمله الزامات آن علاوهبرجهانیسازی فرهنگ آمریکایی، تسلط این کشور بر مهمترین منبع انرژی جهان یعنی خلیجفارس است و حادثه 11 سپتامبر بسترساز عملیاتی شدن این اهداف کلان از سوی نومحافظهکاران شد.